eitaa logo
ويژه نامه امام جواد الائمه عليه السلام
6 دنبال‌کننده
4 عکس
1 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داستان‏ها 1. تواضع على بن جعفر (ع) در برابر امام جواد (ع) روزى امام محمد تقى (ع) بر عموى پدرش، على بن جعفر الصادق (ع) وارد گرديد. على بن جعفر، كه در كهولت سن بود، به احترام آن حضرت از جاى خود برخاست و وى را به حدى تكريم و تعظيم نمود كه سرزنش اطرافيان را برانگيخت و به او خُرده گرفتند كه تو عموى پدرش و بزرگ خاندان آل امام جعفر صادق (ع) هستى، چگونه با اين كهولت سن، براى اين نوجوان تواضع مى‏كنى؟ على بن جعفر در كمال متانت، دست به محاسن خويش كشيد و گفت: اگر خداوند منان اين محاسن سفيد مرا براى امامت لايق ندانست، من آن را سزاوار آتش جهنم مى‏دانم اگر به امامت ولىّ زمان خود، حضرت امام محمد تقى (ع) اقرار نكنم‏(2). على بن جعفر كه رحمت حق بر روانش باد، با اين گفتار و كردار خود، به اطرافيان خويش و تمام مسلمانان در اعصار بعد، درس امام‏شناسى آموخت. 2. رفتار مأمون عباسى با امام جواد (ع) پس از آن كه امام رضا (ع) توسط مأمون، در سفر خراسان به شهادت رسيد، اعتماد علويان و شيعيان از مأمون سلب گشته و به وى بدگمان شدند. در نتيجه، در هر فرصت مناسب، توطئه‏ها و جنايت‏هاى او را افشا مى‏كردند. از سوى ديگر، مأمون براى تبرئه خويش از اين جنايت بزرگ، همچنان در ظاهر با آل ابى‏طالب (ع) رفاقت و مدارا مى‏كرد و به آنان احترام مى‏گذاشت و در اين ميان، بيش از همه، امام جواد، فرزند گرانقدر امام رضا (ع) را تكريم مى‏نمود. وى پس از بازگشت از خراسان به بغداد، امام جواد (ع) را با اعزاز و اكرام به بغداد فراخواند تا از ايشان دلجويى كرده و سوءظن شيعيان به خويش را برطرف سازد. امام جواد (ع) پس از مدتى وارد بغداد شد. مأمون پيش از آن كه آن حضرت را ملاقات كند، روزى به همراه تعدادى از نزديكان و محافظان به قصد شكار از قصر خارج شد و پيش از خروج از شهر، در يكى از كوچه‏ها به گروهى از كودكان رسيد كه مشغول بازى بودند. كودكان با ديدن مأمون و همراهان وى همگى گريختند و پراكنده شدند. در ميان آنان نوجوانى بود نه ساله (يا هفت ساله) كه از ابهّت مأمون نترسيد و همان جا ايستاد. مأمون از متانت و مهابت او به شگفت آمد و از وى پرسيد: چرا مانند ساير كودكان از سر راه ما كنار نرفتى و از جاى خويش حركت نكردى؟ كودك شجاع پاسخ داد: اى خليفه! راه عبور و مرور تنگ نبود تا آن را بر تو گشاده و باز نمايم، مرتكب جرم و خطايى نشدم تا بگريزم، و گمان نمى‏كنم كسى را بى‏جرم و خطا عقوبت كنى. مأمون از بيان شيوا و متانت و وقار آن كودك، متعجب شد و پرسيد: نام تو چيست؟ كودك پاسخ داد: محمد. مأمون پرسيد: فرزند كيستى؟ او پاسخ داد: فرزند على بن موسى الرضا (ع). مأمون همين كه نام مبارك امام رضا (ع) را شنيد و به ياد جنايت خويش و شهيد نمودن آن حضرت افتاد منفعل شد و به تمجيد امام رضا (ع) و درود و رحمت فرستادن بر آن حضرت پرداخت، سپس به دنبال شكار رفت. چون به بيابان رسيد، نظرش به درّاجى افتاد و باز شكارى خويش را براى صيد آن به پرواز در آورد. بازِ شكارى مدتى در هوا ناپديد شد و پس از مدتى برگشت؛ اما به جاى درّاج، ماهى كوچكى در منقارش بودكه هنوز رمقى در تن داشت. مأمون از ديدن اين وضع در شگفت ماند و ماهى را از منقار باز شكارى گرفت و كار شكار را رها كرد و به شهر بازگشت. در راه دوباره به همان محلى رسيد كه قبلاً با امام جواد (ع) در آن جا ملاقات كرده بود. كودكان مشغول بازى بودند و با ديدن مأمون و سواران همراه او پراكنده شدند، مگر امام جواد (ع) كه به مانند سروِ سرافراز بر جاى خويش ثابت ماند. مأمون هنگامى كه به امام جواد (ع) رسيد، از ايشان پرسيد: اى محمد! بگو در كف دستم چه چيز دارم؟ امام جواد (ع) فرمود: خداوند منان درياهايى را در كره زمين آفريد كه ابر از آنها بلند مى‏شود و به آسمان مى‏رود و به همراه ابر، ماهى‏هاى ريز نيز به بالا مى‏روند و بازهاى شكارىِ پادشاهان، آنها را شكار مى‏كنندو پادشاهان، آنها را در كف دست خويش پنهان كرده و سلاله نبوّت را با آن، آزمايش و امتحان مى‏كنند.