eitaa logo
جهاد تبیین
19.1هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
6.4هزار ویدیو
318 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
🌙 صدای پای رمضان به گـوش می رسد دست‌های خالی‌مان دستاویز دل‌های پاکتان ... 🔹️ صبحانه ای با شهدا https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
🌹بسـم ِ ربـــــِّـ  الشــُّـهـداءِ  والصِّـدیقین 🌺...چادرت رو هم محکم بگیر! 🌹رضایت نامه را گذاشت جلوی مادرش 😇 باشیرین زبانی وادب به مادرش گفت: چه امضا بکنی، چه امضا نکنی من میرم!... اما اگه امضا نکنی من خیالم راحت نیست، شاید هم جنازه ام پیدا نشه...😰 در دل مادر آشوبی به پا شد، رضایت نامه را امضا کرد... پسر از شدت شوق سر به سر مادرش گذاشت...با خنده گفت: 👈 جنازه ام رو که آوردند، یه وقت خودت رو گم نکنی؛😰 بی هوش نشی،😇چادرت رو هم محکم بگیر 🙌 سرت را بالا بگیر،🌷قرص و محکم یه یا زهرا (س) بگو وبا صدای بلند بگو:👇 🌹پسرم فدای امام💕 زمان(عج) 🌹خودم و خانواده ام فدای خمینی...👌 ☀️بچه ها نترسین 🌷روز عملیات بدر در جزیره مجنون، داخل کانال های کشاورزی و تو دشت مشرف به اون بزرکی، تا چشم کار می کرد تانک تی ۷۲ عراق بود و بس! تیربارهای بعثی ها امون رو از بچه ها گرفته بود و به واقع میشه گفت👈 زمین و زمان رو به گلوله بسته بودن و دنیا در مقابل مان شده بود تیره و تار🤔 تو اون شرایط ما بودیم و چند قبضه آرپی جی و چند قبضه کلاش در برابر تانک های کاملا ضد ارپی جی بعث ها! ☀️تو اون شرایط خیلی حساس و به واقع وحشتناک، یه دفه کاظم کاوه با اون سن و سال کم و جثه نحیفش نیم خیز شد و فریاد زد 👈بچه ها نترسین می جنیگم و فریاد الله اکبر سرداد و هنوز الله اکبرش تموم نشده بود که کالبیر تانک درست زد وسط پیشونی این بزرگ مرد و درجا اونو به کما برد😰 بطوریکه کف از دهانش بیرون می زد. یادمه علی اقبالی برای اینکه به بچه ها روحیه بده سریع پیکر نیمه جان کاظم کاوه رو کشید طرف خودش و پیشونی تیر خوردشو با باندی بست و گفت نگران نباشید هیچی نشده! ولی همه فهمیدن اگر چه عملیات بدر به جایی نرسید ولی خیلی ها از جمله همین کاوه به شرف شهادت و بالاترین روزی خود، نزد خداوند عزوجل رسیدن! راویتی از رضا غیاثوند همرزم شهید کاظم کاوه 🌹(ع) کاظم کاوه چون خیلی کوچولو و ریزه بود،لباس های نظامی براش همیشه گشاد بود. همیشه شلوار و پیراهنش اندازه اش نبود. و کمتر لباس  نظامی اندازه اش پیدا می شد...شانزده سالش بود که در عملیات بدر در ۲۲ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش در منطقه جا مان😰 سالها گذشت، بعداز شانزده سال👈 پیراهنش اندازه اش بدنش شده بود؛ هیج کس باورش نمی شد. برادران تفحص همه استخوان های کاظم را در همان پیراهن گشادش جا داده بودند و به خانواده اش تحویل دادند، مادرش که استخوانهای پسرش را دید، دست به آسمان بالا برد و گفت : جدایا این قربانی را از ما قبول بفرما.  
