eitaa logo
فرهنگ الفبايي لغت و اصطلاحات
11 دنبال‌کننده
14 عکس
3 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به بهلول گفتند تقـوا را توصیف کن گفت: اگر در زمینی که پُر از خار و خاشاک بود مجـبور به گذر شوید چه میکنید؟ گفتند: پیوسته مواظب‌ هستیم و با احتـیاط راه میرویم تا خود را حفـظ ڪنیم... بهـلول گفت در دنیا نیز چنین کنید تقوا همین است از گـناهان کوچک و بزرگ پرهیز ڪنید و هـیچ گناهی را ڪوچڪ مشمارید کوهها با آن عظمت و بزرگی از سنگهای ڪوچڪ درست شـده اند.
بداء چيست؟ @Porseman_channel معنی «بدا» این است كه انسان با اعمال بد خود، سرنوشت نیك خود را عوض می كند، همچنین كه با اعمال نیك خود، سرنوشت بد خویش را دگرگون می سازد و آیۀ «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده أمّ الكتاب» ناظر به همین معناست. محدث بزرگ اهل سنت، جلال الدین سیوطی در كتاب «الدر المنثور» در تفسیر این آیه، روایاتی از رسول خدا آورده كه انسان با اعمال نیك خود مانند نیكوكاری به پدر و مادر و صدقه قسمتی از تقدیر را عوض می-كند، و حدیث معروف «الصدقة تدفع البلاء» ناظر به همین است. «بدا» به این معنی مورد پذیرش همه مسلمانان است، و هرگز مایۀ نسبت ناآگاهی به خدا نیست. برای نمونه قوم یونس، بر اثر نافرمانی مستحق نزول عذاب شدند، و پیامبر آنان به نام «یونس» ازنزول عذاب خبر داد، و خود، منطقه را ترك كرد، ولی آنان به پیروی از قول یك عابد، رو به صحرا نهادند و گریه و زاری كردند و خدا توبۀ‌ آنان را پذیرفت و عذاب برطرف شد. و لذا قرآن می فرماید: «فلولا كانت قربة آمنت فنفعها ایمانها الّا قوم یونس لمّا آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزی فی الحیاة‌ الدنیا و متعناهم الی حین»(یونس/98) «چرا هیچ یك از شهرها ایمان نیاوردند تا ایمانشان برای آنها سودمند باشد؟ جز مردم یونس كه چون ایمان آوردند، عذاب رسوا كننده را از آنان برداشتیم و تا پایان عمرشان آنها را بهره مند ساختیم». در این مورد می گویند: قرار بود بر قوم یونس عذاب فرود آید، ولی «بدا» رخ داد، و به تعبیر عربی «بدا الله أن یعذبهم» مسلّماً این تعبیر، مجازی است، یعنی از دیدگاه مردم كه از گذشته و آینده آگاه نیستند، چنین به نظر آمد كه نظر خدا برگشت و در اراده دگرگونی رخ داد، در حالی كه تغییری رخ نداده و به تعبیر علمی «ابداء» بوده یعنی پرده برداشته و حقیقت آشكار گشت، در حقیقت «بدا» نیست بلكه «ابدا» و اظهار چیزی است كه بر دیگران پنهان بوده است و از روز نخست برای خداوند روشن بوده كه آنها توبه خواهند كرد، و آنان را عذاب نخواهد نمود، حال چرا «بدالله» می گویند این به خاطر پیروی از پیامبر گرامی است كه در چنین موردی كلمه «بدالله» می گویند این به خاطر پیروی از پیامبر گرامی است كه در چنین موردی كلمه «یدالله» به كار برده است. و بخاری آن را در صحیح خود نقل می كند. و عجیب این است كه وهابیان خود در باب توسل به عمل صالح حدیث «بدالله» را نقل كرده اند كه رسول خدا فرمود: « سه نفر از پیشینیان، برای فرار از باران به غار پناه بردند، ناگهان سنگی آمد، و در غار را بست. آنها با یكدیگر گفتند: به خدا سوگند، شما را جز راستگویی نجات نمی دهد. هر كس كار نیكی كرده است از خدا بخواهد كه به خاطر آن كار ما را از مرگ نجات دهد...». تا اینجا روشن شد كه اعتقاد به «بدا» نسبت به جهل و ناآگاهی به خدا نیست، زیرا به خدای عالم مطلق، جهل راه ندارد. این مردمند كه پدیده ای را می بینند ولی از پدیده های