(3) امام جواد (ع) با اين سخنان، بر شگفتى مأمون افزود و او را وادار كرد كه در برابر آن حضرت تواضع نموده و ايشان را اكرام و احترام كند. او تا زنده بود امام جواد (ع) را عزيز و محترم مى‏شمرد و سعايت بدخواهان در مورد آن حضرت را ناديده مى‏گرفت و به آن ترتيب اثر نمى‏داد. او دختر خويش، ام الفضل را به همسرى آن حضرت درآورد؛ اما پس از مأمون، معتصم عباسى به خلافت رسيد و ام الفضل را وادار به كشتن امام جواد (ع) نمود. سرانجام، امام جواد (ع) به مانند عموى نياكانش، امام حسن مجتبى (ع)، به دست همسر خود به شهادت رسيد. https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ترجيح مى دهم كه ايشان در خراسان نيز همراه پدر بودند و جز مرگ امام رضا(ع) چيزى ايشان را جدا نكرد. آن حضرت پـس از وفات پدر با خانواده پـدرى بـه مدينه بازگشتند و بعد از بازگشت مامـون به بغداد و محكم شدن جاى پاى او,ايشان را به بغداد فراخوانـد و به خـود نزديك ساخت و اظهار ارادت و دوستـى نمـود و دختـرش را به ازدواج وى در آورد تـا از تهمت قتل پـدر ايشان , رهايى يابد كه ناگزير در چنيـن هنگامى , در سنى باشند كه بتوانند ازدواج كنند.))(2) روايان روايت كـرده انـد كه امام جـواد(ع) پس از ازدواج با دختر مامـون, به اتفاق همسرش ((ام الفضل)) با بـدرقه مردم, راهـى مدينه گرديد و هنگامـى كه به دروازه كـوفه رسيد با استقبال پـرشـور مردم رو به رو گرديـد, و آن چنان كه در روايت شيخ مفيد آمـده است به دارالمسيب وارد شـدند و در آنجا به مسجـد رفتند. در محوطه اين مسجد, درخت سدرى بود كه هنوز به بار ننشسته بود, حضرت كوزه اى آب خـواستند و پاى ايـن درخت به وضو پرداختند, سپـس برخاسته نماز مغرب را به جاى آوردند و پـس از پايان نماز , انـدك زمانـى به دعا پـرداختنـد و سپـس نمازهاى مستحبى خـواندند و تعقيبات آن را به جاى آوردند و در ايـن هنگام وقتى به سـوى درخت سـدر بازگشتند, مردم ديـدند كه ايـن درخت به بار نشسته, در شگفت ماندنـد واز ميوه اش خوردند, ميوه شيريـن و بدون هسته اى بـود, آنگاه امام را وداع گفته و در همان زمان, امام (ع) راهى مدينه شدند و تا هنگامى كه معتصـم در آغاز سال 225 ايشان را به بغداد فراخواند, در آنجا اقامت داشتند; از ايـن پـس در بغداد بـودنـد تا ايـن كه در پايان ذى العقـده همان سال, وفات يافتنـد.(3) روايان , سالـى را كه امام, همـراه همسـرش ام الفضل از بغداد عازم مـدينه شـدنـد و نيز تاريخ سال ازدواجشان رامعين نكرده اند. هر چنـد كه روايت شيخ مفيد گـوياى ايـن است كه آن حضرت بعد از پيروزىاش بريحيى بـن اكثم در آن مناظره معروف در سن نه سالگـى , موفق به ازدواج با دختـر ماءمـون شـد, ولـى عبارت مسعودى در كتاب (( اثبات الوصيه)) القاگر آن است كه امام پس از آن كه به سـن مناسب ازدواج رسيد, تـن به ايـن كـار داد. در ((اعيان الشيعه)) آمـده است: آنگـاه امـام جـواد(ع) ازمامون اجازه رفتن به حج خـواست و به اتفاق همسرش از بغداد قصد مدينه كرد. پـس ازعزيمت امام جواد(ع) به مدينه مامون در طرطـوس وفات يافت و با برادرش معتصم بيعت شد , سپس معتصـم , امام جواد (ع) را فراخواند و ايشان را به بغداد آورد. بديـن گـونه مـى تـوان گفت در مـورد مدت اقـامت ايـشان در مدينه و بغـداد و تـاريخ ازدواج و وفات ايشـان در روايات, مطلب اطمينان بخـش و قابل اعتمادى كه به طـور قطع بتـوان بـرداشت شخصـى از آن كـرد, وجـود نــدارد. آنچه مسلـم است اين كه ايشان بيشتريـن دوره زندگى خود را در زمان مامون طى كرد و در ايـن فاصله در تنگنا قرار نداشت وكنترلى بر او صـورت نمى گرفت . امام چه در بغداد و چه در مدينه ,از اين فرصت براى انجام رسالت خود بهره برداى كرد; شيعيان نيز در مـورد امـامت او اتفـاق نظر داشته و راويـان, دهها روايت را در موضوعهاى مختلف از وى نقل كرده اند. حضرت جوادالائمه (ع) فرمود:هر بنده اى آن گاه حقيقت ايمان خود را كامل مى كند كه ديـن خود را بر شهوتهاى خويـش ترجيح دهـد, وهلاك نمى شود مگر آن كه هواى نفس وشهوتش را بر دينش ترجيح دهد. ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پى نوشت ها: 1ـ پيشوايان ما, ص 246ـ 255. 2ـ زندگى دوازده امام, جلد دوم, ص 247. 3ـ در سال درگذشت امام جـواداختلاف تاريخـى وجـود دارد, عده اى آن را سال 220 و بعضى ديگر آن را سال 255 گفته اند. برگرفته شده از كتاب سيره وسخن پيشوايان - تاليف محمدعلى كوشا https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅پرتوى از سيره و سيماى امام جواد عليه السلام 👈در تاريخ ولادت حضرت امام محمد تقى, ملقب به جواد, اختلاف است. قول مشهوراين است كه آن حضـرت در دهـم رجب سال 195 قمر در مـدينه چشـم به جهان گشـوده است. كنيه آنحضرت ابـوجعفـر و پـدرگرامـى اش حضـرت علـى بـن مـوسـى الرضا(ع) و مادر بزرگـوارش سبيكه, معروف به خيزران است. دوران زنـدگـى جـوادالائمه(ع) مصاف بـا دوران حكومت مامون و معتصم عباسى بود و معتصـم در بغداد تصميم به قتل آن حضرت گرفت و سرانجام به وسيله ام الفضل, همسر امام و دختر مامون, آن پيشـواى معصوم را در را در 25 سـالگـى مسمـوم كـردو به شهادت رسـاند. زندگانـى امام محمد تقى, جوادالائمه (ع) ادامه راه خط و روش پدرش حضرت امام رضـا(ع) بـود. مـاءمـون كـوشـش مـى كـرد كه دل امـام را به دست آورد واو را به دارالخلافه نزديك كند. او تـوطئه خـود را براى از ميان بردن جنبـش و حركت تشيع در چهار چوب خلافت عباسيان همچنان ادامه مى داد و هدفـش اين بود كه بيـن امام و پايگاه مردمى او فاصله اندازد و آن حضرت را از مردم دور سازد, ولـى مـى خـواست به طـريقـى ايـن نقشه را اجـرا كنـد كه مـردم تحـريك نشـوند. مامــون بـر اساس همان نقشه قـديمـى, در جامه دوستـدار امام ظاهـر شـد و ((ام الفضل)) دختر خود را به ازدواج او در آورد تا از تاييد امام(ع) برخـوردار باشـد و اصـرار كـرد كه بـا كمال عزت در كـاخ مجلل او زنـدگـى كنـد. اما امام پافشارى مـى ورزيد كه به مدينه باز گردد تا نقشه مـامـون را در كسب تاييد امام براى پايدارى خلافتى كه غصب كرده بـود, نقـش بر آب سازد و مشروعيت حكومت او را در دل مردم خدشه دار نمايد. امام جواد(ع) خط پدر بزرگوارش را ادامه داد و به آگاهـى فكرى و عقيدتى دست يازيد. فقيهان از بغداد و شهرهاى ديگر , پيرامـون خـود, در مدينه فراهـم آورد تابا او مناظره كننـد واز او بپـرسنـد و از راهنماييهاى او بهره برگيرند. شيخ مفيدـ رضـوان الله عليه ـ گويد: ((مامون, امام جـواد را دوست مى داشت, زيرا با وجود كمى سـن شخصى فاضل بود و به درجه والا از علم و دانش رسيده بود و در ادب و حكمت و كمـال عقل , مقـامـى داشت كه هيچ يك از مشـايخ زمـان بــا او برابرى نمى تـوانست كرد.)) صغر سن امام (ع) از پديده هاى اعجاز آميز اوست كه در روحيه حاكمان آن زمان اثرى فـوق العاده گذاشته بـود. وقتـى پدر بزرگوارش در گذشت, از عمر امام جواد حدود هشت سال بيـش نگذشته بود و در همان سـن, عهده دار منصب امامت گرديـد. امام (ع) با پايگاهـى مردمى طرفـدار و مـومـن به رهبـرى وامامتـش بـه طور مستقيـم در مسائل دينى و قضاياى اجتماعى و اخلاقى درتماس بـود. وقتـى ماءمـون , امام (ع) را به بغداد يـا مركز خلافت آورد, امام (ع) اصرار ورزيد تا به مـدينه باز گردد, ماءمون با ايـن درخـواست مـوافقت كرد و آن حضرت بيشتـر عمـر شـريف خـود را در مـدينه گذرانــد. معتصم از فعاليت و كوششهاى او برآشفته بود, از اين رو , آن حضرت رابه بغداد فراخواند و هنگامى كه امام (ع) وارد عراق گرديد, معتصـم و جعفر, پسر مامـون , پيوسته , تـوطئه مى چيدند و براى قتل آن بزرگوار حيله مى انديشيدند, تا ايـن كه آن حضـرت در سـال 220 هجـرى در آخـر ماه ذيقعده به شهادت رسيـد.