🌷🌷مبحث ١۵۴٣ مهر ١۴٠٣ شمسی
با نام خدای شهید و عرض سلام💐
مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ...
🌷زندگینامه شهید یحیی إبراهیم حسن السِنوار
(۲۹ اکتبر ۱۹۶۲ – ۱۶ اکتبر ۲۰۲۴) که با کنیهٔ ابو ابراهیم شناخته میشد، رهبر شاخه سیاسی حماس بود که از اوت ۲۰۲۴ ریاست دفتر سیاسی حماس و از فوریهٔ ۲۰۱۷ رهبری حکومت حماس در نوار غزه را تا زمان شهادتش در ۲۰۲۴ بر عهده داشت
و در هر دو منصب، جانشین شهید اسماعیل هنیه بود.
وی بنیانگذار سرویس امنیتی حماس، با نام «مجد» بود که با پروندههای امنیت داخلی ، (شناسایی جاسوسان و نفوذی های اسرائیل) سر و کار دارد.
عقیده داشت که اسرائیل باید نابود شود و تأکید کرد که جایی برای یهودیان در فلسطین نیست.
متولد اردوگاه پناهندگان خان یونس در غزه تحت حاکمیت مصر بود.
او در خانوادهای به دنیا آمد که در جریان جنگ ۱۹۴۸ فلسطین از اشکلون اخراج شده بودند.
او تحصیلات خود را در دانشگاه اسلامی غزه به پایان رساند و در آنجا مدرک کارشناسی مطالعات عربی گرفت.
به دلیل سازماندهی عملیات ربودن و کشتن دو سرباز اسرائیلی و چهار فلسطینی (که همدست دشمن بودند) در سال ۱۹۸۹ توسط اسرائیل به چهار مرتبه حبس ابد محکوم شد که ۲۲ سال در زندان بود.
او در سال ۲۰۱۱ میان ۱٬۰۲۷ نفری بود که در چهارچوب توافقنامه مبادله اسراء در ازای سرباز اسرائیلی گیلعاد شلیط آزاد شدند.
در سال ۲۰۱۷، به عنوان رهبر حماس در غزه انتخاب شد و مدعی شد که سال بعد «مقاومت مسالمت آمیز و مردمی» را دنبال میکند و از اعتراضات ۲۰۱۹–۲۰۱۸ مرز غزه پشتیبانی کرد.
او همچنین روابط نزدیکی با نظام جمهوری اسلامی ایران برقرار کرد.
سنوار که در سال ۲۰۲۱ مجدداً به عنوان رهبر حماس انتخاب شد، از یک سوء قصد توسط اسرائیل در همان سال جان سالم به در برد.
او بهطور گسترده بهعنوان مغز متفکر حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل در سال ۲۰۲۳ شناخته میشود.
این گروه به مدت دو سال برای حمله برنامهریزی کرده بود.
در سپتامبر ۲۰۱۵، سنوار از سوی دولت آمریکا به عنوان تروریست معرفی شد.
حماس و گردانهای عزالدین قسام از سوی ایالات متحده، اتحادیه اروپا و برخی کشورها به عنوان سازمانهای تروریستی شناخته شدهاند.
متاسفانه در مه ۲۰۲۴، کریم احمد خان، دادستان دادگاه کیفری بینالمللی، اعلام کرد قصد دارد درخواست حکم بازداشت سنوار را بابت جنایت جنگی و جنایت علیه بشریت، به عنوان بخشی از تحقیقات دیوان کیفری بینالمللی در فلسطین صادر کند.
در سپتامبر ۲۰۲۴، وزارت دادگستری آمریکا علیه سنوار به بهانه نقشش در حملات ۷ اکتبر اعلام جرم کرد.
اسرائیل رذل و غاصب بارها وعدهٔ حذف سنوار را داد و او را مسئول ویرانی نوار غزه معرفی کرد.
