eitaa logo
جهاد_تبیین 📡📡📡
1.5هزار دنبال‌کننده
50.7هزار عکس
57.5هزار ویدیو
365 فایل
جهاد تبیین
مشاهده در ایتا
دانلود
6 حسن روحانی در دوران طلبگی ، وضعیت اقتصادی مناسبی نداشت . وی در این زمینه می گوید : «من تا زمانی که در قم بودم ، رادیو نداشتم، زیرا علاوه بر اینکه قدرت خرید آن را نداشتم ، وجود رادیو نیز در حجره خوشایند نبود.»
7 من نیز همچون بیشتر طلاب ، از لحاظ مادی شدیداً در تنگنا بودم و جمع ارزش تمام وسایل زندگی طلبگی ام به پول آن زمان ( سال های 1340 – 1341)، از صد تومان تجاوز نمی کرد و به دلیل مضیقه مالی ، همانند اکثر طلبه ها نمی توانستم زندگی راحتی داشته باشم و حتی امکان تهیه غذای گرم به طور متوسط هر ۴۸ ساعت یکبار بیشتر برایم نبود و از لحاظ پوشاک و لباس وضع به گونه ای بود که می بایست یک دست لباس را چندین سال بپوشم و امکان گردش و سفر تفریحی در طول یازده سال برایم نبود و یا به ندرت اتفاق افتاد .»
8 در سال ۴۸ ، روحانی که دوره دبیرستان را به صورت متفرقه امتحان داده بود ، تصمیم می گیرد که به دانشگاه برود : « در تابستان ۱۳۴۸ در کنکور دانشگاه قبول شدم و در مهر آن سال ، وارد دانشگاه تهران شدم . چون رفت و آمد بین تهران و قم مشکل بود و وقت زیادی از من می گرفت ، کم کم در سال ۱۳۴۹ حوزه علمیه قم را ترک کردم و در تهران ساکن شدم .»
9 یعنی بنابراین، جناب حسن روحانی (طبق اذعان خودشون)، فقط از سن ۱۲ سالگی و پایان دبستان، تا سن ۲۲ سالگی در حوزه علمیه درس خوانده است.
10 دوران سربازی و سخنرانی جناب سروان فریدون !! وی در زمستان سال ۱۳۵۱، از دانشکده حقوق دانشگاه تهران لیسانس می گیرد . بعد از اخذ لیسانس ، به خدمت وظیفه عمومی می رود.
11 وی در این مورد می گوید : «تاریخ اعزام اوایل فروردین ۱۳۵۲ بود … من جزو کسانی بودم که برای نیروی زمینی ، انتخاب شدم که تقریباً سخت ترین قسمت ارتش بود . سپس بخش نیروی زمینی را به چند قسمت تقسیم کردند و هر قسمتی را به یکی از پادگان های آموزشی اعزام کردند و جمع ما را سوار چند کامیون ریوی ارتشی کردند و به پادگان عباس آباد بردند و معلوم شد برای طی دوره آموزش تخصصی افسری ، دو ماه در این پادگان خواهیم بود.»
12 بعد از اتمام دوره آموزشی ، حسن فریدون به نیشابور منتقل می شود . وی درباره تداوم سخنرانی هایش در نیشابور می گوید : «در مسجد جامع نیشابور، حجت الاسلام والمسلمین آقای موسوی امام جماعت بود، که علی القاعده هنوز هم امام جماعت آنجاست . نزدیک ماه رمضان آن سال ، جناب آقای موسوی به من پیشنهاد کرد که در مسجد جامع سخنرانی کنم. پیشنهاد ایشان را برای ده شب آخر ماه رمضان پذیرفتم و آمادگی خود را اعلام کردم ، هر چند نمی دانستم که بعد از ایراد اولین سخنرانی آیا مانع من می شوند یا نه و آیا این کار مشکلی برای من به وجود خواهد آورد یا نه؟ پس از اعلام موافقت ، آقای موسوی دست به کار شد و اعلامیه ای را چاپ و منتشر کرد و از همان روزهای اولیه ماه رمضان این اعلامیه در سطح شهر منتشر شد . در آن اعلامیه آمده بود : از شب نوزدهم تا شب آخر ماه مبارک رمضان ، جناب سروان فریدونی در مسجد جامع سخنرانی می کند … برای مردم خیلی عجیب بود که که چطور یک افسر می خواهد در مسجد سخنرانی کند، به همین دلیل شب اول سخنرانی که به مسجد رفتم ، با انبوه کثیری از جمعیت رو به رو شدم که شاید بیشتر برای دیدن من آمده بودند . جالب اینکه بسیاری از مقامات اداری و حتی نظامی و انتظامی هم به مسجد آمده بودند. البته در آن شب ها من با لباس شخصی ( کت و شلوار ) در مسجد سخنرانی می کردم و هر شب نیز جمعیت بیشتر می شد .»