🌷بســم رب الشهـــداء و الصـالحیــن و الصدیقیــــن 🌷 مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ  فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ  وَما بَدَّلوا تَبديلًا... نـام عملیـات: بـــــــدر ... تـاریـخ:  بیستـم اسفنــد مـاه سـال ۱۳۶۳ منطقـه عمـومــی: بصـره؛ میسـان محـل نبـرد: هـورالهـویـزه- دجلـه سـازمـان عمـل کننـده: مشتـرکــ؛ سپـاه و ارتـش فـرمـانـدهـی: سپـــــــــاه رمـز عملیـات: یـا فـاطمـة الـزهـرا سـلام الله علیهـا نـوع نبـرد: گستـــــرده... در سـالــــروز عملیــات سهمگیـــــن بـــدر؛ یـاد و خـاطـره شهـدای خـونیـن بـال پیکـار بـدر را گـرامـی مـی داریـم... یـاد شهـدایمـان بـه خیــــــــــــر: - سـردار شهیــد: حـاج عبـاس کـریمـی؛ فـرمـانـده لشگـر خـط شکـن ۲۷ حضـرت محمـد رسـول الله ص... - سـردار جـاودان نشـان شهیـد مهنـدس مهــدی بـاکـری؛ فـرمـانـده لشگـر ۳۱ عـاشـورا... - سـردار شهیـد حـاج کـاظـم نجفـی رستگـار؛ فـرمـانـده لشگـر ۱۰ حضـرت سیـد الشهـدا ع؛( سمـت هنگـام شهـادت: نیـروی آزاد بسیجـی)... - سـردار شهیـد حسـن بهمـنـی؛ معـاون طـرح و بـرنـامـه لشگـر ۱۰ حضـرت سیـد الشهــداء علیـه السـلام؛( سمـت هنگـام شهـادت: نیـروی آزاد بسیجــی) - سـردار شهیـد نـاصـر شیـری؛ مـربـی تاکتیـک پـادگـان امـام حسیـن ع و لشگـر ۱۰ حضـرت سیـد الشهــداء علیـه السـلام؛  ( سمـت هنگـام شهـادت: نیـروی آزاد بسیجـی) - سـردار شهیـد ابـراهیـم جعفـر زاده؛ فـرمـانـده تیـپ ۱۸ الغـدیـر... - سـردار شهیـد حـاج عبـدالحسیـن بـرونسـی؛ فـرمـانـده تیـپ جـواد الأئـمـه... 🌸 گرامیباد یاد و خاطره شهدای مظلوم عملیات بدر الخصوص سردار شهید مهدی باکری فرمانده مخلص و دلاور لشگر ۳۱ عاشورا 💢 عملیات بدر ، اسفند ماه ۱۳۶۳ در منطقه عملیاتی شرق رودخانه دجله عراق انجام شد. رزمندگان اسلام در اولین روزهای عملیات موفق به شکست دشمن و تصرف مناطق زیادی شدند ، اما متاسفانه بعداً به دلیل برخی ناهماهنگی ها و سست کاری‌ها ، مهمات و نیروهای پشتیبانی به خطوط نبرد نرسیده و باعث پیشروی عراقیها و شکست عملیات گردید و رزمندگان بعد از هفت روز نبرد سنگین و نزدیک و تن به تن مجبور به عقب نشینی و ترک منطقه عملیاتی شدند . 😭 بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران هر کو شراب فرقت روزی چشیده باشد داند که سخت باشد قطع امیدواران... نثار شهدای مظلوم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️خداییش با یک تار مو ، دنیا خراب میشه؟ 🤔‌ ⁉️ ته این قصه رازآلود چیه؟
۳.mp3
6.99M
✨🌙✨ شیوه های تذکر به روزه خواری را بیاموزیم👌 🚨مبادا امربه معروف نهی ازمنکر تو فراموش بشه هااا☝️ 🎙دکتر علی تقوی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‼️کاملا کاربردی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش ساواک از کمک آیت‌الله خامنه‌ای به سیل زدگان سیستان و بلوچستان 📄 خبرِ رسیده حاکی است غیرنظامی کدخدا درا امیری، ساکن اسپکه، از بخشهای اطراف شهرستان ایرانشهر و از آشنایان منبع، که در ساعت ۱۱ موّرخه‌ی ۲۵۳۷/۵/۲۳ [۱۳۵۷] به عنوان ملاقات با منبع تماس داشتم، اظهار نموده: - در حادثه‌ی سِیلی که چندی قبل در ایرانشهر جاری و به اهالی خسارت مالی زیادی وارد و زندگی‌شان تباه شده، یک نفر از آخوندهای تبعیدی به نام شیخ خامنه‌ای -که از یکی از شهرستانهای ایران به جرم بر هم زدن نظم و امنیّت و همچنین دادن شعارهای ضدّ میهن و ملّت در شهرستان ایرانشهر به سر میبرد- به مردم شهرستان مذکور، کمک نقدی و جنسی (از قبیل پتو، خواربار از هر رقم)‌ مینماید و کمکهای وی باعث رفع گرفتاری مردم شده 👌🏼 اهالی ایرانشهر اظهار میدارند اگر دولت لطفی بکند و دو یا سه نفر از این شیخها و آخوندها را به شهرستان ایرانشهر تبعید کند، برایشان بس است؛ که به آنها کمک بکنند تا جبران خسارتشان بشود. :) ضمناً وسایلی که شیخ خامنه‌ای در اختیار مردم به عنوان کمک میگذارد، توسّط کامیون به ایرانشهر وارد میشود و مشخّص نیست کامیونهای حامل خواربار به چه طریقی و از طرف چه کسانی به نشانی شیخ خامنه‌ای فرستاده میشود. 📔 برشی از کتاب «آقای ایرانشهر» پی‌نوشت | امام خامنه‌ای از آذر ۱۳۵۶ تا مرداد ۱۳۵۷ در ایرانشهر تبعید بودند و بعد از اثرگذاری در آن منطقه، در ۹ مرداد۵۷، ساواک با امضای پرویز ثابتی محل تبعید ایشان را تغیییر داد. ـــ ـ ـ ـــ ـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♻️ شرح کامل و دقیق ماجرای بیمارستان قم .همه چیز از ابتدا مشکوک بود اما با این همه، جماعتی که در فضای مجازی اعلام موضع و اظهار نظر(حتی بدون تحقیق و بررسی را بر خود واجب می‌دانند) شروع کردند به حمله کردن به این روحانی!