(1) از بيشتـرروايات چنيـن بر مىآيد كه وقتى امام رضا(ع) به درخواست مـامون به خراسان رفت, فرزندش ابوجعفر (امام جواد) را در مدينه به جاى گـذاشت و مـامـون پـس از بازگشت به بغداد در سال 204 هجرى امام جـواد را به حضـور خود فراخواند تا دخترش ام الفضل را به ازدواج او درآورد, در آن هنگـام,امام آن چنـان كـــه روايت شيخ مفيـد و ديگـران آمـده است,در آغاز ده سـالگـى بــود. نويسنده متتبع ومعروف, هاشم معروف الحسنى, در كتاب (( زندگى دوازده امام)) در اين باره چنين اظهار نظر مى كند: ((التبه من با وجود اينكه از روايات چيزى در دست ندارم كه حكايت از همـراه بردن خانواده و فرزند از سوى امام رضا(ع) به خراسان ,داشته باشد بعيد مى دانـم كه ايشان را در حجاز جا گذاشته و به تنهايـى عازم سفر گرديـده باشـد, به ويژه كه خود نسبت به اين سفر بدبيـن بود و وداعش با قبر پيامبر در مدينه و با كعبه در مكه, وداع كسـى بـود كه اميـد زيارت مجـدد , نـداشت . فـرزنـد ايشان حضـرت جواد(ع) با وجود خردسالى , بيـم و نگرانى پدر را به هنگام طواف وداع كاملا درك و احساس مى كرد. همچنانكه من ازدواج ايشان را در اين سـن اندك با دختر ماءمون, پـس ازگفتگويى كه ميان ماءمون و بنى عباس از يك سو و امام جواد و قاضى القضات از سـوى ديگـر به هميـن منـاسبت جـريـان يـافت بعيـد مـى دانم. https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰فضايل امام جواد (ع) ✅بچه است يا جادوگر؟ ✳️جلوه اى از درياى علم حضرت جواد (ع) قاسم بن عبدالرحمن گفت : به بغداد رفتم و مدتى در آن جا زندگى مى كردم. روزى جمعيت زيادى را ديدم كه ازدحام كرده، راه مى روند و مى ايستند. پرسيدم : چه خبر است ؟ گفتند : فرزند امام رضا (ع) از اين جا عبور مى كند! من نگاه كردم ديدم در حالى كه بسيار كم سن و سال است بر اسبى نشسته و حركت مى كند! با خود گفتم : خدا لعنت كند شيعيان را كه مى گويند خداوند اطاعت از اين شخص را واجب كرده است. در همين لحظه آن بچه كه سوار بر اسب بود نزد من آمد و اين آيه را خواند : « فَقالُوا أَ بَشَراً مِنَّا واحِداً نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذاً لَفِي ضَلالٍ وَ سُعُرٍ » گفتند : آيا سزاوار است كه از بشرى مثل خودمان پيروى كنيم، در اين صورت (اگر از او پيروى كنيم) به گمراهى و ضلالت سخت درافتاده ايم. (1 (با اين آيه به من فهمانيد كه كوچكى و بزرگى مطرح نيست، دستور خدا بايد اجرا شود، من در ذهن خود گفتم : او جادوگر است كه از درون من با خبر شد. درهمين هنگام امام جواد (ع) به سوى من بازگشت و اين آيه را خواند : أ َ أُلْقِيَ الذِّكْرُ عَلَيْهِ مِنْ بَيْنِنا بَلْ هُوَ كَذَّابٌ أَشِر اى عجب ! آيا در بين ما افراد بشر تنها بر او وحى رسيد (چنين نيست) بلكه او مرد دروغگوى بى باكى است. (2) با اين آيه سحر را از خود نفى كرد. من تا اين كرامات را از او ديدم به حقانيت او ايمان آورده و شيعه شدم و از مذهب و مرام خود كه زيدى بود دست كشيدم . (3 1 - سوره قمر : 24. 2- سوره قمر، 25. 3- المحجة البيضاء، ج 4، ص 304. 3- كشف الغمه، على ابن عيسى اربلى، (ج سوم حالات امام نهم (ع) - معجم رجال الحديث، (15 / 26). https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰فضائل امام جوادعليه السلام پيامبرصلى الله عليه وآله: و يَخرُجُ مِن صُلبِ عَلِيٍّ (الرِّضاعليه السلام) ابنُهُ مُحَمَّدٌ المَحمُودُ أطهَرُ النّاسِ خَلقاً و أحسَنُهُم خُلقاً؛ . كفاية الأثر، ص 84. از نسل امام رضاعليه السلام فرزندش محمّد پديد مى‏آيد كه فرزندى است پسنديده، و در آفرينش از همه مردم پاك‏تر و در اخلاق از همه نيكوتر است. امام رضاعليه السلام: هذا (الامام الجوادعليه السلام) المَولُودُ الّذي لَم يُولَد مَولُودٌ أعظَمُ بَرَكَةً عَلى‏ شيعَتِنا مِنهُ ؛ . الكافى، ج 1، ص 321. اين مولودى است كه پر بركت‏تر از او براى شيعه ما به دنيا نيامده است. آگاهی امام جوادعليه السلام امام جوادعليه السلام: أنَا أعلَمُ بِسَرِائرِكُم و ظَواهِرِكُم و ما أنتُم صائِرونَ إلَيهِ؛ . بحار الأنوار، ج 50، ص 108. من از نهان و آشكار شما و فرجامى كه به سوى آن مى‏رويد، آگاه‏ترم. https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخنان برگزيده تواضع امام جوادعليه السلام: مَن رَضِيَ بِدونِ الشَّرَفِ مِنَ المَجلِسِ لَم يَزَلِ اللَّهُ و مَلائِكَتُهُ يُصَلُّونَ عَلَيهِ حَتّى‏ يَقومَ؛ . تحف العقول، ص 486. هر كه از نشستن در پايين مجلس خرسند باشد، خدا و فرشتگانش پيوسته بر او درود مى‏فرستند تا آن‏گاه كه برخيزد. تأخير در توبه امام جوادعليه السلام: تَأخيرُ التَّوبَةِ إغتِرارٌ؛ . تحف العقول، ص 456. تأخير در توبه كردن فريب خوردن است. ناظر بودن خدا امام جوادعليه السلام: إعلَم أنَّكَ لَن تَخلُوَ مِن عَينِ اللَّهِ فَانظُر كَيفَ تَكُونُ؛ . تحف العقول، ص 455. بدان كه از ديد خداوند پنهان نيستى، پس بنگر چگونه‏اى. روى آوری به غير خداوند امام جوادعليه السلام: مَنِ انقَطَعَ إلى‏ غَيرِ اللَّهِ وَ كَلَهُ اللَّهُ إلَيهِ؛ . بحار الأنوار، ج 68، ص 155. آن كه به غير خداوند روى آورد، خداوند به همو واگذارش كند. دوست خدا امام جوادعليه السلام: لاتَكُن وَلِيّاً لِلّهِ فِي العَلانِيَةِ، عَدُوّاً لَهُ فِي السِّرِّ؛ . بحار الأنوار، ج 75، ص 365. در ظاهر، دوست خدا و در باطن، دشمن خدا مباش. سازش و مدارا امام جوادعليه السلام: مَن هَجَرَ المُداراةَ قارَبَهُ المَكرُوهُ؛ . بحار الأنوار، ج 68، ص 341. آن كه سازش و مدارا را ترك كند، ناگوارى به او روى آورد. شتاب امام جوادعليه السلام: إتَّئِد تُصِب أو تَكَد؛ . نزهة النّاظر، ص 135. شتاب مكن تا برسى يا نزديك شوى. معرفت امام جوادعليه السلام: مَن لَم يَعرِفِ المَوارِدَ أعيَتْهُ المَصادِرُ؛ . بحار الأنوار ، ج 75، ص 364. كسى كه راه ورود به كارى را نشناسد، راه برون شدن از آن درمانده‏اش مى‏كند. پيروى هواى نفس امام جوادعليه السلام: مَن أطاعَ هَواهُ أعطى‏ عَدُوَّهُ مُناهُ؛ . بحار الأنوار ، ج 67، ص 78. آن‏كه از هواى نفس خود پيروى كند، آرزوى دشمنش را برآورده است. https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅نمونه صلابت امام جواد (ع) 👈مأمون خليفه عباسى، با تشريفات و تشكيلات حكومتى، همراه با اطرافيان، به طرف خارج شهر بغداد مى‏رفت، او قصد شكار داشت. عده‏اى از كودكان، در محوطه‏اى مشغول بازى بودند و پسر بچه‏اى در كنار آنان ايستاده بود و آنان را تماشا مى‏كرد. كودكان سخت گرم بازى بودند، كه ناگاه متوجه شدند، سواران حكومتى به آنها نزديك مى‏شوند، آنان بازى را رها كردند و پا به فرار گذاشتند و هر كدام به سوئى متفرق شدند. اما پسرك همچنان در جاى خود ايستاده بود، با وقار و متانت و بدون ترس و اضطراب ! مأمون كه شاهد فرار كودكان بود، از اعتماد به نفس پسرك تعجب كرد، نگاهى به او انداخت و گفت: چرا مانند ساير كودكان فرار نكردى و همچنان در جاى خود ايستادى؟ پسرك به آرامى پاسخ داد: اولا راه تنگ نبود كه با رفتن من، راه وسيع گردد، ثانيا خطائى مرتكب نشده بودم، كه از ترس آن فرار كنم، از آن گذشته، تو بدون علت و خطا، كسى را مجازات نخواهى كرد! مأمون: نامت چيست؟ - نام من، محمد است . - پسر كيستى؟ - پسر على بن موسى الرضا (ع) هستم . مأمون از تعجب بيرون آمد، چون بزرگى و بزرگوارى از خانواده حضرت رضا (ع) و فرزند نه ساله او يك امر طبيعى بود . - زندگانى حضرت امام محمد تقى، ص 202 . ? https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❇️ امام جواد تربیت شده در دامن شخصیت بزرگ برنامه عملي حضرت امام رضا (ع)، نامه اي بود كه از جانب پدر بزرگوارش از خراسان، براي او فرستاده شده بود. وي در آن هنگام 6 سال داشت. مضمون اين نامه چنين بود: من به حقّي كه بر تو دارم از تو مي خواهم كه ورود و خروجت جز از در بزرگ نباشد. و چون سوار شدي بايد طلا و نقره (دينار و درهم) با توباشد و هر كس كه از تو چيزي درخواست كرد، به او ببخشي. هر كه ازعموهايت كه از تو خواست به او نيكويي كني كمتر از پنجاه دينار به وي مده و چنانچه خواستي بيشتر از اين مقدار به او بدهي، اختيار با خودتوست و هر كه از عمّه هايت از تو چيزي خواست كمتر از 25 دينار به اومده و بيش از اين مربوط به خود توست. من مي خواهم كه خداوند تو رارفعت و بلندي دهد پس انفاق كن و از خداي عرش بيم مدار كه فقيرت كند. روايت شده كه بار جنس بزازي آن حضرت را كه قيمتي هم بودمي آورند. امّا در بين راه آن را دزديدند. كسي كه اين بار را مي آورد اين ماجرا را بانامه به اطلاع امام رساند. آن حضرت در پاسخ نامه او به خطّ خويش نوشت: جان ها و اموال ما از مواهب گواراي خداست و عاريه هايي است كه به دست ما به امانت سپرده است. پس تا