75 (1).mp3
3.38M
🌼🌾🌸📖🌸🌾🌼
فایل صوتی تفسیر آیه ۷۵ سوره نساء توسط استاد قرائتی:
وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَٰذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِيرًا
ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻭ [ ﺭﻫﺎﻳﻲ ] ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ[ ﻱ ﻛﻪ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ] ﻧﻤﻰ ﺟﻨﮕﻴﺪ ؟ ﺁﻥ ﻣﺴﺘﻀﻌﻔﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ : ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ! ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺷﻬﺮﻱ ﻛﻪ ﺍﻫﻠﺶ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﻧﺪ ، ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﺒﺮ ﻭ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﺧﻮﺩ ، ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺑﮕﻤﺎﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﺐ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﻳﺎﻭﺭﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﻩ .(٧٥)
حکایتی از عارف واصل - صمصام
شخصی از معتمدین اصفهان نقل میکرد که در ایام جوانی، زمانی که تازه ازدواج کرده بودم، خواب دیدم که در حیاط منزلمان در کنار حوض آب نشسته ام. ناگهان از میان چاه آب، مار بزرگی سر بیرون آورد و پاهایم را نیش زد. این مطلب گذشت و باز چند شب دیگر خواب دیدم که یک مار دو سر، هر دو پای مرا تا زانو بلعیده است و من در عالم خواب به شدت زجر می کشیدم. و باز فردای آن روز خوابی قریب به این مضمون دیدم که جزئیات آن در ذهنم نماند. این خواب های عجیب و معنی دار، من را به فکر انداخت که حتما مفهوم آن را پیدا کنم و به دنبال سرّ آن بگردم.
نزدیکی های ماه مبارک رمضان بود که در چهار باغ بالا، جناب صمصام را دیدم که روی سکویی نشسته بودند و خوشه ای انگور را دانه دانه می کردند و یکی به اسبشان می دادند و یکی خودشان می خوردند. رفتم نزدیک ایشان و سلام کردم. ایشان هم جوابی گفتند و انگورها را دانه می کردند. من هم فرصت را غنیمت شمردم و داستان خواب هایم را برای ایشان نقل کردم. جناب صمصام هم وقتی انگور خوردنشان تمام شد بدون این که حتی سرشان را بالا بیاورند
فرمودند: چرا میذاری زنت با پای لخت و بدون جوراب توی کوچه و خیابون قدم بزنه؟ اون مارها، نگاه جوون های نامحرم محله است که پاهای تو را نیش می زنند. بنده که از این تعبیر عجیب جناب صمصام یکه خورده بودم و اشاره دقیق ایشان مرا حیرت زده کرده بود، عرض کردم : آقا پس چرا مارها پاهای مرا نیش میزدند و میجویدند؟
چرا پاهای زنم را در خواب ندیدم؟ ایشان باز فرمودند:چرا اجازه می دهی با پاهای لخت توی کوچه قدم بزند. اگر تو به او تکلیف کنی که حجاب بگیرد او حتما قبول می کند. پس مسئول این گناه خود تو هستی! مارها هم پای تو را نیش می زنند. این سخن جناب صمصام آن قدر عجیب و با نفوذ بود که من همان لحظه سراسیمه به خانه رفتم و با همسرم ماوقع را در میان گذاشتم. ایشان هم سفارش جناب صمصام را اطاعت کردند و از آن لحظه پوشش خود را اصلاح کردند.
📚غبار روبی از چهره صمصام، صفحه 129
🎧@nohe_madahe
سید محمد صمصام از روحانیون شهیر اصفهان بود که سخنان و نصایح طنزگونه او شهره عام و خاص بود و از این جهت لقب بهلول زمان را به او نسبت میدادند. او در بیست و چهارم آبان سال ۱۳۵۹ شمسی در حالی که طبق معمول با اسب خود به مراسم سوگواری امام حسین(ع) میرفت در اثر تصادف با اتومبیل وفات یافت و در سمتِ جنوب شرقی تکیه بروجردیها دفن شد.
از جمله ابعاد زندگی مرحوم صمصام اعتراضات و انتقادات سیاسی به زبان طنز بود. او که همچون سایر علما مخالف سیاستهای پهلوی پدر و پسر بود در فرصتهای متعددی دست به مقابله با رژیم پهلوی میزد که در این رابطه خاطرات بسیاری در یادماندههای مردم اصفهان وجود دارد.