۲۱ اسفند، سالروز اولین عملیات موشکی سپاه 🔸️شاید بسیاری از مردم ندانند ۲۱ اسفند سال ۶۳ اولین عملیات موشکی زمین به زمین در تاریخ ایران علیه شرارت های صدام انجام شد. 🔸️ماجرا به نقض قوانین و هدف گرفتن مناطق غیرنظامی از سوی رژیم بعث عراق برمی گشت که مکررا شهرهای ایران را با هدف فشار بر جبهه داخلی به وسیله بمباران های مکرر و موشک های زمین به زمین مورد اصابت قرار می داد. 🔸️ایران نیز درصدد تلافی بر آمد و همزمان با انجام عملیات بدر، یک فروند موشک بالستیک اسکاد بی (خریداری شده از لیبی) را به سمت هدفی اقتصادی در کرکوک پرتاب کرد( ظاهرا دکمه شلیک را سردار حسینی تاش فشرده بود). 🔸️صدام آنچه رخ دادهدبود را باور نمی کرد زیرا براساس اطلاعاتی که به او رسیده بود، ایران موشک بالستیک نداشت و درنتیجه تلویزیون بعث اعلام کرد که گروههای معارض کُرد، عملیاتی بمب گذاری را انجام داده اند. 🔸️اما ۲ روز بعد سپاه در یک عملیات مهم، تاثیر گذار و تاریخی پس از کسب اجازه از حضرت امام خمینی(ره)، شهر بغداد را مورد اصابت قرار داد که موشک به طور اتفاقی و معجزه وار به بانک رافدین برخورد کرد و ۳۰۰ افسر بعثی که در حال برگزاری جلسه در طبقات بالای آن بودند، به هلاکت رسیدند. 🔸️در نهایت تا ۲۸ اسفند ، ۳ عملیات مشابه دیگر نیز به سمت اهداف بعثی انجام گرفت و جمهوری اسلامی بیشتر از هر زمان دیگری ارزش موشک را برای بازدارندگی درک کرد زیرا تا مدت ها بر اثر اقدامات تلافی جویانه ایران، صدام حمله به شهرها و زیرساخت های مدنی را متوقف ساخت. 📌۳۹ سال از اولین شلیک موشک بالستیک زمین به زمین توسط سپاه پاسداران ایران می گذرد؛ شاید کمتر کسی آن روز باورش میشد کشوری که برنامه موشکی اش را با چند فروند "اسکاد بی" خریداری شده از لیبی شروع کرد ، ۴ دهه بعد به یکی از قدرت های اول موشکی دنیا تبدیل شود که حتی روسیه نیز به سراغ خرید موشک از آن برود. @jahadetabeen8
هدایت شده از خودسازی
💠 🔸 امام علی(علیه السلام): از بی تابی بپرهیز که رشته امید را پاره مى کند و کار را سست مى گرداند و اندوه را در پى مى آورد. بِدان که نجات در دو چیز است: 1️⃣ مشکلى را که چاره دارد باید چاره اندیشى کرد 2️⃣ مشکلى را که چاره ندارد باید شکیبایى ورزید. 📚 دعائم الإسلام/ج1/ص223 ✍🏼 این روایت نسخه تمام استرس ها و اضطرابها و موجب آرامش روانی است. عضویت در سرویس های روزانه👇 pay.eitaa.com/v/p/ برای لغو عضویت از لینک بالا اقدام نمایید👆🏼
✨ تحدیر (تند خوانی) قرآن کریم ✨ 🔸 با حجم کم🔸 دانلود جزء اول ahlevela.ir/tahdir/Joze01.mp3 دانلود جزء دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze02.mp3 دانلود جزء سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze03.mp3 دانلود جزء چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze04.mp3 دانلود جزء پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze05.mp3 دانلود جزء ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze06.mp3 دانلود جزء هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze07.mp3 دانلود جزء هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze08.mp3 دانلود جزء نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze09.mp3 دانلود جزء دهم ahlevela.ir/tahdir/Joze10.mp3 دانلود جزء یازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze11.mp3 دانلود جزء دوازدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze12.mp3 دانلود جزء سیزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze13.mp3 دانلود جزء چهاردهم ahlevela.ir/tahdir/Joze14.mp3 دانلود جزء پانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze15.mp3 دانلود جزء شانزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze16.mp3 دانلود جزء هفدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze17.mp3 دانلود جزء هجدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze18.mp3 دانلود جزء نوزدهم ahlevela.ir/tahdir/Joze19.mp3 دانلود جزء بیستم ahlevela.ir/tahdir/Joze20.mp3 دانلود جزء بیست و یکم ahlevela.ir/tahdir/Joze21.mp3 دانلود جزء بیست و دوم ahlevela.ir/tahdir/Joze22.mp3 دانلود جزء بیست و سوم ahlevela.ir/tahdir/Joze23.mp3 دانلود جزء بیست و چهارم ahlevela.ir/tahdir/Joze24.mp3 دانلود جزء بیست و پنجم ahlevela.ir/tahdir/Joze25.mp3 دانلود جزء بیست و ششم ahlevela.ir/tahdir/Joze26.mp3 دانلود جزء بیست و هفتم ahlevela.ir/tahdir/Joze27.mp3 دانلود جزء بیست و هشتم ahlevela.ir/tahdir/Joze28.mp3 دانلود جزء بیست و نهم ahlevela.ir/tahdir/Joze29.mp3 دانلود جزء سی ام ahlevela.ir/tahdir/Joze30.mp3 🔆 تحدیر روشی از تلاوت قرآن است که قاری در آن علی رغم رعایت کردن قواعد تجوید، از سرعت در خواندن نیز بهره می برد، از این رو در زمان یکسان نسبت به ترتیل و تحقیق تعداد آیات بیشتری تلاوت می شود. 