دیگر ناآگاهند، و در مواردی كه پیش بینی رخ ندهد می گویند:‌ «بدالله» و این یك نوع استعمال مجازی و از دیدگاه خود انسان است، و گرنه از جانب خداوند، جریان آگاه ساختن چیزی است كه بر مردم مخفی بوده است. بنابراین اعتقاد به بدا، با علم خداوند منافات ندارد. از اینجا روشن می شود:‌ اگر بگوییم امامان غیب می دانند نشانه برتری آنها بر خالق آنها نیست، زیرا اعتقاد به «بدا» مستلزم جهل خدا نیست تا چنین برتری تصور شده، گذشته بر این، علم غیب امام، با علم غیب خدا قابل قیاس نیست، آگاهی خدا از غیب نامحدود و آگاهی امامان محدود است و نیز آگاهی خدا از غیب ذاتی و آگاهی امامان، اكتسابی و از خداست. @Porseman_channel
💢صبرجمیل چیست؟💢 @Porseman_channel «صبر جمیل» به معناى «شکیبایى زیبا» است، و آن صبر و استقامتى است که برای خدا صورت گیرد و تداوم داشته باشد؛ یأس و ناامیدى به آن راه نیابد؛ و توأم با بی‌تابى، شکوه و آه و ناله نگردد. صبر جمیل؛ شکیبایى در برابر حوادث سخت و آزمایش‌های سنگینی است که نشانه شخصیت و وسعت روح آدمى است. صبر و بردباری از اوصاف برجسته پیام آوران الهی است که در بهره‌مندی آنان از ولایت و رسالت تأثیرگذار بوده است. صبر جمیل؛ صبرى است که پیامبران الهی در برابر اذیت و آزار مخالفان و مشرکان می‌دیدند؛ مشرکان و مخالفان آنان را ساحر و دروغ‌گو می‌خواندند؛ بشارت‌های آنان را تکذیب می‌کردند، اما آنان لب به شکوه باز نمی‌کردند. مؤمنان کسانى هستند که در برابر حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمى‌گردد، و سخنى که نشان دهنده ناسپاسى و کفران و بى‌تابى باشد بر زبانشان جارى نمى شود؛ صبر آنها، صبر زیبا و جمیل است. همان‌گونه که بیان شد؛ صبر و بردباری از اوصاف برجسته پیام آوران و اولیای الهی است، اما برخی از آنان نمونه بارز شکیبایی‌اند؛ نظیر صبر حضرت ایوب(ع) در برابر رنج‌های فراوان، بیماری‌های بسیار شدید که موجب شد تا خانواده و بستگان نزدیکش از او فاصله بگیرند، به گونه‌ای که تنها ماند، نه یارای حرکت داشت و نه کسی بود تا او را کمک کند، اما هرگز لب به ناله و شکوه نگشود و جز به خدای متعال به کسی متوسل نشد.[1] شکیبایی حضرت ایوب در برابر حوادث و ناملایمات به اندازه‌ای زیبا و برجسته است که در فرهنگ دینی ما «صبر ایوب» عنوان نمادینی شده که زبان‌زد خاص و عام است. صبر یعقوب در فراق یوسف(ع)،[2] صبر پیامبر اسلام(ص) در برابر استهزاء و تکذیب و آزار مخالفان،[3] بویژه تحمل شرایط سخت محاصره در شعب ابی‌طالب، صبر امام علی(ع) به مدت 25 سال برای صیانت از کیان اسلام،[4] صبر امام حسین(ع) در روز عاشورا[5] و صبر زینب کبری(س) در برابر حوادث روز عاشورا، کوفه و شام.[6] این نوع صبرها از مصادیق روشن صبر جمیل در تعالیم و آموزه‌های دینی ما است. نکته‌ای که در این موضوع قابل دقت است، این است که اگر کسی سؤال کند در قرآن کریم در داستان حضرت یعقوب(ع) آمده است که وی در فراق یوسف آن‌قدر گریه کرد که چشمانش را از دست داد، آیا این بی‌تابی با صبر جمیل در تقابل نیست؟![7] پاسخ آن است که قلب انسان کانون عواطف است، جاى تعجب نیست که در فراق فرزند، اشک انسان جارى شود، این یک امر عاطفى است، آنچه در این مورد مهم است؛ آن است که انسان کنترل خویشتن را از دست ندهد و سخنی بر خلاف رضاى خدا نگوید و یا کاری بر خلاف خواست الهی مرتکب نشود. از روایات استفاده مى شود همین اشکال را هنگامى که پیامبر اکرم(ص) در مرگ فرزندش ابراهیم اشک مى‌ریخت به آن‌حضرت گرفتند که شما ما را از بی صبری نهى می‌کنید، اما خودتان اشک مى‌ریزید؟! پیامبر در جواب فرمود: چشم مى‌گرید و قلب اندوهناک مى‌شود، ولى چیزى که خدا را به خشم آورد نمى‌گویم.