سید رضا میرمحمد صادقی از فعالان سیاسی اصفهان در کتاب خاطرات خود با عنوان دُرد و دَرد خاطرات جالبی از سید محمد صمصام روایت میکند. میرمحمد صادقی میگوید: به یاد دارم در سال 1324 آخوندهای اصفهان را مجبور كرده بودند در مراسم فاتحه رضاشاه در مدرسه چهارباغ شركت كنند. من هم با آن سن كودكی در مراسم مزبور شركت كرده بودم. آقا میرزا علی هستهای را مجبور كردند به بالای منبر برود. او در سخنرانیاش گفت: در اخبار و احادیث داریم كه در مورد مرده عیبجویی نكنید و راجع به او حرف بد نزنید. نتیجتاً ما از رضاشاه خاطراتی كه داریم این است كه راهآهن كشیده است. او سعی كرد سر و ته قضیه را جمع كند و زود از منبر پایین بیاید.
در این هنگام صمصام كه كنار منبر نشسته بود، به بالای منبر رفت. صمصام آدم جالبی بود. او خود را به دیوانگی زده و حرفهای تندی میزد. صمصام دید كه با پایین آمدن هستهای مراسم تمام میشود و رجال دولتی میروند. بنابراین فریاد زد: هر كه اعلیحضرت رضاشاه كبیر را دوست دارد، بنشیند و از جای خودش تكان نخورد. در آن جلسه، افرادی چون فرماندار، استاندار و از همه مهمتر فرمانده لشكر استان دهم، سرتیپ مقبلی، شركت كرده بودند. سپس صمصام گفت: «دیشب، اعلیحضرت رضاشاه كبیر را به خواب دیدم و ایشان به من گفت فردا به مدرسه چهارباغ میروی كه فاتحه من در آنجا برگزار است. مقبلی هم آنجا میآید. یك هزار ریال از او بگیر و از منبر پایین بیا». با این حرف، خنده حاضران در فضای مدرسه طنینانداز شد. مجلس فاتحه به خنده و مضحكه تبدیل شد. نهایت، مقبلی برخاست و دست در جیب خود كرد و یك اسكناس پنجاه تومانی به صمصام نشان داد. صمصام هم از منبر پایین آمد و با گرفتن اسكناس جلسه را ترك كرد.
* توصیه صمصام به امام خمینی *
در واقع صمصام، بهلول اصفهان بود. او با دیوانگی سخنان تندی را بر زبان میراند. بعد از وقایع 15 خرداد با توجه به شناختی كه از او در علاقهمندی به امامخمینی داشتیم، از وی میخواستیم در مدرسه چهارباغ بر بالای منبر مطالبی بگوید. از جمله یك روز بر بالای منبر گفت: «سابق حرفهای صمصام را همه از بزرگ و كوچك میشنیدند، اما حالا زمانهای شده كه نه بزرگ شما و نه كوچك شما حرف من را به گوش نمیگیرد. هرچه به این آیتالله خمینی گفتم، سید اولاد پیغمبر! پا روی دم سگ نگذار، سگ پاچه تو را میگیرد. ولی به خرج او نرفت». با این جمله، مجلس به هم خورد.
دیگر اینكه واعظی به نام شرفالواعظین بود كه بر روی منبر از شاه تا شهردار اصفهان را دعا میكرد. یك روز صمصام كه پای منبر او نشسته بود، گفت: «آقای شرف! این پنج تومان را بگیر، یك دعا هم به كره خر من بكن».
از جمله كارهای صمصام این بود كه با صارمالدوله، اكبر مسعود، مخالفت داشت و او را مورد تمسخر قرار میداد. همیشه میگفت: «این اكبر مسعود یكی از دخترهایش را به من نداده است. در حالی كه چه افتخاری بالاتر از اینكه سید اولاد پیغمبر داماد او بشود».
* دعای صمصام برای اعلیحضرت *
یك بار هم در روز عاشورا در مجلسی كه اوقاف گرفته بود، بالای منبر رفت و گفت: «هركس اعلیحضرت را دوست دارد، بنشیند و هر كه با اعلیحضرت دشمن است، از جای خود بلند شود». سپس گفت: «من فقط میخواهم چند دعا كنم. مردم! دستهای خود را بالا ببرید». بعد از آن رو به جمعیت گفت: «خداوندا! ده سال از عمر شهردار اصفهان بردار و بر عمر اعلیحضرت بگذار». همه گفتند: آمین. باز صمصام گفت: «از عمر این رئیس ساواك بردار و روی عمر اعلیحضرت بگذار». همینطور یكی یكی مقامات شهر را نام برد و از خدا خواست از عمر آنها بكاهد و بر عمر شاه بیفزاید. مردم هم آمین میگفتند. در نهایت هم گفت: «بلكه اینها بمیرند تا ما از دست اینها راحت بشویم».