🔆 حجم هرفایل: حدود ۴ مگابایت زمان تلاوت هر جزء: حدود ۳۵ دقیقه 🍃🍃🍃🍃🍃🍃 مایی که هر چه انجام داده ایم و دویده ایم دستمان خالی است توشه ای برای تو راهمون نتونسته ایم برداریم.... برای امام، شهدا ودرگذشتگان
🌷🌷مبحث ۱۳۸۱ اسفند ۱۴۰۲ شمسی با نام و یاد خدا و عرض سلام💞 💞 استنادات حدیثی بیانات رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی در دیدار شرکت‌کنندگان در مسابقات بین‌المللی قرآن ۱۴۰۲/۱۲/۰۳ شمسی ( بخش ۲) تعبیرات بلند امیرالمؤمنین(ع) درباره قرآن در نهج البلاغه رَبیعُ القُلوب؛ زنده‌کننده دلها شِفاءُ الصُّدور؛ نجات‌دهنده از دل‌مردگی، افسردگی و عقب‌رفت فیهِ عِلمَ ما یَأتی: برآورنده‌ نیازهای همه‌ بشر و همه‌ آینده دَواءَ دَائِکُم‌: دوای دردهای بزرگ جوامع بشری نَظمَ ما بَینَکُم‌: نظام اجتماعی، ارتباطات بشری، ارتباطات جوامع، اینها همه در قرآن است ☝️اینها معارف قرآنی است. این معارف را چه جوری به دست بیاوریم؟ 💞 با انس با قرآن (۱) 🌺 با تدبر در قرآن (۲) 🔸با رجوع به آنانی که قرآن در خانه آنها نازل شده است، یعنی اهل‌بیت رسول‌الله(ع) 💖تلاوت شما یکی از گامهای مؤثر برای انس با قرآن و فهم معارف قرآن است 🦋ارزش والای تلاوت قرآن برای این است که: 🦋مخاطبِ شما را وادار به تدبر در آیات قرآن و مفاهیم قرآن میکند ☝️البته شرطش این است که این تلاوت به قصد نشان دادن قرآن باشد، نه نشان دادن خود 💐استنادات: «وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ‏ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ‏ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ‏ وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لَا يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ‏ بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ‏ وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ‏ وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَم‏». (نهج البلاغة للصبحي صالح،خطبه ۱۱۰ ص: ۱۶۴) و قرآن را بياموزيد، كه بهترين گفتار است، و آن را نيك بفهميد كه بهار دل‏هاست. از نور آن شفا و بهبودى خواهيد كه شفاى سينه ‏هاى بيمار است، و قرآن را نيكو تلاوت كنيد كه سود بخش‏ترين داستان‏هاست، زيرا عالمى كه به غير علم خود عمل كند، چونان جاهل سرگردانى است كه از بيمارى نادانى شفا نخواهد گرفت، بلكه حجّت بر او قويتر و حسرت و اندوه بر او استوارتر و در پيشگاه خدا سزاوارتر به نكوهش است. (نهج البلاغه ترجمه دشتى، ص: ۲۱۱) عنه(علی) عليه السلام ـ في صِفَةِ القرآنِ ـ : ألا إنّ فيهِ عِلمَ ما يَأتي ، و الحَديثَ عنِ الماضي ، و دَواءَ دائكُم ، و نَظمَ ما بَينَكُم . [نهج البلاغة : الخطبة ۱۵۸] امام على عليه السلام ـ در وصف قرآن ـ فرمود : بدانيد كه در آن علم آينده و سخن از گذشته و دواى درد شما و باعث نظم و سامان دهى شما هست. 💞حديث تشويق به تلاوت قرآن (۱) عنه عليه السلام : مَن أنِسَ بِتِلاوَةِ القرآنِ لم تُوحِشهُ مُفارَقَةُ الإخوانِ .[غرر الحكم : ۸۷۹۰] امام على عليه السلام : هر كه به تلاوت قرآن انس گيرد، جدايى برادران او را به تنهايى نيندازد. (۲) أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا ﺁﻳﺎ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻧﻤﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻨﺪ [ ﺗﺎﺣﻘﺎﻳﻖ ﺭﺍ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ] ﻳﺎ ﺑﺮ ﺩﻝ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﻗﻔﻞ ﻫﺎﻳﻲ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ ؟(محمد ٢٤) 🌷سیروس کامران ماوردیانی گیلانی🌷
👇 محتوای مربوط به 👇 📖 متن قرآن 🎙 صوت تحدیر ( تندخوانی) 🎤 صوت ترتیل 📣 صوت ترجمه 📝 مفاهیم قرانی https://eitaa.com/delneshinha/32421 🌻|↫‌ کانال صوتهای دلنشین هدیه به چهارده معصوم @delneshinha 🍀💛🍀🧡🍀💛