وقتي كه از آنها استفاده شود، موجب سُرور و شادكامي است و آنچه كه از آنها گرفته شود اجر وپاداش در پي دارد. پس هر كس كه بي تابي اش بر صبرش چيره شود، اجرش تباه مي گردد و ما از اين امر به خدا پناه ميبريم. - تحف العقول، ص 339. https://eitaa.com/jadiddd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ویژگی های امام جواد (ع) 1️⃣ - ویژگی های عبادی عرفانی ❇️پارسا و پرهيزكار 👈 يكي از راويان نقل مي كند كه در روزگار زندگي امام جواد حج گزاردم و به سوي او در مدينه رفتم و داخل خانه شدم، ناگهان امام عليه السلام را ديدم كه بر سكّويي ايستاده و جايي را كه بر آن مي نشيند فرش نكرده اند. غلامي با سجاده آمد و آن را براي امام پهن كرد و آن حضرت روي آن نشست. چون به او نگريستم هيبت زده و مدهوش شدم و خواستم از غير پلكان به طرف سكّو بالا بروم كه امام به جايگاه پلكان اشاره فرمود. بالا رفتم و سلام دادم و آن حضرت پاسخ سلام مرا داد. آنگاه دستش را به سوي من دراز كرد. دست او را گرفتم و بوسيدم و روي صورتم گذاردم. آن حضرت مرا با دست خويش نشاند. به خاطر حيرت و دهشتي كه بر من راه يافته بود، دست او را گرفتم و آن حضرت هم دست خويش را در دست من نهاده بود و چون آرام يافتم دستش را رها كردم. در ايّام حج براي بزرگداشت آن حضرت، مجلسي ترتيب دادند. در اين مجلس گروه بسياري از فقهاي مصر و عراق و حجاز حضور يافتند. با اين وجود آن حضرت با دو جامه و عمامه اي كه دو سويش رها بود و يك جفت نعلين در ميان آن جمع پُر شكوه ظاهر شد. از ابو هاشم روايت كرده اند كه گفت: امام جواد يك بار 300 دينار به من داد و فرمود كه آن را براي يكي از پسر عموهايش ببرم و گفت: بدان كه او به تو خواهد گفت مرا به كسي راهنمايي كن تا با اين پولها از او متاعي بخرم. در اين صورت تو او را راهنمايي كن. ابو هاشم گفت: من دينارها را نزد پسر عموي امام بردم و او به من گفت: اي ابو هاشم مرا به سوداگري كه با اين پولها متاعي بخرم، راهنمايي كن. من نيز اطاعت كردم. بحار الانوار، ج 50، ص 41.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
2️⃣ - ویژگی علمی امام جواد (ع) ❇️بخش مناظره ها و پرسش ها در تاريخ آمده است كه چون حضرت رضا (ع) از دنيا رفت عده اي از بزرگان و علما به مدينه آمدند و سي هزار مسئله در چند روز از حضرت جواد عليه السلام سؤال نمودند و حضرت جواد بدون تأمل و فكر جواب دادند. و چون مأمون عباسي آن بزرگوار را به بغداد آورد و تصميم گرفت براي خاموشي اعتراض ها دخترش را به عقد ايشان درآورد، مجلسي با شكوهي ترتيب داد و در جلسه علما و بزرگان را دعوت كرد. ✳️نمونه پرسش ها يحيي بن اكثم يكي از علماي اهل تسنن و قاضي آن زمان، از حضرت سؤال كرد كه اگر محرمي صيدي را بكشد حكم او چيست؟ حضرت جواد عليه السلام بلافاصله شقوق مختلفي فرمود كه همه و من جمله يحيي بن اكثم مبهوت شدند. فرمودند: آن صيد را در حرم كشته است يا در خارج حرم؟ عالم به حكم بوده يا جاهل؟ عمداً كشته يا نه؟ آن محرم عبد بوده يا آزاد؟ بالغ بوده يا نابالغ؟ كار اولش بوده يا قبلاً نيز صيدي كرده است؟ اين صيد از طيور بوده است يا نه؟ آن صيد بزرگ بوده يا كوچك؟ آن كار در روز بوده يا در شب؟ محرم به احرام حج بوده يا محرم به احرام عمره؟ مأمون مجلس را متشنج ديد. همه بخصوص يحيي بن اكثم مبهوت و مفتضح شده بودند. به حضرت جواد گفت كه خطبه بخوانيد. آن بزرگوار، ام الفضل را به پانصد درهم به عقد خود درآوردند. سپس مأمون از شقوق مسئله سؤال نمود و حضرت حكم كلية شقوق را بيان نمود در آخر كار حضرت مسئله اي از يحيي بن اكثم پرسيد، و شايد هم براي تفريح بود چون مجلس عقد و عروسي بود. فرمود: آن چه زني است كه صبح بر مرد حرام و چون روز بلند شود بر او حلال مي شود و چون ظهر مي شود حرام مي شود و عصر حلال و مغرب حرام و آخر شب حلال و پس از طلوع فجر حرام و بعد از طلوع فجر حلال مي شود؟ يحيي بن اكثم گفت: نمي دانم، شما بگويد تا همه بدانيم. فرمودند: آن كنيزكي است كه اول صبح اجنبي بوده است و چون روز بلند شد آن مرد كنيز را خريد و بر او حلال شد و ظهر او را آزاد كرد و بر او حرام شد و عصر او را به عقد خود درآورد و حلال شد و چون مغرب شد ظهار كرد و به واسطة‌ ظهار بر او حرام شد و نصف شب كفارة ظهار داد و حلال شد و آخر شب او را طلاق داد و حرام شد و چون طلوع شد رجوع كرد و او را براي خود تحليل نمود. گرچه اين گونه مسائل شايستة مقام مقدس حضرت جواد نيست ولي چون سرو كارت به كودك اوفتاد پس زبان كودكي بايد گشاد از اين جهت مي بينيم كه در تشقيق مسئله و يا در جواب اين مسئله صداي احسنت احسنت از مجلس بلند مي شود. مأمون مي گفت: حضرت جواد گر چه كوچك است لكن اين اهل بيت كوچكي و بزرگي ندارند، او مي تواند حرف خود را به كرسي بنشاند. ❇️مسئله سومي كه جلو آمد مسئله دزد است كه در زمان معتصم واقع شده بود. چون حضرت جواد(ع) را جبراً دفعه دوم به بغداد آوردند ـ و بايد گفت كه حضرت را براي شهادت آوردند و منتظر وقت بودند ـ معتصم به آن حضرت خيلي احترام گذارد. روزي كه بسياري از علما و بزرگان و اشراف در مجلس بودند دزدي را آوردند كه به دزدي اقرار كرد و بايد بر او حدّ جاري مي شد. معتصم پرسيد: دست از كجا بايد بريده شود؟ ابن ابي داوود كه قاضي و از علماي بزرگ آن زمان بودگفت از مچ، و به آية‌ تيمّم تمسك كرد. و ديگران گفتند از مرفق و به آية‌ وضوء تمسك كردند و اختلاف بالا گرفت. معتصم رو كرد به حضرت جواد و از او جواب خواست. حضرت فرمودند: از آخر انگشتها بايد قطع كرد و به آية‌ شريفة‌ المساجدلله جاهاي سجده براي خدا است تمسك كردند و فرمودند آنچه براي خدا است نبايد قطع كرد. صداي تحسين از مجلس بلند شد و به فتواي حضرت جواد عمل كردند. نبايد فراموش كرد كه جوادالائمه(ع) حكم خدا را فرموده است و براي تقريب ذهن عوامانة‌ مجلس به آية‌ شريفه تمسك نموده اند. و الا تمسك به آية شريفه از نظر دقت فقهي ناتمام است و در فقه ائمه عليهم السلام جاهاي فراواني دستور داده شده كه مواضع سجده نيز قطع شود نظير محارب كه يك دست و يك پاي او ـ از نظر قرآن شريف ـ قطع مي شود و يا كشته و يا تبعيد مي شود و اگر دزد دفعه دوم دزدي كند پاي او را قطع مي كنند چنانچه اگر كسي دست يا پاي كسي را قطع كند او را قصاص مي كنند و دست يا پاي او را قطع مي كنند. خلاصة‌ سخن، حضرت جواد (ع) حكم خدا را فرمودند و چون آنان دليل مي خواستند نمي توانستند بفرمايند من مبيّن قرآنم و عالم به ما سوي الله مي باشم. و احكام خداوند را مي دانم. از اين جهت براي اقناع آنان بود كه به آية‌ شريفه تمسك فرمود و بايد گفت حكمي كه در اين مجلس بيان شده است خالي از تقيه نبوده است.
اين آية شريفه به ما مي آموزد مقدر كسي كه توكل به خدا كند، اعتماد به خدا داشته باشد سعادت است و پروردگار عالم يار و مددكار او است. اين آية شريفه به ما مي آموزد فقط اعتماد به خدا چاره ساز، بها براي هر چيز و نردبان براي هر نارسايي است. الثّقة بالله ثمن لكلّ غال و سلّم لكلّ عال. پروردگار عالم در قرآن مي فرمايد: مثل الذين اتّخذوا من دونه اولياء كمثل العنكبوت اتّخذت بيتاً و انّ اوهن البيوت لبيت العنكبوت لوكنتم تعلمون[3]. مثل افرادي كه به غير خداوند تكيه كنندـ وآنان رادوست،ياروكمك كارخود پندارندـ مثل عنكبوت است كه خانه مي سازد معلوم است كه خانة‌ عنكبوت بسيارسست وبي بنياد است.يك باد مختصر،يك باران بسياركم آن را نابود مي كند. انسان وقتي عزيز است،پا برجاست، وقتي مورد عنايت خاص خدا است كه اميدي جز به خدا نداشته باشد والا حوادث وطوفان هاي روزگار وبرخوردها اورا واميدش را نابود مي كند. عزّ المؤمن غناه عن النّاس، من انقطع الي غير الله و كّله الله اليه. https://eitaa.com/jadiddd