* کمک صمصام به مستمندان *
درباره صمصام گفتنی است، او در عین دیوانگی، فرد دانایی بود. مثنوی را حفظ بود و با صدای خوبی كه داشت، اشعار آن را به زیبایی میخواند. پولی را كه از مردم میگرفت، به مستمندان میداد. چه بسیار دختران بینوا كه از كمكهای صمصام، صاحب جهیزیه شده و به خانه بخت رفتند.
🌿❱❱🌺❱❱🌿❱❱🌺❱❱🌿❱❱🌺
🌺سـلام صبحتون بخیر
🌿دلتون شاد
🌺قلب تون مملو از
🌿مهر و بخشش
🌺زندگی تون مالامال از
🌿عشـق و شـادی
🌺زیبـایی و امیـد
🌿و آرامش و نیک بختی
🌺یکشنبه تون پر از بهترینها
✨
🌸
35.mp3
6.8M
🪴🍂📖🍂📖🍂🪴
فایل صوتی تفسیر آیه ۳۵ سوره مائده توسط استاد قرائتی:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ
ﺍﻱ ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﭘﺮﻭﺍ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﻳﺰ ﻭ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺍﻱ [ ﺍﺯ ﺍﻳﻤﺎﻥ ، ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺢ ﻭ ﺁﺑﺮﻭﻱ ﻣﻘﺮّﺑﺎﻥ ﺩﺭﮔﺎﻫﺶ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺗﻘﺮّﺏ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺍﻭ ﺑﺠﻮﻳﻴﺪ ; ﻭ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺍﻭ ﺟﻬﺎﺩ ﻛﻨﻴﺪ ﺗﺎ ﺭﺳﺘﮕﺎﺭ ﺷﻮﻳﺪ .(٣٥)
هدایت شده از منتظران ظهور
🔴 به مردم بگویید امام زمان پشتوانهی این انقلاب است
بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقهی کردستان عراق بودیم که بهطرز غیرعادی جنازهی شهیدی را پیدا کردیم. از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی در آوردم.
داخل کیف، وصیتنامه قرار داشت که کاملا سالم بود و این چیز عجیبی بود. در وصیتنامه نوشته بود:
من سیدحسن بچهی تهران و از لشکر حضرت رسول(ص) هستم... پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند.
اهل بیت، شهدا را دعوت میکنند... پدر و مادر عزیزم! من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت میرسم.
جنازهام هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز در منطقه میماند. بعد از این مدت، جنازهی من پیدا میشود. و زمانی که جنازهی من پیدا میشود، امام خمینی در بین شما نیست.
این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما میگویم.به مردم دلداری بدهید.
به آنها روحیه بدهید و بگویید که امام زمان (عج) پشتوانهی این انقلاب است.
بگویید که ما فردا شما را شفاعت میکنیم.
بگویید که ما را فراموش نکنند.
بعد از خواندن وصیتنامه دربارهی عملیاتی که لشکر حضرت رسول (ص) آن شب انجام داده بود تحقیق کردیم.دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ٢۵ روز از آن گذشته است.
📚برگرفته از کتاب خاطرات ماندگار ص١٩٢ تا ١٩۵
➖➖➖➖➖➖➖
امـــــامـ زمـــانـــے شــــو
🆔 @montazerane_zohour
هدایت شده از مطالب
✅ دو تا قانون هست اگه از امروز رعایتشون کنیم، توی ناخودآگاهمون از ما آدم بهتری میسازه:
1_ قانون دو دقیقه: هرکاری که کمتر از دو دقیقه انجامش طول میکشه رو، همون موقع انجام بده، مثلا از راه که میرسی خونه به جای اینکه لباساتو بندازی یه گوشه، همون موقع انجامش بده چون تا کردنشون کمتر از دو دقیقه طول میکشه. یا وقتی از خواب بیدار میشی چون جمع کردن و مرتب کردن تختت زیر دو دقیقه طول میکشه همون موقع انجامش بده اینجوری همیشه مرتبی.
2_ قانون 21/90 : این قانون میگه بیست و یک روز زمان میبره که یک عادت جدید رو بسازی و 90 روز طول میکشه که اون عادت، سبک زندگیتو عوض کنی پس برای بهتر بودن تلاش کن ...
🌺🌺