و او را در صدر فهرست افراد تحت تعقیب قرار داد.
در ۱۷ اکتبر ۲۰۲۴، نیروهای دفاعی رژیم اشغالگر اعلام کردند: با تجزیه و تحلیل دیانای دریافتیم که سنوار یک روز قبل در جریان درگیری با ارتش اسرائیل در غزه کشته شده است!
در ۱۸ اکتبر ۲۰۲۴، خلیل الحیه معاون رئیس دفتر سیاسی حماس گفت که یحیی السنوار، رئیس دفتر سیاسی حماس توسط اسرائیل در نوار غزه کشته( شهید) شده است.
💞متن پیام امام المسلمین :
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
ملّتهای مسلمان! جوانان غیور منطقه!
مجاهد قهرمان، فرمانده یحیی السّنوار، به یاران شهیدش پیوست.
او چهرهی درخشان مقاومت و مجاهدت بود؛ با عزم پولادین در برابر دشمن ظالم و متجاوز ایستاد؛ با تدبیر و شجاعت به او سیلی زد؛ ضربهی جبرانناپذیر هفتم اکتبر را در تاریخ این منطقه به یادگار گذاشت؛ و آنگاه با عزّت و سربلندی به معراج شهیدان پرواز کرد. 🌷
کسی چون او که عمری را به مبارزه با دشمن غاصب و ظالم گذرانده است، سرانجامی جز شهادت شایستهی او نیست.
فقدان او برای جبههی مقاومت البتّه دردناک است، ولی این جبهه با شهادت برجستگانی چون شیخ احمد یاسین، فتحی شقاقی، رنتیسی و اسماعیل هنیّه از پیشروی باز نماند، و با شهادت سنوار هم کمترین توقّفی نخواهد داشت؛ باذن اللّه.
🌷حماس زنده است و زنده خواهد ماند. 🤲
ما چون همیشه، در کنار مجاهدان و مبارزان بااخلاص خواهیم ماند؛ بتوفیق من اللّه و عونه.
اینجانب شهادت برادرمان یحیی السّنوار را به خاندانش، به همرزمانش، و به همهی دلبستگان جهاد فیسبیلاللّه تبریک، و فقدانش را تسلیت میگویم.
والسّلام علی عباد اللّه الصّالحین
سیّدعلی خامنهای ۲۸ مهر ۱۴۰۳
🌷سیروس کامران ماوردیانی🌷
#متن_ترجمه #صفحه_154 سوره مبارکه #اعراف
#سوره_7
#جزء_8
نوشته استاد انصاریان - منبع: پایگاه
(https://erfan.ir)
154-araf-fa-ansarian.mp3
5.33M
#صوت_ترجمه #صفحه_154 سوره مبارکه #اعراف
#سوره_7
#جزء_8
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
#شهیدمحموداستادنظری👇
☀️شهدا، همه تعلقات را از خود بریدند و خود را مسافر آسمان کردند، تا گذرگاه بودن دنیا را اثبات کرده باشند و راز آزادی را بریدن از خویش ثبت نموده باشند... «یک جوری این نوجوان ۱۶ ساله, حرف می زد که انگار نه انگار تازه پشت لبش سبز شده و می خواهد استخوان بترکاند. یکهو بزرگ شده بود و به نظر می رسید از نوجوانی و ویژگی هایش زودتر از آن چه که باید عبور کرده باشد. خیلی دوست داشت فرصت خدمت به دیگران را پیدا کند. توی تبلیغات و گردان تا گمش میکردی، می دیدی👈مشغول شستن ظرف و لباس بچه ها میشد، در حالی که به خاطر شرایط خوب مالی در زندگی شخصیش هیچ وقت، اجازه و شرایط کار کردن را نداشت. تو ناز و نعمت و روی پر قو بزرگ شده بود. تمام دنیای پر زرق و برق را رها کرده بود و آمده بود جبهه... برای خودسازی و نگهداشتن این روح بزرگ در کالبد کوچکش، کارش سخت به نظر می رسید.