ابن ابي داوود خود مي گويد كه به قدري جلسه بر من گران آمد كه از خداوند طلب مرگ كردم. بالاخره نتوانستم صبر كنم و حسد خود را خاموش نمايم. پس از چند روز نزد معتصم آمدم و گفتم: مي دانم جهنّمي مي شوم ولي از نصيحت خليفه چاره اي نيست. اين مردي كه بر فتواي او حكم كردي و فتواي ما را زير پا گذاردي، مردم او را خليفه مي دانند و حمايت تو از او از ميان بردن خلافت است. ابن ابي داوود مي گويد معتصم متغير و متنبه شد. مي گويند يكي از علل قتل امام جواد همين سعايت بوده است. اگر حسادت در انسان گل كند، اگر عالم خود را نساخته باشد، اگر يكي از صفات رذيله انسان را كنترل كند و زير چتر خود درآورد انسان مهيا است دانسته به جهنم رود. چنانچه قرآن شريف به اين مطلب تصريح دارد: افرايت من اتّخذ الهه هواه و اضلّه الله علي علم[1]. آيا نديدي كسي را كه هوي خود را خداي خود گرفته و خداوند دانسته زمينة‌ ضلالت را فراهم مي كند. بشر اگر مهذّب نشد ابن ابي داوود مي شود كه نظيرش در تاريخ فراوان است. باري، گر چه اين شجاعت علمي ار امتيازات امام جواد (ع) است و نظيرش براي ساير ائمه اتفاق نيفتاده است، ولي اين گونه مسائل كه برخي از آنها گذشت با مقام مقدس علمي امام جواد سازگار نيست. مقام علمي امام جواد را بهتر است از زبان خودش بشنويم. در مشارق الانوار منقول است كه چون حضرت رضا(ع) به شهادت رسيد حضرت جواد الائمه(ع) به مسجد رسول الله آمد، منبر رفت و چنين فرمود: انا محمّد بن عليّ الرّضا انا الجواد انا العالم بانساب النّاس في الاصلاب انا اعلم بسرائر كم وظواهركم و ما انتم سائرون اليه . علم منحنا من قبل خلق و بعد فناء السموات والارضين و لولا تظاهر اهل الباطل و دولة‌اهل الضلال و شوب اهل الشّكّ لقلت قولاً تعجب منه يده والآخرون ثمّ وضع يده الشّريفة‌ علي فيه و قال يا محمّد اصمت كما اصمت آباوك من قبل. »من محمد بن علي جوادم. من عالم به نسب هاي همة‌ مردم هستم، مردمي كه به دنيا آمده اند يا نيامده اند من اعلم از خود شما به ظواهر شما و باطن هاي شما هستم. اين علم قبل از خلقت عالم هستي داشته ايم و بعد از فناي عالم هستي نيز داريم. اگر نبود تظاهرات اهل باطل و دولت هاي باطل عليه ما، و اگر نبود مردم عوام و شك هاي آنان، چيزهايي مي گفتم كه همه تعجب كنند. سپس امام جواد دست بر دهان خود نهاد و فرمود ساكت باش چنانچه پدرانت ساكت بودند.« اين است مقام اهل بيت و علم آنان و اين است مقام امام جواد وعلم او و اينكه واسطة فيض اين عالم است. در خاتمه چند روايتي از امام جواد كه به يك مضمون است، از ميان روايات فراواني كه در كتب روايي شيعه از آن بزرگوار نقل شده مي آوريم. باشد كه تذكري براي ما باشد. قال جواد االائمّة‌ عليه السّلام الّثقة بالله تعالي ثمن لكلّ غال وسلّم لكلّ عال. اعتماد به خداي متعال بهاي هر چيز گرانقيمتي نردبان براي هر جاي بلند است. و قال عزّ المؤمن غناه عن النّاس. عزّت مؤمن بي نيازي او از مردم است. وقال كيف يضيع من الله تعالي كافله و كيف ينجو من الله تعالي طالبه ومن انقطع الي غير الله و كّله الله اليه. ومن عمل بغير علم ما افسده اكثر ممّا يصلح. چگونه واگذارده به خود شود كسي كه خدا را كفيل خود قرار داده است؟ و چگونه نجات مي يابد كسي كه خدا در صدد او است؟ كسي كه اعتماد به غير خدا پيدا كند خداوند او را به خودش وا مي گذارد، و كسي كه بدون علم كاري را انجام دهد فساد آن بيشتر از اصلاح است. اين روايات كه نظير آن در روايت اهل بيت بسيار است به ما مي آموزد كه ما بايد در هر حال و براي هركار اعتماد به خدا داشته باشيم. از همه بريدن و به خداوند متعال پيوستن ماية‌ سعادت است، از خدا بريدن و به ديگران چشم اميد داشتن جز نگراني، نا اميدي و شقاوت چيز ديگري در بر نخواهد داشت. آنچه انسان را از غم و غصه، دلهره و اضطراب خاطر، ترس و وحشت از آينده و يا از ديگران نجات مي دهد اعتماد به خدا است و آن چه غم و غصه مي آورد، دلهره، اضطراب خاطر را زياد مي كند، چشم اميد به ديگران داشتن است. پروردگار عالم در قرآن به اين نكته در آيات فراواني اشاره مي كند. خداوند مي فرمايد: و من يتّق الله يجعل له مخرجاً و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتوكّل علي الله فهو حسبه انّ الله بالغ امره قد جعل الله لكل شيء قدرا[2]. هر كه تقوا پيشه كند ـ رابطة او با خدا محكم باشد ـ پروردگار عالم در بن بست ها براي او راه فرار و چاره مي آفريند و از راهي كه اميد ندارد به او روزي مي دهد.، هر كه به خدا اعتماد كند خدا او را كفايت مي كند. همانا خداوند قدرت براي همه چيز دارد و براي هر چيزي مقدري قرار داده است.