[8] [1]. ر. ک: جوادی آملی، عبد الله، سیره پیامبران در قرآن، ج 7، ص 73 – 74، [2]. یوسف، 18. [3]. «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً»؛معارج، 5. [4]. «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا»، نهج البلاغة ، ص ۴۸، [5]. که در برابر انبوه مشکلات می‌فرمود: «إلهى رضى بقضائک لا معبود سواک»؛ شرح أصول الکافی، ج 1، ص 96، [6]. «فَقَالَ ابْنُ زِیَادٍ کَیْفَ رَأَیْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِیکِ وَ أَهْلِ بَیْتِکِ فَقَالَتْ مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا»؛ ابن زیاد گفت کار خدا را نسبت به برادر و اهل بیتت چگونه دیدى، حضرت زینب فرمود: من جز زیبایى چیزى ندیدم. اللهوف على قتلى الطفوف،ص160، [7]. ر. ک: ، تفسیر نمونه، ج 9، ص 351- 353، [8]. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 3، ص 280، مؤسسة آل البیت علیهم السلام، قم، 1409ق. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِی حَدِیثٍ قَالَ: لَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ بْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) هَمَلَتْ عَیْنُ رَسُولِ اللَّهِ (ص) بِالدُّمُوعِ ثُمَو قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) تَدْمَعُ الْعَیْنُ وَ یَحْزَنُ الْقَلْبُ وَ لَا نَقُولُ مَا یُسْخِطُ الرَّب». @Porseman_channel
نصیحت به معنی هر انتقادی نیست، گاهی انتقاد مصداق نصیحت است و گاهی مصداق ضد آن. معنای حقیقی «النصیحة» خیرخواهی است. انتقاد به ناحق کجایش خیرخواهیه؟! انتقاد به حق هم اگر در فضایی باشه که پازل تخریب رو کامل کنه کجاش خیرخواهی هست؟! "يقال: نَصَحْتُ له نَصيحتي نُصوحاً أَي أَخْلَصْتُ و صَدَقْتُ، و الاسم النصيحة. ¦¦ قال ابن الأَثير: النصيحة كلمة يعبر بها عن جملة هي إِرادة الخير للمنصوح له، فليس يمكن أَن يعبر عن هذا المعنى بكلمة واحدة تجمع معناها غيرها. (لسان العرب , ج ۲, ص ۶۱۵)" @sharhe_hal
❓"بسم الله قاصم الجبارین" به چه معناست؟ ◽️یکی از جملاتی که این روزها با شهادت سردار سرافزار سپاه اسلام، شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی بسیار دیده و شنیده می شود، جمله زیبای «بسم الله قاصم الجبارین» است. ◽️ آنچه از زبان معصومان(ع) در ادعیه و مناجات‌ها آمده این تعبیر است: «وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ»؛ یعنی ستایش خدای را که درهم شکننده سرکشان و نابودکننده ستم‌کاران است. ◽️این عبارت در دعای افتتاح آمده و امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: پیامبر اسلام (ص) این دعا را در ماه مبارک رمضان می‌خواند و مشابه عبارت فوق در دعاهای دیگری نیز وجود دارد. ◽️البته توجه شود که عباراتی چون «بسم الله قاسم الجبارین» درست نیست و عبارت صحیح «بسم الله قاصم الجبارین» صحیح است. در عبارت «بسم الله القاصم الجبارین» نیز چنانچه «القاصم» را اضافه لفظیه بگیریم درست می‌شود. @HawzahNews | خبرگزاری‌حوزه