13 در زمانی که رژیم پهلوی به شدت جریان های مذهبی مخالف حکومت را سرکوب می کرد، جناب سروان فریدون، با خیال راحت و بدون مزاحمت ساواک و ضد اطلاعات ارتش، به سخنرانی علیه حکومت شاه مشغول می شود !
14 « پس از ماه رمضان ، فضای دیگری برای من گشوده شد و با جوانان و فرهنگیان بیشتری ارتباط پیدا کردم و به جز جلسات شب های جمعه ، جلسه خصوصی دیگری هم به راه افتاد که سیار بود و در خانه ها تشکیل می شد. آقای حمید رضا ترقی (از اعضای جمعیت مؤتلفه)، یکی از کسانی بود که در این جلسه خصوصی شرکت می کرد … کم کم مأمورین نسبت به این جلسه خصوصی حساس شده بودند، که ناچار شدیم بعد از چند ماه فعالیت، آن را تعطیل کنیم، ولی ساواک اعضای آن جلسه را زیر نظر داشت و بالاخره بعد از چند ماه ، چند نفر از اعضای آن جلسه از جمله آقای حمید ترقی را دستگیر کردند .» نکته جالب و در عین حال مبهم این ماجرا، این است که اعضای شرکت کننده در این جلسات، توسط ساواک دستگیر می شوند، اما سخنران این جلسات یعنی جناب حسن روحانی، از دستگیری معاف می شود!!! وی بعد از پایان دوره خدمت ، در تابستان ۱۳۵۳ به تهران برمی گردد.
15 آیا “شیخ حسن فریدون” ممنوع المنبر بوده ؟!! حسن روحانی، در قسمتی از خاطراتش پیرامون منبرهای قبل از انقلاب می نویسد : «در نیمه دوم سال ۱۳۵۶ که ممنوع المنبر شده بودم، سخنرانی من در مساجد و محافل مذهبی بسیار سخت شده بود. گرچه گاهی با نام اسلامی و جعفری و اسامی دیگر سخنرانی می کردم. مثلاً شهید دکتر مفتح برای ده شب سخنرانی در مسجد قبا من را دعوت کرده بود و من هم قول داده بودم و مسئولان مسجد قبا نیز برنامه سخنرانی را اعلام کرده بودند، ولی مأموران کلانتری محل به استناد اینکه من ممنوع المنبر هستم، مانع شدند. با اینکه ممنوع المنبر بودم، ولی کم و بیش در برخی مساجد با نام های مختلف سخنرانی می کردم . از جمله در همین مسجد ارک به مناسبت فوت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ ابوالقاسم ناطق نوری ، پدر آقای علی اکبر ناطق نوری ، در مجلس یادبودش که مجلس بسیار معظمی بود ، سخنرانی کردم .»
16 نکته قابل توجه اینکه، ادعای حسن روحانی مبنی بر ممنوع المنبر بودن نمی تواند چندان صحت داشته باشد، زیرا طبق گزارش خیلی محرمانه ساواک به تاریخ ۵ بهمن ۱۳۵۶، ساواک سخنران این جلسه را دکتر روحانی ذکر می کند. لذا ادعای حسن روحانی مبنی بر اینکه با اسم دیگری در آنجا سخنرانی کرده است ، صحت ندارد.
17 وی در جای دیگر می گوید : «با فرا رسیدن ماه محرم در آذر ۱۳۵۶، با اینکه ممنوع المنبر بودم، چندین سخنرانی در دهه اول محرم قول داده بودم. اولین سخنرانی در مسجد امیرالمؤمنین (ع) بود، که صبح زود و پس از نماز صبح تشکیل می شد، که بیشترِ مستمعانِ آن، دانشجویان کوی دانشگاه تهران بودند. سخنرانی دوم در حسینیه زرگنده بود و پس از آن در سرای دستمالچی بازار سخنرانی می کردم، که تشکیل دهندگان آن افرادی مانند آقای حاج محمود مانیان و آقای فروهر بودند. سخنرانی بعدی در همان بازار در سرای دیگری نزدیک سرای دستمالچی بود. جمعاً صبح ها چهار سخنرانی داشتم. بعد ازظهرها هم در قُلهَک منبر می رفتم و شب ها هم چند سخنرانی داشتم که در منطقه تهران نو، نارمک و تهرانپارس بود، که تقریباً حدود ساعت دوازده شب پایان می یافت .»