🌹سلام بررمضان 🌴 سلام بر روزه داران🌴سلام برعاشقان ؛ 🌹رمضان آمد ؛ زودمیرود ،جانمانید . 🔺امروز دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲مصادف با آخر شعبان وشب اول ماه مبارک رمضان است . 🔹انتخابات راپشت سرگذاشته ودر آستانه سال نوقرار داریم ؛ اگرچه ملت عزیز ما مشکلات اقتصادی ومعیشی دارند اما ماه رمضان امسال درغزه بسیار سخت وطاقت فرسا میباشد و باید درحق این مظلومان دعا‌کنیم . خداوند متعال بدون استثناء همه را برای این میهمانی دعوت کرده وسفره احسان او بسیارگسترده است . ان شاءالله همه مردم بتوانند که خودرا بر سر این سفره رسانده وازنعمات بی انتهای این ماه بهره کافی را ببرند 👇 به این مطلب مهم توجه بفرمایید👇 آیت الله العظمی خوئی فرمودند : یکروز درحرم امیرالمومنین علی علیه السلام مشغول زیارت ودعاء بودم که آقا سید علی آقای قاضی واردشدند ویک توصیه مهم به من فرمودند که خیلی عجیب وجالب بود . ایشان فرمودند : آقا سید ابوالقاسم اگر میخواهی باطن خودرا ببینی ازامشب که شب اول ماه مبارک رمضان است تا پایان ماه مبارک ؛ هرشب ؛ ازبعداز نماز مغرب وعشاء تا اذان صبح ۱۰۰۰ مرتبه سوره قدر (انا انزلناه) را بخوان . آیت الله خوئی فرمودند که طبق دستور عمل کردم . وشب بیستم ودرعالم رویا ، از تولد ؛ کودکی ، نوجوانی ؛درس ؛ بحث ؛ میانسالی ؛ پیری ، مرجعیت ؛ مرگ ؛ قبر ؛ برزخ وخیلی از موضوعات عجیب رادیدم صبح که برای درس به حرم رفتم دست بر قضا یکی ازدوستان رادیدم وخوابم را برای او تعریف کردم وبرایش عجیب آمد. سپس آقا سید علی آقای قاضی را ملاقات کردم وجریان خواب را بطور کامل به ایشان گفتم . ایشان ضمن تفقد از من فرمودند : این خواب را به کسی که نگفتی ؟ گفتم چرا آقا ؛ صبح به یکی از دوستانم گفتم .‌ آقاسید علی آقا فرمودند که اشتباه کردی اگرنمیگفتی واقعه بهشت وجهنم‌ وموضوعات بسیار مهم دیگری را به تو نشان میدادند. والسلام به روح این دوعالم سادات وبزرگوار صلوات . ۲۱ اسفند ۱۴۰۲ @jahadetabeen8
🌷۲۲ اسفند چه روزی است؟ ☀️کوچه هایمان را به نام شان کردیم که هرگاه آدرس منزل مان را می دهیم بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید است, که با آرامش به خانه هایمان می رسیم!…۲۲ اسفند روز «بزرگداشت شهدا» و سالروز صدور فرمان حضرت امام خمینی(ره) مبنی بر تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی ایران، فرصتی برای یادآوری راز جاری ماندن شهدا است. شهادت فنا شدن انسان برای نیل به سرچشمه نور و نزدیك شدن به هستی مطلق است؛ شهادت عشق به وصال محبوب و معشوق در زیباترین شكل است… بزرگداشت شهدا در یک جمله یعنی… حفاظت از آنچه که آنان عزیزترین‌شان را فدایش کرده‌اند؛ امنیت، استقلال و آزادی هموطنان در سایه‌ی دیانت الهی و انسانیت. بزرگداشت شهدا یعنی حفاظت از عقاید و صیانت از آزادی و امنیت هموطنان.  بزرگداشت شهدا یعنی محرومیت و فقر را برای هیچ هموطنی نتوانیم ببینیم. بزرگداشت یاد شهدا یعنی آموختن از ایثارشان، آموختن اینکه بهترین را برای یکدیگر بخواهیم. آموختن اینکه برای یکدیگر فداکاری کنیم. بزرگداشت شهدا یعنی حفاظت از عدالت و حق حتی به بهای جان‌مان. همانکه مرام سرور شهیدان علی(ع) و خاندان پاکش بود. بزرگداشت یاد شهدا، ایستادن در برابر هر ظلمی است که بر مظلومی روا داشته می‌شود‌.  بزرگداشت شهدا یعنی انسانیت، یعنی احترام به حقوق یکدیگر، یعنی دوری از خودخواهی و حفاظت از منافع جمعی‌مان... 🌷هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنه خون اوست و زمان انتظار می کشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد و آنگاه خون شهید جاذبه خاک را خواهد شکست و ظلمت را خواهد درید و معبری از نور خواهد گشود و روحش را از آن، به سفری خواهد برد که برای پیمودن آن، هیچ راهی جز شهادت وجود ندارد…پس اکنون تو ای شهید ! ای آنکه بر کرانه ازلی و ابدی وجود برنشسته ای ! دستی بر آر و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را نیز از این منجلاب بیرون کش. 22 اسفندماه سال روز تاسیس بنیاد شهید انقلاب اسلامی به دستور امام خمینی(ره)، نامگذاری شده است ادامه را در آدرس زیر مطالعه کنید👇 https://b2n.ir/m32505 ارادتمند،