✨﷽✨ ✍️ تقوا 🔺 تقوا یعنی مرتکبِ گناه نشدن؛ یعنی ترس؛ ترس از چیزهایی که راهِ آسمان را به رویت می‌بندد. یعنی مواظبِ چشممان باشيم؛ مواظبِ گوشمان باشيم به چراغ قرمزِ دين كه رسيديم، ترمز كنيم و از حرام پرهیز کنیم. شاه کلید اصلیِ رابطه با خدا همین است. 🔸 یاران حضرت‌ مهدی علیه السلام چنین خصوصیاتی دارند. علاوه بر این، زرق و برق دنیا چشمشان را نمی‌گیرد و حضرت هم از آنان بیعت می‌گیرد که طلا و نقره پس‌انداز و گندم و جو ذخیره نکنند.(1) 🔸 جاذبه‌های دنیایی دلِ آنان را نمی‌لرزاند و تاثیری در آنان ندارد. چنان ممتازند که پیامبر‌ اکرم آنان را بهترینِ امتش می‌داند.(2) ❇️ رعایت این قوانین و چهارچوب‌هاست که انسان را نزدِ خدا و بندگانش محبوب‌ خواهد کرد. پس بدانید برای یار امام زمان شدن باید تقوای الهی پیشه کنیم. یعنی چه؟ یعنی انجام واجبات و ترک محرمات. یعنی ترس از دست دادن توجه خدا و ولیّ او. 📚 1- روزگار رهایی، ج1، ص465 📚 2- کمال‌الدین و تمام‌النعمه، ج1، ص535 ✅ کانال قرآن و حدیث ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ https://eitaa.com/joinchat/668860594C2656c91e9a
✨﷽✨ 🔴پرخوری ✍️در نظام آفرینش ،«خوردن»، ابزاری برای قوّت پیداکردن برای زندگی و بندگی خدای متعال و به طور کلی یک وسیله است، نه آن که زندگی، ابزاری برای خوردن بوده و به عبارتی، زندگی وسیله باشد و خوردن هدف. یکی از راهنمایی های اسلام درباره خوردن، دوری نمودن از پُرخوری و روی آوردن به کم خوری است. پُرخوری از منظر احادیث، به شدت نکوهیده است. آنچه از روایات معصومین (ع) به دست می آید این است که پرخوری یعنی خوردن و یا آشامیدن بیش از حدّ نیاز، و می توان این زیاده روی را با توجه به احادیث، این طور بیان کرد که انسان، طوری غذا خورده و یا نوشیدنی – اعم از آب و دیگر نوشیدنی ها - بیاشامد، که هم دارای کسالت جسمی شده و هم به راحتی نتواند نفس بکشد و به سختی و دشواری کاری و یا عبادتی را انجام دهد و چنین چیزی وقتی بر انسان عارض می شود که قبل از این که گرسنه شود، غذا خورده و وقتی شروع به خوردن و یا آشامیدن می نماید، تا آخرین مرحله این خوردن و آشامیدن را ادامه داده و شکم خود را پر نماید. در اصل، پرخوری را می توان از اثرات منفی و زیان هایش شناخت و تعریف کرد. پرخوری در منظر احادیث، تأثیرات منفی مانند کسالت در عبادت، ازبین بردن نورانیت دل، کم خواندن نماز و... را به دنبال دارد. 💠رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:"از پر خوری بپرهیزید که دل را سخت و اعضای بدن را در اطاعت خدا تنبل می سازد و همت ها را از شنیدن پند و اندرز کر می کند". 📙بحارالانوار ج۱۷ ص ۱۸۷ ‌‌‌‌✅ کانال قرآن و حدیث ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ https://eitaa.com/joinchat/668860594C2656c91e9a
پرسمان 💢توريه چيست؟💢 @Porseman_channel توریه این است که انسان بدون این که دروغ بگوید، به گونهاى حرف بزند که طرف مقابل برداشت دیگرى کند. نقل است یکى از اهل سنت از شیعهاى پرسید جانشین بعد از پیامبر(ص) کیست؟ شیعه جواب دادند کسى که دخترش در خانه او است. آن شخص تصور کرد که ابوبکر را مىگوید؛ چون دخترش عایشه زن پیامبر بود. ازاینرو آزارى به شخص شیعه نرساند؛ در حالى که منظور او امیرالمؤمنین(ع) بود. استفاده از توریه در موردى که گفتن سخن راست براى انسان یا مؤمنى ایجاد مزاحمت کند، مانعى ندارد. دروغ مصلحتى تنها در صورتى جایز است که موضوع بسیار با اهمیتى مانند: حفظ جان مؤمن، حفظ آبروى مؤمن، دفع فتنه و فساد و دفع ضرر بدنى و مالى در برابر ظالم یا اصلاح بین دو نفر باشد. در چنین مواردى دروغ مجاز شمرده شده است، گرچه در همین موارد نیز بهتر است توریه کند (یعنى به گونهاى بگوید که دروغ نگفته باشد). دروغ به لحاظ اخلاقی از بزرگترین گناهان است و به لحاظ شرعی از حرام های مسلم شریعت است، زیرا کلید تمامی بدی ها و سرمنشأ همه شرها است. امام حسن عسکری در این زمینه در طی روایت فرموده است: تمام خباثت ها در خانه ای قرار دارد و کلید آن خانه، دروغ است (جامع السعادات، ج 2، ص 323). اما اگر شخصی برای امور جزئی توریه کند و یا دروغ مصلحتی بگوید اگر چه از نظر شرعی در ابتدا گناه کبیره نیست ولی از نظر اخلاقی رفته رفته تأثیر منفی بر روح او می گذارد و مرتکب آشکار می شود گناه کبیره به شمار می آید. @Porseman_channel
مُباهَلَة چیست؟ @Porseman_channel ✅مباهله از باب مفاعله است از بهل به معنى لعن، يكدگر را لعنت و نفرين كردن و آن چنين است كه چون اختلافى ميان دو نفر يا دو گروه روى دهد گرد هم آيند و گويند: «لعنة الله على الظالم منا»: لعنت خدا بر ستمكار از ميان ما دو نفر يا دو فرقه. و بعداً در دعائى كه بسيار در آن الحاح و ابرام شود نيز استعمال شده گرچه لعنى در آن نباشد. (مجمع البحرين) روز بيست و چهارم ذيحجه سال دهم هجرت مباهله پيغمبر اسلام با نصاراى نجران اتفاق افتاد و داستان از اين قرار بود كه: هيئتى از نصاراى نجران به رياست ايهم يا اهتم و عاقب و سيد بر حضرت رسول (ص) وارد شدند، در آن حال وقت عبادت روزانه آنها فرا رسيد و آنان به نواختن ناقوس پرداختند و سپس مراسم عبادت خويش را برگزار نمودند، اصحاب عرض كردند: يا رسول الله در مسجد شما و اين مراسم؟! فرمود: بگذاريدشان در كار خود آزاد باشند. پس از انجام مراسم رو به حضرت كردند و گفتند: مردم را به چه چيز دعوت مى كنى؟ فرمود: به اعتقاد به يكتائىخدا و نبوت من و اينكه عيسى (ع) بنده اى بوده آفريده خدا، مى خورده و مى نوشيده و ادرار و مدفوع از او دفع مى شده. گفتند: پس پدرش كه بود؟ در اين حال اين آيه نازل شد (انّ مثل عيسى عندالله كمثل آدم) پيغمبر آيه را بر آنها تلاوت نمود و سرانجام چون آنها تسليم منطق حق نگشتند آن حضرت به امر خدا پيشنهاد مباهله با آنها نمود كه هر كدام به حق بوديم از خدا بخواهيم ديگرى را مورد لعن و خشم خود سازد. آنها رضا دادند و وقتى معين كردند كه به اتفاق به پيشگاه خداوند مباهله كنند، در وقت مقرر پيغمبر (ص) على و فاطمه و حسنين را به كنار خويش نشاند و خود به دو زانو نشست كه به لعن بپردازد علماى نصارى چون از اجتماع اين افراد خبردار شدند فوراً به حضرت پيام دادند كه ما از مباهله منصرف گشتيم، و به قوم خود گفتند اگر وى به دروغ دعوى نبوت كردى اهلبيت خاص خود را نه بلكه ياران خويش را جهت مباهله گرد آوردى. و سرانجام به جزيه رضا دادند و بازگشتند. (بحار: 21/340) روزى مأمون به حضرت رضا (ع) گفت: بزرگترين فضيلتى كه قرآن در باره على (ع) گفته بفرمائيد چه بوده؟ فرمود: آن آيه مباهله است كه خداوند على (ع) را نفس پيغمبر (ص) خوانده زيرا مسلم است كه «ابناء» (فرزندان) كه با پيغمبر (ص) بودند حسن و حسين (ع) بوده و «نساء» فاطمه (ع) است، و كسى ديگر كه «انفسنا» بر آن صدق كند جز خود پيغمبر و على نبوده. مأمون گفت: لفظ جمع در اين آيه به دو نفر (ابناء) و يك نفر (نساء) اطلاق شده است پس ممكن بود كه مراد از انفس يك نفر و آن شخص پيغمبر (ص) باشد. حضرت فرمود: اين نشايد زيرا آيه مى گويد: «ندع» (مى خوانيم) و اين صحيح نيست كه دعوت شونده عين دعوت كننده باشد و چنانكه آمر نتواند كه با مأمور يكى باشد داعى نيز با مدعو يكى نتواند بود، و چون مى بينيم پيغمبر (ص) كسى را جز على (ع) دعوت ننموده پس مدعو همان على باشد. ابومسروق گويد: به امام صادق (ع) عرض كردم: ما با كسانى به بحث مى نشينيم و به آيه (اطيعوالله و اطيعوالرسول و اولوالامر) برخلافت اميرالمؤمنين (ع) استدلال مى كنيم آنها مى گويند: اين آيه در باره فرماندهان سپاه نازل شده، به آيه (انما وليّكم) دليل مى آوريم مى گويد: اين آيه در باره مؤمنين نازل شده و به آيه (قل لا اسئلكم عليه...) استدلال مى كنيم مى گويند: اين آيه در باره خويشانمسلمانانست و هر چه كه از اين قبيل به ياد داريم و مى گوئيم جوابهائى اينگونه به ما مى دهند! حضرت فرمود: چون چنين پيش آيد آنها را به مباهله (نفرين به يكديگر) دعوت كن. عرض كردم: به چه كيفيّت؟ فرمود: سه روز خود را بساز ـ و چنين فكر مى كنم كه فرمود: روزه بگير و غسل كن ـ آنگاه به اتّفاق او به بيرون شهر برويد و انگشتان راست خود را در انگشتان او فرو بر و از خود آغاز كن و بگو: پروردگارا اى خداوند هفت آسمان و هفت زمين، داناى پنهان و آشكار، رحمن، رحيم اگر (من) ابومسروق منكر حقّى يا مدّعى باطلى شده صاعقه اى يا عذاب سختى از آسمان بر او فرود آور. آنگاه در باره او نفرين كن و بگو: اگر فلان حقى را منكر شده يا باطلى را ادعا كرده صاعقه اى يا عذاب سختى از آسمان بر او فرود آور كه طولى نكشد اثر اين نفرين را در او خواهى ديد... (بحار: 10 و 95) @Porseman_channel
پرسمان 💢غیبت چیست؟💢 @Porseman_channel پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) در تعريف غيبت مى فرمايند: «آن است كه ياد كنى برادر خود را به چيزى كه او ناخوش آيد» 1 عالمان اخلاقى در تعريف غيبت گفته اند: غيبت عبارت است از: «بدگويى و پرده درى نسبت به حيثيت و آبروى افراد، يعنى در غياب شخصى كارهاى بد و ناپسند شخصى و يا عيوب و نقائص جسمى و اخلاقى او را به گونهاى براى كسانى كه او را مى شناسند، بازگو كنند كه اگر به گوشش برسد، ناراحت شود. ذكر نقايص شخص «خواه آن نقص در بدن او باشد مثل اينكه بگويى: فلانى كور، يا كر، يا گنگ، يا كوتاه، يا بلند، يا سياه، يا زرد يا... و امثال اينهاست. يا در نسب او باشد مثل اينكه بگويى: پسر فلان فاسق، يا ظالم، يا نانجيب و نحو اينهاست. يا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اينكه بگويى: بد خلق، يا بخيل، يا متكبر، يا جبان، يا رياكار، يا دروغگو، يا دزد، يا ظالم، يا پرگو، يا پرخور، يا بى وقت به خانه مردم مى رود و نحو اينهاست. يا در چيزى باشد كه متعلق به او باشد از: لباس، يا خانه، يا مركب، چنانكه بگويى: جامه فلان كس چركين است. يا خانه او چون خانه يهودان است... و امثال اينهاو هم چنين در ساير امورى كه به او منسوب است و به بدى ياد شود كه اگر آن را بشنود ناخوشش آيد. «غيبت» يعنى، عيب و نقطه ضعفهاى كسى را پشت سر او بازگو كنند، به طورى كه اگر بشنود ناراحت شود و بدش بيايد (نمىخواهد آن عيوب و نقطه ضعفها به گوش ديگران نرسد و آبرويش از بين برود). اين از گناهان بزرگ است كه در قرآن از آن به خوردن گوشت برادر مؤمن تعبير شده است و در روايات هم تعبيرات شديد اللحنى نسبت به غيبت كننده آمده است. از روايات بر مي‌آيد كه غيبت سه ركن دارد: 1ـ نخست اين كه سخني را پشت سر كسي بگويد؛ 2- ذكر عيوب پنهان باشد؛ 3- اگر غيبت شونده آن را بشنود ناراحت شود مكارم شيرازي، اخلاق در قرآن، انتشارات علي ابن ابيطالب، ج3، ص108. از رسول اكرم (ص) روايتي نقل شد كه حضرت در تعريف غيبت فرمود: «ذكرك اخاك بما يكره». مقصود از «يكره» در اين حديث، اين نيست كه آن چه را فقط برادرت خوش ندارد، ذكر كني؛ بلكه منظور، امري است كه به طور طبيعي و نزد عامه ناخوشايند باشد، زيرا خداوند متعال راضي نيست آبروي مؤمن در اجتماع بريزد. پيامبر اكرم (ص): ان الله تبارك و تعالي فوض الي المؤمن كل شيء الا اذلال نفسه. خداوند بلند مرتبه همه چيز، جز ذليل كردن نفس را به مؤمن تفويض كرده است. بنابراين از روايت مي‌توان برداشت كرد كه اگر مؤمن، عيب برادر مؤمن خود را كه ناپسند تلقي ميشود، پشت سرش بگويد و آن فرد هم راضي باشد، رضايتش موجب برداشته شدن حرمت اين عمل نميشود. روزى يكى از اصحاب به ديگرى گفت: فلان شخص بسيار خواب است. حضرت فرمود: گوشت برادر خود را خوردى. عيب و نقصي در غياب فرد بازگو شود كه از مردم پوشيده بوده است؛ بنابراين اگر فردي به داشتن عيبي نزد مردم معروف باشد، بازگفتن آن نزد كسي كه از آن آگاهي دارد، حرام نيست. حضرت موسي بن جعفر(ع) فرمود: من ذكر رجلا من خلفه بما هو فيه مما عرفه الناس لم يغتبه و من ذكره من خلفه بما هو فيه مما لايعرفه الناس اغتابه. كسي كه پشت سر شخصي چيزي را يادآور شود كه همه مردم ميدانند، غيبت نيست و اگر كسي پشت سر شخصي نقص يا عيبي را بگويد كه مردم نميدانند، غيبت است. -با توجه به متن مذكور مشخص مي شود كه اگر شنونده از آن مورد اطلاع داشته باشد و شما چيزي به علم او اضافه نكنيد، اين صحبت بنا بر نظر اكثر علماي اخلاق غيبت نيست. -نقد اگر حكايت از عيبي از آن فرد بكند،غيبت است. مواردی که نزد اكثر افراد ،عيب محسوب مي شود غيبت است. غيبت كردن منحصر به زبان نيست، بلكه هر نوعى كه نقصى از غير را بفهماند غيبت است، خواه به قول باشد، يا فعل، يا اشاره يا ايماء يا رمز يا نوشتن. روايت است كه زنى بر عايشه وارد شد چون بيرون رفت عايشه با دست خود اشاره كرد كه كوتاه است. حضرت فرمود: كه غيبت او را كردى. فرقى نيست در حرمت غيبت، ميان كنايه و تصريح بلكه بسا باشد كه كنايه بدتر است.» 2 مواردى كه به عنوان مثال ذكر شد تنها نمونه اى از مصاديق غيبت است و براى آگاهى بيشتر مى توانيد به كتب اخلاقى مراجعه كنيد. در مواردى غيبت كردن جايز است مثل اينكه فرد علنى و بدون هيچ گونه پروايى در برابر ديگران گناه ميكند غيبت او اشكالى ندارد، اگر چه خوشش نيايد. البته بايد خيلى مراقب باشيم كه حتى جايى هم كه جواز غيبت داريم وارد آن نشويم مگر به ضرورت. چرا كه ممكن است مقدمه اى شود براى ورود به حرام. انسان اگر در رفتار و گفتار خود دقت كند ملاحظه مى كند كه داراى عيب و نقص هاى فراوان است. پس چه خوب است كه به عيوب خود بپردازد و از عيب جويى نسبت به ديگران پرهيز كند. چقدر زشت است كه انسان از عيوب خود غافل شده و در صدد بيان عيوب ديگران برآيد. انس ابن مالك گويد: رسول خدا (صلى الله
پرسمان 💢قسم شرعي چيست؟💢 @Porseman_channel قسم چند شرط دارد: 1ـ كسی كه قسم می‌خورد باید بالغ و عاقل باشد و همچنین ممنوع از تصرف در مال خود نباشد و قسم را از روی قصد و اختیار بخورد. 2 ـ كاری را كه قسم می‌خورد انجام دهد، باید حرام و مكروه نباشد و كاری را كه قسم می‌خورد ترك كند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد كه كار مباحی را بجا آورد باید ترك آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد. 3 ـ به یكی از اسامی خداوند عالم قسم بخورد كه به غیر ذات مقدس او گفته نمی‌شود مانند: خدا، الله و.... 4 ـ قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند صحیح نیست. 5 ـ عمل كردن به قسم برای او ممكن باشد. قسم خوردن به قرآن، قسم شرعی حساب نمی شود . عمل کردن به آن واجب نیست . شکستن آن حرام نیست و کفاره هم ندارد. قسم شرعی که عمل به آن واجب است و شکستن آن حرام است و کفاره دارد، قسمی است که به اسم خداوند باشد، مثل آن که بگوید: به الله قسم یا بگوید: به خدا قسم و یا به صفاتی که مختص خداوند است، قسم بخورد، مثلا بگوید: به خالق عالم قسم یا به رازق موجودات قسم. اگر کسی به اسما و یا صفات مختص خدا قسم بخورد، عمل به آن واجب است. اگر کسی آن قسم را بشکند، حرام است و باید کفاره بدهد. قسم خوردن به قرآن یا قسم به پیامبران و امامان، قسم شرعی حساب نمی شود در فرض سؤال که به قرآن قسم خورده و آن را شکسته اید، گناه حساب نمی شود، هرچند بهتر است از این نوع قسم خوردن خودداری شود و یا به آن عمل کنید، ولی اگر عمل نکردید،گناه نیست و دچار غضب خداوند نشده اید. @Porseman_channel
فرق اینكه می گویند قرآن مجید یا قرآن كریم چیست؟ @Porseman_channel خداوند متعال در قرآن كریم، آخرین كتاب آسمانی خود را با اسامی و اوصاف مختلفی توصیف نموده كه دو مورد از این اوصاف «مجید» و «كریم» است. در آیه 21 سوره بروج در وصف این كتاب می فرماید:« بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجید» « [این آیات، سحر و دروغ نیست] بلكه قرآن با عظمت و ارجمند است»‏ . در آیه 77 سوره واقعه می فرماید: «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَریم‏؛به یقین این قرآني است نفیس و رفیع». بنابراین «مجید» و «كریم» اوصافی است كه خداوند متعال در وصف این كتاب آسمانی فرموده است . موصوف این دو وصف یك كتاب بیش تر نیست. اما در توضیح معنای این دو وصف باید بگوییم كه برای توصیف قرآن به كریم دلایل متعددی ذكر نموده اند كه به برخی از آن ها اشاره می كنیم. 1- یعنی كتابی كه بر حضرت محمد نازل شده ، عزیز و گرامی است، چون سخن خدا و وحی الهی است كه بر پیامبر فرودآمد . 2- كریم به كسی گفته می شود كه بسیار بخشنده باشد. قرآن را كریم گویند چون دلایل بسیاری برای رسیدن به حق به انسان ها عطا می كند . 3- برخی گفته اند كریم اسم جامع است برای چیزی كه مورد ستایش قرار گیرد. قرآن هم چون مایه هدایت ، نور، بیان و حكم هست ، به گونه ای كه فقیه به وسیله آن استدلال و از آن برداشت می كند . حكیم از آن كمك می گیرد . به وسیله آن احتجاج می كند . ادیب از آن استفاده می كند. با آن قوی می شود، پس هر عالمی پایه علمی خود را از آن می گیرد، از این رو مورد ستایش همه است. 4- بعضی گفته اند قرآن كریم است ،چون همه از آن بهره مند می شوند . آن را حفظ می كنند؛ بزرگ و كوچك و پاكیزه و پلید. 5- سخن چون تكرار شود ، شنونده از آن ملول می شود و چنین سخنی ازچشم می افتد. برای گوش ملال آور می شود ، ولی قرآن، عزیز و كریم است . با تلاوت زیاد از قدرش كاسته نمی شود . با مراجعه زیاد به آن كهنه نمی شود . شنونده از آن احساس ملال نمی كند . بر زبان سنگین نمی آید بلكه تازه است و همیشه باقی است . 📚لباب التاویل في معاني التنزیل، ج‏4، ص 242. اما منظور از اینكه قرآن مجید است ، یعنی مالك مجد و بزرگواریی است كه كتابی مانند آن نیست، زیرا كلام خدایی است كه هیچ چیز بالاتر از او نیست . چه مجد و بزرگواری برتر از این كه كتاب خدا است؟! كتابی كه باطل به آن راه ندارد ، زیرا محفوظ از تحریف است . زیاده و نقصان در آن راه ندارد. پس مرجع نهایی است برای تمام حقایق در تمام زمان ها و شرایط. 📚تفسیر من وحی القرآن، ج‏24، ص 6 @Porseman_channel