☀️او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان میخواست که آنها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آنها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. این شهید برای خودش عارفی به تمام معنا بود، از همانهایی که حضرت امام (ره) فرمودند ره صد ساله را یک شبه پیمودهاند. یکی از این دو برادر(احمد) در یکی از عملیاتها زخمی شد و محمودرضا هم، در گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که شهید شد.
☀️این بچه ۱۶ ساله در وصیتنامه خود نوشته بود: «خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه میگه تو گناه کن و من همین الآن مزش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله می کنی،میگی الآن گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم، خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن»که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی که عملیات والفجر۸ بود در فاو شهید شد...
☀️مناجات شهید محمود رضا استاد نظری
☀️آقا؛ دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی ...
☀️مولای من؛ سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ...
☀️دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ...
🌷خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ...
🌷خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی.
🌷خدایا؛ تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت. اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و درعین حال مزه اش را به تو می چشانم ... پس خدا؛ برای خلاصی از این هوسها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست....
☀️بعد از شهادتش باتفاق دوستان به منزلشان رفتیم، پدر و مادرش را دیدیم و از بچه هایش صحبت می کرد و مثل ابر بهار گریه می کردند... پدرش که ساکت شد گفت👈 همه کارها را برای مهاجرت به سوئد کرده بودم، که این دو تا دوقلو، احمد و محمود نیامدند، احمد شبها می رفت بسیج می خوابید و محمود هم رفته بود حوزه آقا مجتهدی، طلبه شده بود. بعضی اوقات که منزل میامدند، سر سفره من ، نمی آمدند کنار سفره!؟ فرش را کنار میزدند و یه چفیه می انداختند روی زمین و برای من نون و ماست می خوردند ... آخرش هم پول و ماشین و خانه و اروپا را گذاشتند و رفتند👈 جبهه... احمد زخمی شد و محمود هم شهید شد... کتاب زندگی به سبک شهدا ، ناصر کاوه
✅مذاکرات (من و خُدا)
✍️ #ناصرکاوه
خُـدایا ! من لذّتـ گُناه را ترکـ میکنم ؛ در مقابل تو تحریم لذّتـ مناجات را از من بردار ... خدایـا ! 👈من کسانـی که تو دوست شان نـداری را ترک میڪنم ؛ و درمقابـل تو لذّتـ با خود بودن را به مـن بده... خدایـا ! مـن پناهگاه شیطـان را ترک می کنم ؛ و تو در مقابل پناهـگاه امـن خودتـ را به من بده... خـدایا ...برای شفاف سازی گام اول را من برمیدارم و سانتـری فیـوژهای گناه را کہ شیطان در وجـودم برپا ڪرده ؛ یکی یکی و با کمک تو از کار مـی اندازم . هستـه ی درونی ام را خودت غنی سـازی کن
#شهیدمحموداستادنظری👇
☀️شهدا، همه تعلقات را از خود بریدند و خود را مسافر آسمان کردند، تا گذرگاه بودن دنیا را اثبات کرده باشند و راز آزادی را بریدن از خویش ثبت نموده باشند... «یک جوری این نوجوان ۱۶ ساله, حرف می زد که انگار نه انگار تازه پشت لبش سبز شده و می خواهد استخوان بترکاند. یکهو بزرگ شده بود و به نظر می رسید از نوجوانی و ویژگی هایش زودتر از آن چه که باید عبور کرده باشد. خیلی دوست داشت فرصت خدمت به دیگران را پیدا کند. توی تبلیغات و گردان تا گمش میکردی، می دیدی👈مشغول شستن ظرف و لباس بچه ها میشد، در حالی که به خاطر شرایط خوب مالی در زندگی شخصیش هیچ وقت، اجازه و شرایط کار کردن را نداشت. تو ناز و نعمت و روی پر قو بزرگ شده بود. تمام دنیای پر زرق و برق را رها کرده بود و آمده بود جبهه... برای خودسازی و نگهداشتن این روح بزرگ در کالبد کوچکش، کارش سخت به نظر می رسید.
☀️او و برادرش که دو برادر دو قلو بودند، در خانوادهای ثروتمند به دنیا آمده بودند، پدرشان میخواست که آنها را در زمان جنگ به سوئد بفرستد ولی آنها از دست پدر خود فرار کردند و به جبهه آمدند. این شهید برای خودش عارفی به تمام معنا بود، از همانهایی که حضرت امام (ره) فرمودند ره صد ساله را یک شبه پیمودهاند. یکی از این دو برادر(احمد) در یکی از عملیاتها زخمی شد و محمودرضا هم، در گردان حمزه لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) بود که شهید شد.
☀️این بچه ۱۶ ساله در وصیتنامه خود نوشته بود: «خدایا شیطون با آدم نقد معامله میکنه میگه تو گناه کن و من همین الآن مزش رو بهت میچشونم ولی تو نسیه معامله می کنی،میگی الآن گناه نکن و پاداشش رو بعداً بهت میدم، خدایا بیا و این دفعه با من نقد معامله کن»که البته این اتفاق هم افتاد و در عملیات بعدی که عملیات والفجر۸ بود در فاو شهید شد...
☀️مناجات شهید محمود رضا استاد نظری
☀️آقا؛ دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب صدایت کنم. چشمانم را به نقطه ای خیره کنم، تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم. هی نگاهت کنم. آنقدر که از هوش بروم. بعد به هوش بیایم و ببینم سرم روی دامن شماست. حس کنم بوی خوش از نسیم تنت به مشامم می خورد. آن وقت با اشتیاق در آغوشت بگیرم و بعد ... تو با دست های خودت، اشک های مرا پاک کنی ...
☀️مولای من؛ سرم را به سینه ات قرار دهی، موهایم را شانه کنی. آن وقت احساس کنم وصال حقیقی عاشق و معشوق روی داده. بعد به من وعده شهادت بدهی. آن وقت با خیال راحت در آتش عشق مثل شمع بسوزم و آب شوم، روی دامانت بریزم و هلاک شوم و جان دهم ...
☀️دوست دارم وقتی نگاهم می کنند و باهام گرم می گیرند و میل با هم بودن را دارند، احساس غرور و خودپسندی و بزرگی و خوب بودن و برتری نکنم. در عوض بترسم و شرم کنم از آن روزی که پیش همین دوستان پرده را بالا زنی و مرا پیش چشم پاکشان افشا کنی. آن وقت من از خجالت بگویم: یا لیتنی کنتُ ترابا ... ای کاش من خاک بودم ...
🌷خدایا؛ به من لیاقت خوب بودن دادی و این طور بین دوستان نشانم دادی، پس لیاقت حقیر شمردن خود در مقابل آن بزرگان را هم بده تا گمراه نشوم ...
🌷خدایا؛ من از روشنی روز فرار کردم و به سیاهی شب پناه آورده، به این امید که در پناه تو باشم و با تو درد دل کنم ... مرا از تاریکی شب چه باک و ترس که سیاهی را در درون سینه ام دارم و در تاریکی شب می نشینم که در تاریکی، سیاهی قلبم را پاک کنی.
☀️بعد از شهادتش باتفاق دوستان به منزلشان رفتیم، پدر و مادرش را دیدیم و از بچه هایش صحبت می کرد و مثل ابر بهار گریه می کردند... پدرش که ساکت شد گفت👈 همه کارها را برای مهاجرت به سوئد کرده بودم، که این دو تا دوقلو، احمد و محمود نیامدند، احمد شبها می رفت بسیج می خوابید و محمود هم رفته بود حوزه آقا مجتهدی، طلبه شده بود.
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا
#ناصرکاوه