🌷انتشار به مناسبت فرارسیدن روز ۲۲ اسفند، 👇 🌷تمامت می‌کنم! 🌷 ✨کنار اروند می‌نشینم. دست‌هایم را در این رود وحشی فرو می‌برم، چشم‌هایم را می‌بندم و مسافر زمان می‌شوم. به دی 65 می‌روم؛ «کربلای 4». تو را می‌بینم که رد ترکشی عمیق، بر پیشانی‌ات نشسته و با لباس‌های غواصی از آب‌های اروند بیرون می‌آیی و پا در خاک عراق می‌گذاری. ✨اروند، عجیب دلشوره‌ی تو را دارد! با این همه، مانع رفتنت نمی‌شود و موج کوچکی را به سویت می‌فرستد و آن بوسه‌ی خداحافظی‌اش می‌شود بر گام‌های استوارت. تو می‌روی و او، همه نگاه می‌شود و نگاه‌هایش را پشت سرت می‌ریزد و بدرقه‌ات می‌کند. چشم باز می‌کنم و قلم به دست می‌گیرم تا هر آن‌چه را که از تو برایم گفته‌اند روی کاغذ بیاورم. اشک اما پرده‌ی چشمانم می‌شود. پلک می‌زنم؛ قطره‌ای از دل چشمانم می‌جوشد و در آب‌های اروند می‌ریزد. او، موج می‌زند؛ مـَد می‌کند. اروند دلتنگ محمد است... ✨خرداد 66 بود. عدنان و علی آمریکایی، در اردوگاه تکریت 11، آسایشگاه به آسایشگاه دنبالت می‌گشتند. به ‌آنها خبر رسیده بود که «محمد رضایی» از نیروهای اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا(ع) است. گفته بودند غواص راهنما بوده‌ای و خط‌شکن. فهمیده بودند که پیش از اسارت، مجوز ورود چند بعثی به جهنم را صادر کرده‌ای. بسیجی بودنت هم که بدجور آتش به جانشان انداخته بود؛ شده بودند گلوله‌ی آتش. علی آمریکایی و عدنان که تا آن موقع آبشان توی یک جوی نمی‌رفت، سر مسأله‌ی تو اتحادی پیدا کرده بودند که آن سرش ناپیدا. کل اردوگاه را زیر پای شان گذاشتند تا رسیدند به آسایشگاه شما.یک دست لباس داشتی. همان را هم شسته بودی و منتظر بودی تا خشک شود. با لباس زیر توی آسایشگاه، کنار یکی از بچه‌ها نشسته بودی و با هم حرف می‌زدید که علی آمریکایی آمد پشت پنجره‌ی آسایشگاه تان. اسم چند نفر را خواند. تو هم جزء آن‌ها بودی. اسمت را که برد، دستت را بالا گرفتی. تا چشم‌های سبزِ بی‌روحش به تو افتاد، حال گاو خشمگینی را پیدا کرد که پارچه‌ای سرخ را نشانش داده باشند. در چشم به‌هم زدنی تمام بدنش به عرق نشست. دنبال یکی هم قد و قواره‌ی خودش می‌گشت؛ هیکلی، قدبلند، چهارشانه. باورش نمی‌شد آن همه حرف و حدیث پشت سر تو باشد؛ یک جوان20ساله، متوسط قامت و لاغر‌اندام. همه‌ی حساب و کتاب‌هایش را به‌هم ریخته بودی. چهره‌ی پرصلابت و نگاه آرامت که خبر از آرامش درونی‌ات می‌داد، ناخن به روحش می‌کشید. هرچند همه‌ی محاسباتش اشتباه از آب درآمده بود، ولی حداقل از یک چیز مطمئن شده بود که امثال تو، شیرهای در زنجیرند و نباید زنده بمانند. تو داشتی لباس‌های خیست را می‌پوشیدی که آن‌ها بر سرت ریختند و کتک‌زنان تو را از آسایشگاه بیرون بردند. پس از چند ساعت به آسایشگاه آوردنت. همه می‌دانستند که بدجور شکنجه‌ات کرده‌اند. نگهبان صدایش را ته گلویش انداخت: از این به بعد کسی حق ندارد با محمد رمضان، ارتباط برقرار کند. حرف زدن با محمد رمضان، ممنوع. راه رفتن با محمد رمضان، ممنوع. و بایکوتت کردند. بعثی‌ها تو را «محمد رمضان» صدا می‌کردند؛ رسم شان این بود که به جای بردن نام فامیل هر اسیر، نام پدر و پدربزرگش را می‌بردند. اسم پدر تو هم رمضان‌علی بود و نام جدت غلام‌حسن. ✨بچه‌ها دورتا دور آسایشگاه نشسته بودند. همه می‌دانستند معنی بایکوت چیست و شکستن آن چه مجازات سنگینی دارد. آن‌جا که خبری از پماد و مرهم و... نبود. دل شان می‌خواست بیایند و کنارت بنشینند تا حرف‌های شان مرهمی باشد برای زخم‌هایت. ولی کسی طرفت نمی‌آمد. خودت هم می‌دانی دلیلش ترس نبود، بلکه هیچ‌کس نمی‌خواست که بعثی‌ها به خاطر شکستن بایکوت، به تو حساس شوند و بیش‌تر آزارت دهند. تو هم نمی‌خواستی جاسوس‌های آسایشگاه، خبر بیشتری برای نگهبان‌ها ببرند و آن‌ها، هم‌آسایشگاهی‌هایت را آزار دهند. ولی بچه‌ها دست بردار نبودند و با اشاره‌ی چشم و ابرو احوالت را می‌پرسیدند. همه طعم ضربه‌های عدنان و علی آمریکایی را چشیده بودند و می‌دانستند کشتن آدم‌ها، برای این دو، از آب خوردن هم ساده‌تر است. کتک زدن‌های عادی‌شان آدم را به حال ضعف و مرگ می‌انداخت، وای به وقتی که بخواهند شکنجه‌ات کنند. آن‌ها خوشحال بودند که تو هنوز زنده‌ای! راستی! چه زیبا نماز می‌خواندی با آن تن زخمی و کبود. آمده بودی توی حیاط؛ مثل همه. البته با یک تفاوت؛ کسی حق نداشت با تو راه برود یا حرف بزند. تک و تنها سرت را انداخته بودی پایین و با آن بدن مجروح، جلوی آسایشگاه تان راه می‌رفتی. «سیدمحسن»، نوجوان 16ساله از بچه‌های آسایشگاه کناری‌تان آمد کنارت و ایستاد به احوالپرسی. بایکوت بودنت به کنار، قانون اردوگاه اجازه نمی‌داد افراد آسایشگاه‌های مختلف با هم حرف بزنند. گفتی: «برو! محسن برو!» ✨ اما او گفت: «ول کن محمد! ته تهش کتکتم می‌زنند دیگر!»
✨ تو نگران او بودی و او نگران تو. چند روز پشت سرهم می‌بردند و شکنجه‌ات می‌دادند و با چوب‌های قطور و کابل‌های ضخیمِ فشارقوی برق، که در 3لایه بهم بافته شده بود، وحشیانه به جانت می‌افتادند. می‌دانستند راه رسیدن به جهنم را برای دوستان شان کوتاه کرده‌ای. می‌گفتند: بگو چه کسانی آن موقع همراهت بودند؟ بعد اتو را داغ می‌کردند و به پوستت می‌چسباندند و تو در جواب آن‌ها نفس‌هایت را با ناله بیرون می‌دادی: «یا زهرا(س)... یا حسین(ع)...» بدنت می‌سوخت و تاول می‌زد. با کابل بر تاول‌هایت می‌کوبیدند و تاول‌ها پاره می‌شدند. می‌گفتند: «باید به امام خمینی توهین کنی. بگو... » از درد به خود می‌پیچیدی و جواب می‌دادی: «یا زهرا(س)... یا حسین(ع)...» و نمی‌گفتی آن‌چه را که آنان مشتاق شنیدنش بودند و باران کابل و چوب بر پیکرت باریدن می‌گرفت. تَن‌شان که به عرق می‌نشست، نوشابه‌های خنک را قُلپ قُلپ از گلو پایین می‌دادند. می‌رفتند استراحت می‌کردند و ساعتی بعد دوباره بازمی‌گشتند. و باز ضربه‌های چوب بود و کابل و اتوی داغ و خدا بود و تو بودی و ناله‌های یا زهرا(س) و یا حسین(ع). یکی از بچه‌ها به تو گفت: محمد! این‌ها می‌کشنت! امام گفته: آن‌ها که در اسارتند، اگر دشمن از آن‌ها خواست که عکس مرا پاره کنند یا به من توهین کنند، این کار را انجام دهند. اما تو گفتی: «امام وظیفه داشته این حرف را بزند. اما من وظیفه ندارم برای این‌که جانم سالم بماند، به رهبرم توهین کنم.» ضعیف شده بودی و بی‌رمق. چند روز پشت سرهم کتک و شکنجه توانی برایت نگذاشته بود. بدن رنجور و نیمه‌جانت را کشان‌کشان به سمت حمام‌ها بردند. لباس‌هایت را درآوردند. بدن کبود، سوخته و تاول زده‌ات را زیر دوش آب داغ گذاشتند و با کابل بر آن کوبیدند. چند بطری شیشه‌ای آوردند و به در و دیوار حمام کوبیدند. بطری‌ها، شیشه‌های تیز و برنده‌ای می‌شدند و کف حمام می‌ریختند. تو را روی شیشه‌ها می‌غلتاندند و با کابل بر بدنت می‌کوبیدند و با پوتین‌های زمخت شان روی بدن رنجور و نحیفت می‌رفتند. شیشه‌های برنده، پوستت را می‌شکافتند و در گوشتت فرو می‌رفتند. خون، از تاول‌ها، از سوختگی‌ها، از زخم‌ها، از ردپای خرده شیشه‌ها بیرون می‌دویدند. همه چیز نشان می‌داد که واقعا تو را به حمام آورده‌اند؛ به حمام خون. ✨می‌گفتند: «باید به مسئولان مملکتت توهین کنی.» ✨اما تو مظلومانه ناله می‌کردی: «یا زهرا(س)... یا حسین(ع)...» ✨✨و آن کابل‌ها که حالا دیگر مَرکب لخته‌های خون شده بود، محکم‌تر از قبل بر پیکرت فرود می‌آمد. صدای خِرِش‌خِرِشِ شیشه‌ها، شکسته شدن استخوان‌ها و ناله‌های ضعیف یا زهرا(س) و یا حسین(ع)ات نسیمی شده بود تا اهالی آسمان را نوید دهد که مسافری از فرزندان روح‌الله در راه است و تو ذره‌ذره به دروازه‌ی بهشت نزدیک می‌شدی. نعره می‌زدند: «باید به امام خمینی توهین کنی. بگو... و تو با آخرین نفس‌هایت جواب می‌دادی: «یا...ز...ه...ر...ا(س) یا...ح...س...ی...ن(ع)» کابل‌ها قوس می‌گرفتند و با قدرت بر پیکرت می‌نشستند. گوشت و پوست بدنت باضربه‌های کابل کنده می‌شد. کابل‌ها به سمت بالا تاب برمی‌داشتند و تکه‌های پوست و گوشت بدنت را به سوی سقف و در و دیوار حمام پرتاب می‌کردند. بارها و بارها ازت پرسیدند: «افسران و سربازان ما را تو کشتی. چه کسان دیگری همراهت بودند؟ نام ببر!» و تو که نای حرف زدن نداشتی، با اشاره‌ی ابرو جواب می‌دادی: «نه!»
✨ از حمام آوردنت بیرون و با پارچه روی بدن پاره‌پاره و پر از زخم و سوختگی‌ات، آب و نمک ریختند. آخرین ناله‌های جانسوزت، آرام، راه شان را به آسمان باز می‌کردند. عدنان که از مقاومت و سرسختی تو به ستوه آمده بود، فریاد زد: «تمامت می‌کنم!»آن‌گاه پیکر تو را به داخل حمام کشیدند. قالب صابونی را در دهانت گذاشتند و با پوتین‌هایشان آن را در حلقت فرو کردند.  از حمام بیرون آوردنت و روی زمین خاکی اردوگاه انداختنت. بعد رفتند سراغ یکی از بچه‌های اردوگاه که از امداد و کمک‌های اولیه سررشته داشت. او نبضت را گرفت. چهار، پنج‌بار در دقیقه بیش‌تر نمی‌زد. ضربان قلبت به حدی کند و ضعیف شده بود که شهادتت قطعی بود. صدایی که از گلویت بیرون می‌آمد، صدای نفس کشیدن نبود. صدای خُرخُر کردن بود. یک استخوان سالم در بدنت نمانده بود. هرطور دست و پایت را تکان می‌دادند به همان شکل باقی می‌ماند. آخرین خُرخُر را که از گلو بیرون دادی، گفتند: «ماتَ.»؛ یعنی تمام کرد. یعنی شهید شدی! بعد پیکر بی‌جانت را روی سیم خاردارها انداختند و از آن عکس گرفتند تا بگویند تو در حال فرار بوده‌ای و آن‌ها مجبور شده‌اند تو را بزنند! تاخت و تازهای عدنان شروع شد. عربده می‌کشید و به سربازها دستور می‌داد. تمام اردوگاه به حالت آماده‌باش درآمده بود. چند نفر دویدند و پتویی را از یکی از آسایشگاه‌ها بیرون آوردند. یک پتوی راه‌راهِ سبز و سفید. از همان پتوهای زِبر اسرا. آسایشگاه به آسایشگاه می‌دویدند و دستور می‌دادند: «همه کف آسایشگاه دراز بکشند. سرها روی زمین. بلند کردن سر، ممنوع . نگاه کردن، ممنوع. صحبت کردن، ممنوع.» هرچند درهای آسایشگاه‌ها قفل بود، ولی می‌خواستند با این کارشان حصار در حصار ایجاد کنند. این دستورات که از آسایشگاهی به آسایشگاه دیگر ابلاغ می‌شد، همه را متوجه این کرد که یا اتفاقی افتاده یا قرار است حادثه‌ی مهمی رخ دهد. کنجکاوی عده‌ای، تحریک شده بود. خوب که نگاه می‌کردی، سرهایی را می‌دیدی که از پشت پنجره‌ی آسایشگاه‌ها، چشم در حیاط اردوگاه می‌گرداندند تا آن‌چه که از آن منع شده بودند را ببینند. آن‌گاه تو افق نگاهشان می‌شدی؛ آن پتوی زِبر را دور تو پیچیده بودند و با سیم‌خاردار دورش را بسته بودند. سپس ماشینی آمد و تو را به نقطه‌ی نامعلومی برد. بعد چند نفر از اسرا را به زور کتک و شکنجه، مجبور به امضای برگه‌ای کردند تا طی گزارشی صوری به صلیب سرخ ادعا کنند؛ تو در حال فرار بوده‌ای و آن‌ها مجبور شده‌اند تو را با گلوله بزنند!   تعدادی از بچه‌ها را هم به حمام فرستادند تا آثار جنایت شان را که به در و دیوار حمام مانده بود، پاک کنند....✨ مرداد 81 بود. آن روز مشهدالرضا(ع) میزبان 22 شهید بود. یکی از آن‌ها هم تو بودی. بالاخره بعد از پانزده سال به خانه برگشتی. پدرت آمده بود معراج‌الشهدا. 21 شهید آن‌جا بودند، ولی تو نبودی. ✨حاج‌رمضان‌علی پرسید: محمد رضایی کجاست؟✨ پاسخ شنید: پدر جان! پیکر محمدت سالمِ سالم است. او را در سردخانه گذاشته‌ایم. حاج‌رمضان‌علی، بین شهرهای فاروج و شیروان، درست در کنار جاده، مسجد امام سجاد(ع) را ساخته بود و جلوی مسجد برای خودش مزاری تهیه کرده بود. تو که آمدی، آن را داد به تو.✨روز تشییع پیکرت، مردم زیر تابوتت را گرفته بودند و تو را تا مزارت همراهی کردند. تشییع تمام شد؛ جمعیت تازه متوجه‌ی خونابه‌هایی شدند که از تابوتت گذشته و بر شانه‌ی آن‌ها چکیده بود! منبع: سایت امتداد، به قلم سمیه مهربان جاهد - وبلاگ اردوگاه تکریت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا