🔴 اقتصادیترین تصمیم شورای شهر
✍️ #محمدصادق_کوشکی
🔹 بالاخره شورای شهر تهران پس از ٣ سال بیخاصیتی و تعطیلی، تصمیمی گرفت که به شدت بر اوضاع مسکن و اقتصاد در تهران تاثیر مثبت گذاشت.
🔸 اعضای شورای شهر اصلاحطلب تهران پس از مدتها تحقیق و پژوهش درباره علل گرانی مسکن در تهران به این نتیجه رسیدند که علت افزایش بیسابقه اجاره خانه و گرانی وحشتناک مسکن در تهران این است که اکثریت معابر تهران به نام شهدا است و متاسفانه هیچ خیابان و حتی کوچهای به نام بزرگانی مانند: بازرگان، رضا شاه، بنی صدر، ولیعهد، میرحسین، تاجزاده، پرویز ثابتی، مسعود و مریم رجوی، شجریان، آغاسی، فائقه آتشین و.... نیست!
✅ در صورتی که بر اساس بررسیهای هموژنیک اعضای شورای شهر، نامیدن خیابانهای تهران با اسامی فوق میتواند در فرایندی رفورمیستیک، قیمت مسکن و اجاره خانه را به حد «زمان شاه» کاهش دهد.
🔹 و بر همین اساس و در مرحله اول دو خیابان به نامهای بازرگان و شجریان مزین گردید و در فاصله یک روز پس از این رویداد اجاره بها و قیمت مسکن شاهد ١٣/١٣ درصد کاهش بوده است.
💢 شورای شهر تهران امیدوار است در خاتمه این طرح دیگر هیچ خیابان و کوچهای در تهران به نام شهدا نباشد و ارزانی و فراوانی مثل زمان شاه بشود.
✅ پ.ن: شورای شهر بهتر نیست اسم دلار جهانگیری هم تغییر بدهد؟ ... #تلخند، خسارت محض
#سیاسی
➖➖➖➖➖➖➖
📡 رصد بهترین تحلیلهای روز 👇
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🔻 دولت میر حسین موسوی .........
💢دولت روحانی همان دولت خاتمی و موسوی و کروبی است.
تمام اعضای #کابینه روحانی، اعضای #ستاد_انتخاباتی موسوی هستند. علی ربیعی ، عباس آخوندی ، بیژن زنگنه ، و....
#شعارها و #وعده_هایی که روحانی در سال ۹۲ و ۹۶ داد مثل بازگشت عزت به گذرنامه ایرانی و بالابردن ارزش پول ملی و آزادی بیان و استفاده از زنان در پست های کلیدی و رابطه با دنیا همان شعارهای بود که موسوی در ۸۸ داد. حامی تکرار کننده و بدنه اجتماعی رای جمع کن هردوی آنها هم یکی بودند.
🔎پس روحانی همان موسوی است و دولت روحانی هم همان دولت موسوی است با این تفاوت که میرحسین موسوی قدرت بیان نداشت و در یک جمله ۱۵ بار چیز چیز می کرد ولی روحانی از نظر زبان و قدرت بیان علی برکت الله خوب است!!!!!.
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
#اصلاحات
#اعتدال
#فتنه_سبز
#دولت_بنفش
🔻 دو لبه قیچی ......🔻
🔄 بر کسی پوشیده نیست که دشمنان نظام جمهوری اسلامی برای براندازی نظام حاضرند دست به هر کاری بزنند و به هر شیوه ای عمل کنند و هر شخص و حزبی را که در این راه کمکشان میکند یاری دهند و حمایت کنند.
🔄 قبل از سال ۸۴ تمرکز دشمن روی جریان اصلاحات بود. تعداد زیادی از نفوذیها و جاسوسان خود را به بدنه جریان اصلاحات تزریق می کردند و در روزنامه های زنجیره ای ، در محافل و انجمن های دانشجویی ، در حوزه علمیه و بین طلبه های اصلاح طلب ، در بازار و در هر کجا که میتوانستند یارگیری کرده و برای نظام جمهوری اسلامی مخالف تراشی میکردند.
🔄 به برکت وجود احمدی نژاد ، مشایی، بقایی ، جوانفکر و دیگر دوستان بهاری ، اگر دیروز دشمن با دشنه حمله میکرد ، امروز با قیچی وارد عمل شده که یک لبه آن اصلاحاتی ها هستند و لبه دیگر بهاری ها!!
هر دو هم با هم کار می کنند و هدف قیچی کردن گوشت و پوست انقلاب و انقلابیون است ، از رهبری بگیر تا قوه قضاییه ، از سپاه تا صدا و سیما ، از شورای نگهبان تا خبرگان رهبری و.....
🔄 طرفداران اصلاحات غربگرایان و غربزدگان هستند و طرفداران بهاریها افراد ساده لوح مذهبی و کسانیکه هنوز بت بزرگ احمدی نژاد را می پرستند. یکی نامش را گذاشته جانباز احمدی نژادی !! یکی فدایی احمدی نژاد ، گروه دیگر یاران احمدی نژاد ، دلباختگان احمدی نژاد !!!
🔄 مراقب باشید طرفداری از هر کدام از این لبه های قیچی ، سیلی زدن به انقلاب اسلامی و پایمال کردن خون شهداست. اگه به آخرت اعتقاد دارید و بهشت و جهنم را حق میدانید ، از این قیچی فرار کنید که عاقبتش جهنم است!!!
انتشار برای آگاهی مردم.👆👍
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
◼ مشایی مرتاض چگونه مُخ احمدی نژاد را میزد؟!!!
* از دفتر ریاست جمهوری چای نمیخورد ، چون مال بیت المال بود!
*گاهی نماز خواندن مشایی یک ساعت طول میکشید!
* اکثر روزها روزه بود !
* گاهی اوقات ادعای ارتباط با امام زمان داشت، تلفنش زنگ میخورد و مثلا با امام زمان حرف میزد ....... !
* روبروی احمدی نژاد می نشست و دائم ذکر میخوند!
*میگفت دوران ظهور صغری امام زمان شروع شده و دیگه نیاز به ولی فقیه و مراجع تقلید نداریم!
و.........
احمدی نژاد را عاشق و شیفته خودش کرده بود، احمدی نژاد ذوب در مشایی شده بود. هنوز کسی واقعا نمیداند مشایی که بود و چه کرد؟؟؟!!
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
#مشایی_مرتاض
#احمدی_نژاد
♨️ مارهای خوش خط و خال حوزه علمیه!!!!
#امام_خمینی (ره):
🔻یقیناً اگر جهانخواران می توانستند، ریشه و نام روحانیت را می سوختند ولی خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و انشاء الله از این پس نیز خواهد بود، به شرط آن که حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته این بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند.
🔻در حوزه های علمیه هستند افرادی که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدی فعالیت دارند. امروز عده ای با ژست تقدس مابی چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام می زنند که گویی وظیفه ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه های علمیه کم نیست.
🔻طلاب عزیز لحظه ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند، اینها مروج اسلام آمریکایی اند و دشمن رسول الله. آیا در مقابل این افعی ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟
#امام_خمینی
صحیفه امام(ره) ؛ جلد۲۱ ؛ صفحه۲۷۸
پیام امام خمینی خطاب به مراجع اسلام، روحانیون سراسر کشور و... در مورد استراتژی آینده انقلاب و حکومت اسلامی
مورخ:1367/12/03
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🔴 از کوشک مصری تا مهندس بازرگان
🔹 قصدم قضاوت بازرگان نیست، که او نیز مانند هر سیاستمداری از عیب مبرّی نیست و در جایگاه خود معایب و محاسنی داشته است که باید در ظرف زمان و مکان خود نقد و بررسی شود.
🔸 گذاشتن نام مفاخر، هنرمندان، ورزشکاران و قهرمانان بر سر معابر و اماکن نیز کار پسندیده ای است اما اینکه نام بازرگان را به سر خیابانی بگذارند که پیش از آن به نام شهدای سازمان آب بوده جای تعجب و تامل دارد و به نظر میرسد غالب ساختن حاشیه بر متن است.
✅ مدتی پیش با چند نفر از دوستان طرح تغیر نام خیابان "عبدالحمید کوشکمصری" به "شهدای وزارتامورخارجه" را ارائه دادیم.
🔹 این خیابان از میان ساختمانهای اداری وزارت امور خارجه میگذرد و استاد عبدالمجید کوشکمصری نیز که نام اصلی او "عبدالحمید کِشک" است در واقعی یکی از قرآنپژوهان، خطیبان، اسلام شناسان و مبارزان برجسته مصری بود که در سال ۱۹۹۶ از دنیا رفته است،
🔸 ما در نظر داشتیم این خیابان را که محل اصلی تردد دیپلماتهای خارجی است را مزیّن به نام شهدا کنیم و حتی تصاویر آنها را در مراحل بعد در این خیابان که به یک گذر تاریخی شباهت دارد نصب کنیم.
✅ گفتند قانونا امکان تغییر نام معابری که به اسم شهدا باشد وجود ندارد. گفتیم استاد کوشک مصری به مرگ طبیعی وفات کردهاند، گفتند نخیر ایشان ترور شده! و شهید محسوب میشوند، از فردا دیدیم نام شهید را نیز به تابلو اضافه کرده اند.
🔹 اصرار ما بیاثر بود و خیابان همچنان به عنوان خیابان کوشک مصری خوانده میشود.
🔸 این روزها که مساله تغییر نام خیابان شهدای سازمان آب مطرح است خیلی دوست دارم استدلال دوستانی که مخالف تغییر نام معابری که به نام شهدا هستند را بشنوم!!
💢 این کار مثل برداشتن واژه شهید از تابلو معابر به بهانه لزوم کوتاه نویسی است در حالی که اسم خیابان "استاد جمشید مشایخی" و "استاد محمدرضا شجریان" ظاهراً الزامی به کوتاه نویسی ندارند!!!
#سیاسی
➖➖➖➖➖➖➖
📡 رصد بهترین تحلیلهای روز 👇
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🔴 سیدحسن؛ مردِ عمل
✍️ #داود_مدرسی_یان
1️⃣ تهدید سيدحسننصرالله: "به شهادت عضو حزب الله توسط رژیم صهیونیستی پاسخ خواهیم داد."
🔹 هم مردم لبنان به این وعدهها باوردارند هم خود صهیونیستها! چون همیشه حزبالله لبنان تهدیدهاش رو عملی کرده. درعوض اما ۶،۷ سال است سیاست تنشزدایی لیبرالهای ایران، تهدیدهای مارا توخالی کرده!
2️⃣ تهدید دوم، سیدحسننصرالله: "اگر فاجعه انفجار بیروت کار اسرائیل بوده باشد در همان حجم پاسخ خواهیم داد؛ ما منتظریم که معلوم شود چه کسی مقصر است".
🔸 این یعنی برگرداندن ورق اتهامزنی به حزبالله توسط رسانههای غربی به خودشان!
✅ "چیکن استراتژی" یعنی همین! از لحظه انفجار بیروت، همه رسانههای غربی به دروغ میگفتند انبار نیترات برای حزب الله است. آنها با تکنیک دروغ بزرگ سعی میکردند انفجار بیروت را به نقطهای برای تضعیف حزبالله تبدیل کنند.
💢 سید اما حالا به درستی زمین بازی را شناخته و دشمن را تهدید میکند. خدا قوت به این مرد بزرگ.
#منطقهای
➖➖➖➖➖➖➖
📡 رصد بهترین تحلیلهای روز 👇
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🔴رشته توئیت حسن عباسی درباره توافق میان رژیم صهیونیستی و #امارات_اسراییلی_متحده:
🔹 امارات متحده عربی اسراییل
نه ! #امارات_اسراییلی_متحده
🔹یه جوری میگن آشتی تاریخی رژیم صهیونیستی و امارات، که هر کی ندونه، میپنداره تا دیروز داشتن با هم میجنگیدن. این #رژیم_امارات به دستور صهیونیستا، پنج ساله جنوب یمن رو اشغال کرده و مردم اونجا رو میکشه. حالا فقط «پرده کنار رفته»، «حجله هویدا شده»، همین.
🔹 پس از پیمان کمپ دیوید که #انور_سادات با مناخم بگین به توافق آشتی مصر و صهیونیستا رسید؛ خالد اسلامبولی در مصر، انور سادات را اعدام انقلابی کرد. اکنون با علنی شدن روابط امارات با نتانیاهو، آیا جوانان خشمگین عرب #شیخ_بن_زاید را هم زائد خواهند شمرد؟
🔹شیخنشین #امارت که نه انتخابات داره و نه مجلس، با تعاریف رایج در علم سیاست؛ نه کشوره، نه دولته، و نه ملت. رژیم آمریکا و رژیم صهیونیستی، عاشق شیخنشینهای این جوریاند؛ مثل شیخنشینهای سعودی و امارات، گاوهای شیردهی که خوب دوشیده میشن.
🔹تا اینجا پیروزی مطلق برای ایران:
این #امارات که هیچ وقت جزئی از محور مقاومت روبروی صهاینه نبود؛ حالا با علنی شدن رابطه دیرینه امارات و صهاینه، نفرت مسلمونا در جهان علیه شیوخ امارات، و تکیه معنوی روزافزون تودههای مسلمان به ایران؛ آوردهی قدرت نرم جمهوری اسلامی است.
🔹این #ترامپ و #نتانیاهو برای مصرف داخلی خودشون مجبور شدن رابطه امارات و صهاینه رو علنی کنن و جشن صوری بگیرن. فقط باید گفت: زرشک!
ابر قدرتی که برای کسب وجهه داخلیاش تا انتخابات ریاست جمهوری، نیازمند چنین توافقاتیه؛ معلومه که تا چه حد افول کرده.
🔹مصر پس از توافق کمپ دیوید با صهاینه، از محور مقاومت خارج شد و قدرت نرم منطقهای او به صفر رسید؛ چون نه تنها الهامبخش نبود که حتی مایه خفت و شرمساری جهان اسلام شد. #امارات هم به همین ورطه غلتید؛ تصویر یک شیخنشین ضدمقاومت.
🔹 آمریکا کوشید با اشغال افغانستان و عراق و ایجاد دموکراسی تراز؛ این دو را به الگوی جهان اسلام تبدیل کند، اما نشد. اکنون میکوشد امارات را الگوی مطلوب جهان اسلام معرفی و منطقه را #اماراتیزه کند. غافل از این که امارات با دموکراسی و جمهوریت برابر سال نوری فاصله دارد.
🔹 ساختن برجهای بلند در ریگزارهای ساحلی، تودههای انسانی را به «ملت» تبدیل نمیکند. سازش با صهاینه هم یک امارات شیخیه را تبدیل به دولت نمیکند. افول قدرت نرم آمریکا یعنی امارات بدون ارزشهای آمریکایی «نِیشن - استیت» و «دموکراسی» الگوی اماراتیزه کردن منطقه شود.
🔺 اتصال ریش صهاینه به دم شیوخ #امارات موجب دوام عمر صهیونیستها نخواهد شد.
اسراییل و شیوخ امارات هر دو رفتنی هستند و ۲۰ سال آینده را نمیبینند. ان شاءالله.
🔺 باید با عملیات مشکوک تروریستی، بندر بیروت را منفجر میکردند و مردم مقاوم لبنان را به خود مشغول میساختند و با ناوهای فرانسوی و آلمانی و انگلیسی آن بندر را اشغال مینمودند، تا بتوانند رابطه خود با امارات را علنی کنند. زهی خیال باطل.
🔺 پس از هجده سال تلاش آمریکا برای تحقق پروژه #خاورمیانه_بزرگ بالاخره رابطهی دو دههای امارات و صهاینه را علنی کردند؛ عجب دستاوردی! البته نزدیک به دو دهه اشغال نظامی افغانستان و عراق، و ویرانی یمن و سوریه با نیت تغییر ساختار این کشورها، دستاورد این پروژه است.
🔺 ۵ نقش مخرب #امارات در منطقه:
- حضور نظامی در جنگ کنونی تجزیه لیبی
- پشتیبانی موثر لجستیکی از داعش در سوریه
- اشغال نظامی جنوب یمن و سوکوترا
- خیانت به آرمان فلسطین
- مشارکت مخرب در تحریم ایران و تبدیل امارات به سکوی ارتش تروریست آمریکا در حمله گاه و بیگاه به ایران، مانند پرواز گلوبال هاوک معدوم
https://eitaa.com/joinchat/1903165495C56be1717e3
🌷تمامت میکنم!🌷
✨کنار اروند مینشینم. دستهایم را در این رود وحشی فرو میبرم، چشمهایم را میبندم و مسافر زمان میشوم. به دی 65 میروم؛ «کربلای 4». تو را میبینم که رد ترکشی عمیق، بر پیشانیات نشسته و با لباسهای غواصی از آبهای اروند بیرون میآیی و پا در خاک عراق میگذاری.
✨اروند، عجیب دلشورهی تو را دارد! با این همه، مانع رفتنت نمیشود و موج کوچکی را به سویت میفرستد و آن بوسهی خداحافظیاش میشود بر گامهای استوارت. تو میروی و او، همه نگاه میشود و نگاههایش را پشت سرت میریزد و بدرقهات میکند. چشم باز میکنم و قلم به دست میگیرم تا هر آنچه را که از تو برایم گفتهاند روی کاغذ بیاورم. اشک اما پردهی چشمانم میشود. پلک میزنم؛ قطرهای از دل چشمانم میجوشد و در آبهای اروند میریزد. او، موج میزند؛ مـَد میکند. اروند دلتنگ محمد است...
✨خرداد 66 بود. عدنان و علی آمریکایی، در اردوگاه تکریت 11، آسایشگاه به آسایشگاه دنبالت میگشتند. به آنها خبر رسیده بود که «محمد رضایی» از نیروهای اطلاعات و عملیات تیپ 21 امام رضا(ع) است. گفته بودند غواص راهنما بودهای و خطشکن. فهمیده بودند که پیش از اسارت، مجوز ورود چند بعثی به جهنم را صادر کردهای. بسیجی بودنت هم که بدجور آتش به جانشان انداخته بود؛ شده بودند گلولهی آتش. علی آمریکایی و عدنان که تا آن موقع آبشان توی یک جوی نمیرفت، سر مسألهی تو اتحادی پیدا کرده بودند که آن سرش ناپیدا. کل اردوگاه را زیر پای شان گذاشتند تا رسیدند به آسایشگاه شما.یک دست لباس داشتی. همان را هم شسته بودی و منتظر بودی تا خشک شود. با لباس زیر توی آسایشگاه، کنار یکی از بچهها نشسته بودی و با هم حرف میزدید که علی آمریکایی آمد پشت پنجرهی آسایشگاه تان. اسم چند نفر را خواند. تو هم جزء آنها بودی. اسمت را که برد، دستت را بالا گرفتی. تا چشمهای سبزِ بیروحش به تو افتاد، حال گاو خشمگینی را پیدا کرد که پارچهای سرخ را نشانش داده باشند. در چشم بههم زدنی تمام بدنش به عرق نشست. دنبال یکی هم قد و قوارهی خودش میگشت؛ هیکلی، قدبلند، چهارشانه. باورش نمیشد آن همه حرف و حدیث پشت سر تو باشد؛ یک جوان20ساله، متوسط قامت و لاغراندام. همهی حساب و کتابهایش را بههم ریخته بودی. چهرهی پرصلابت و نگاه آرامت که خبر از آرامش درونیات میداد، ناخن به روحش میکشید. هرچند همهی محاسباتش اشتباه از آب درآمده بود، ولی حداقل از یک چیز مطمئن شده بود که امثال تو، شیرهای در زنجیرند و نباید زنده بمانند. تو داشتی لباسهای خیست را میپوشیدی که آنها بر سرت ریختند و کتکزنان تو را از آسایشگاه بیرون بردند. پس از چند ساعت به آسایشگاه آوردنت. همه میدانستند که بدجور شکنجهات کردهاند. نگهبان صدایش را ته گلویش انداخت: از این به بعد کسی حق ندارد با محمد رمضان، ارتباط برقرار کند. حرف زدن با محمد رمضان، ممنوع. راه رفتن با محمد رمضان، ممنوع. و بایکوتت کردند. بعثیها تو را «محمد رمضان» صدا میکردند؛ رسم شان این بود که به جای بردن نام فامیل هر اسیر، نام پدر و پدربزرگش را میبردند. اسم پدر تو هم رمضانعلی بود و نام جدت غلامحسن.ِ..
✨بچهها دورتا دور آسایشگاه نشسته بودند. همه میدانستند معنی بایکوت چیست و شکستن آن چه مجازات سنگینی دارد. آنجا که خبری از پماد و مرهم و... نبود. دل شان میخواست بیایند و کنارت بنشینند تا حرفهای شان مرهمی باشد برای زخمهایت. ولی کسی طرفت نمیآمد. خودت هم میدانی دلیلش ترس نبود، بلکه هیچکس نمیخواست که بعثیها به خاطر شکستن بایکوت، به تو حساس شوند و بیشتر آزارت دهند. تو هم نمیخواستی جاسوس های آسایشگاه، خبر بیشتری برای نگهبانها ببرند و آنها، همآسایشگاهیهایت را آزار دهند. ولی بچهها دست بردار نبودند و با اشارهی چشم و ابرو احوالت را میپرسیدند. همه طعم ضربههای عدنان و علی آمریکایی را چشیده بودند و میدانستند کشتن آدمها، برای این دو، از آب خوردن هم سادهتر است. کتک زدنهای عادیشان آدم را به حال ضعف و مرگ میانداخت، وای به وقتی که بخواهند شکنجهات کنند. آنها خوشحال بودند که تو هنوز زندهای! راستی! چه زیبا نماز میخواندی با آن تن زخمی و کبود. آمده بودی توی حیاط؛ مثل همه. البته با یک تفاوت؛ کسی حق نداشت با تو راه برود یا حرف بزند. تک و تنها سرت را انداخته بودی پایین و با آن بدن مجروح، جلوی آسایشگاه تان راه میرفتی. «سیدمحسن»، نوجوان 16ساله از بچههای آسایشگاه کناریتان آمد کنارت و ایستاد به احوالپرسی. بایکوت بودنت به کنار، قانون اردوگاه اجازه نمیداد افراد آسایشگاههای مختلف با هم حرف بزنند. گفتی: «برو! محسن برو!»
✨ اما او گفت: «ول کن محمد! ته تهش کتکتم میزنند دیگر!»...
✨ تو نگران او بودی و او نگران تو. چند روز پشت سرهم میبردند و شکنجهات میدادند و با چوبهای قطور و کابلهای ضخیمِ فشار قوی برق، که در 3 لایه بهم
بافته شده بود، وحشیانه به جانت میافتادند. میدانستند راه رسیدن به جهنم را برای دوستان شان کوتاه کردهای. میگفتند: بگو چه کسانی آن موقع همراهت بودند؟ بعد اتو را داغ میکردند و به پوستت میچسباندند و تو در جواب آنها نفسهایت را با ناله بیرون میدادی: «یا زهرا(س)... یا حسین (ع)...» بدنت میسوخت و تاول میزد. با کابل بر تاولهایت میکوبیدند و تاولها پاره میشدند. میگفتند: «باید به امام خمینی توهین کنی. بگو... » از درد به خود میپیچیدی و جواب میدادی: «یا زهرا(س)... یا حسین (ع)...» و نمیگفتی آنچه را که آنان مشتاق شنیدنش بودند و باران کابل و چوب بر پیکرت باریدن میگرفت. تَنشان که به عرق مینشست، نوشابههای خنک را قُلپ قُلپ از گلو پایین میدادند. میرفتند استراحت میکردند و ساعتی بعد دوباره بازمیگشتند. و باز ضربههای چوب بود و کابل و اتوی داغ و خدا بود و تو بودی و نالههای یا زهرا(س) و یا حسین (ع). یکی از بچهها به تو گفت: محمد! اینها میکشنت! امام گفته: آنها که در اسارتند، اگر دشمن از آنها خواست که عکس مرا پاره کنند یا به من توهین کنند، این کار را انجام دهند. اما تو گفتی: «امام وظیفه داشته این حرف را بزند. اما من وظیفه ندارم برای اینکه جانم سالم بماند، به رهبرم توهین کنم.»
ضعیف شده بودی و بیرمق. چند روز پشت سرهم کتک و شکنجه توانی برایت نگذاشته بود. بدن رنجور و نیمهجانت را کشانکشان به سمت حمامها بردند. لباسهایت را درآوردند. بدن کبود، سوخته و تاول زدهات را زیر دوش آب داغ گذاشتند و با کابل بر آن کوبیدند. چند بطری شیشهای آوردند و به در و دیوار حمام کوبیدند. بطریها، شیشههای تیز و برندهای میشدند و کف حمام میریختند. تو را روی شیشهها میغلتاندند و با کابل بر بدنت میکوبیدند و با پوتینهای زمخت شان روی بدن رنجور و نحیفت میرفتند. شیشههای برنده، پوستت را میشکافتند و در گوشتت فرو میرفتند. خون، از تاولها، از سوختگیها، از زخمها، از ردپای خرده شیشهها بیرون میدویدند. همه چیز نشان میداد که واقعا تو را به حمام آوردهاند؛ به حمام خون. میگفتند: «باید به مسئولان مملکتت توهین کنی.»
✨اما تو مظلومانه ناله میکردی: «یا زهرا (س)... یا حسین(ع)...»
✨و آن کابلها که حالا دیگر مَرکب لختههای خون شده بود، محکمتر از قبل بر پیکرت فرود میآمد. صدای خِرِشخِرِشِ شیشهها، شکسته شدن استخوانها و نالههای ضعیف یا زهرا(س) و یا حسین(ع)ات نسیمی شده بود تا اهالی آسمان را نوید دهد که مسافری از فرزندان روحالله در راه است و تو ذرهذره به دروازهی بهشت نزدیک میشدی. نعره میزدند: «باید به امام خمینی توهین کنی. بگو... و تو با آخرین نفسهایت جواب میدادی: «یا...ز...ه...ر...ا(س) یا...ح...س...ی...ن(ع)» کابلها قوس میگرفتند و با قدرت بر پیکرت مینشستند. گوشت و پوست بدنت باضربههای کابل کنده میشد. کابلها به سمت بالا تاب برمیداشتند و تکههای پوست و گوشت بدنت را به سوی سقف و در و دیوار حمام پرتاب میکردند. بارها و بارها ازت پرسیدند: «افسران و سربازان ما را تو کشتی. چه کسان دیگری همراهت بودند؟ نام ببر!»
و تو که نای حرف زدن نداشتی، با اشارهی ابرو جواب میدادی: «نه!»...
✨ از حمام آوردنت بیرون و با پارچه روی بدن پارهپاره و پر از زخم و سوختگیات، آب و نمک ریختند. آخرین نالههای جانسوزت، آرام، راه شان را به آسمان باز میکردند. عدنان که از مقاومت و سرسختی تو به ستوه آمده بود، فریاد زد: «تمامت میکنم!»... آنگاه پیکر تو را به داخل حمام کشیدند. قالب صابونی را در دهانت گذاشتند و با پوتینهایشان آن را در حلقت فرو کردند. از حمام بیرون آوردنت و روی زمین خاکی اردوگاه انداختنت. بعد رفتند سراغ یکی از بچههای اردوگاه که از امداد و کمکهای اولیه سررشته داشت. او نبضت را گرفت. چهار، پنجبار در دقیقه بیشتر نمیزد. ضربان قلبت به حدی کند و ضعیف شده بود که شهادتت قطعی بود. صدایی که از گلویت بیرون میآمد، صدای نفس کشیدن نبود. صدای خُرخُر کردن بود. یک استخوان سالم در بدنت نمانده بود. هرطور دست و پایت را تکان میدادند به همان شکل باقی میماند. آخرین خُرخُر را که از گلو بیرون دادی، گفتند: «ماتَ.»؛ یعنی تمام کرد. یعنی شهید شدی! بعد پیکر بیجانت را روی سیم خاردارها انداختند و از آن عکس گرفتند تا بگویند تو در حال فرار بودهای و آنها مجبور شدهاند تو را بزنند! تاخت و تازهای عدنان شروع شد. عربده میکشید و به سربازها دستور میداد. تمام اردوگاه به حالت آمادهباش درآمده بود. چند نفر دویدند و پتویی را از یکی از آسایشگاهها بیرون آوردند. یک پتوی راهراهِ سبز و سفید. از همان پتوهای زِبر اسرا. آسایشگاه به آسایشگاه میدویدند و دستور میدادند: «همه کف آسایشگاه دراز بکشند. سرها روی زمین. بلند کردن سر، ممنوع . نگاه کردن، ممنوع. صحبت کردن، ممنوع.»... هرچند درهای آسایش
گاهها قفل بود، ولی میخواستند با این کارشان حصار در حصار ایجاد کنند.این دستورات که از آسایشگاهی به آسایشگاه دیگر ابلاغ میشد، همه را متوجه این کرد که یا اتفاقی افتاده یا قرار است حادثهی مهمی رخ دهد. کنجکاوی عدهای، تحریک شده بود. خوب که نگاه میکردی، سرهایی را میدیدی که از پشت پنجرهی آسایشگاهها، چشم در حیاط اردوگاه میگرداندند تا آنچه که از آن منع شده بودند را ببینند. آنگاه تو افق نگاهشان میشدی؛ آن پتوی زِبر را دور تو پیچیده بودند و با سیمخاردار دورش را بسته بودند. سپس ماشینی آمد و تو را به نقطهی نامعلومی برد.
بعد چند نفر از اسرا را به زور کتک و شکنجه، مجبور به امضای برگهای کردند تا طی گزارشی صوری به صلیب سرخ ادعا کنند؛ تو در حال فرار بودهای و آنها مجبور شدهاند تو را با گلوله بزنند! تعدادی از بچهها را هم به حمام فرستادند تا آثار جنایت شان را که به در و دیوار حمام مانده بود، پاک کنند....
✨ مرداد 81 بود. آن روز مشهدالرضا(ع) میزبان 22 شهید بود. یکی از آنها هم تو بودی. بالاخره بعد از پانزده سال به خانه برگشتی. پدرت آمده بود. معراج الشهدا. 21 شهید آنجا بودند، ولی تو نبودی.
✨حاجرمضانعلی پرسید: محمد رضایی کجاست؟✨ پاسخ شنید: پدر جان! پیکر محمدت سالمِ سالم است. او را در سردخانه گذاشتهایم. حاجرمضانعلی، بین شهرهای فاروج و شیروان، درست در کنار جاده، مسجد امام سجاد(ع) را ساخته بود و جلوی مسجد برای خودش مزاری تهیه کرده بود. تو که آمدی، آن را داد به تو...
✨روز تشییع پیکرت، مردم زیر تابوتت را گرفته بودند و تو را تا مزارت همراهی کردند. تشییع تمام شد؛ جمعیت تازه متوجهی خونابههایی شدند که از تابوتت گذشته و بر شانهی آنها چکیده بود!
#کتاب_خاطرات_دردناک
#ناصرکاوه
منبع: سایت امتداد
به قلم سمیه مهربان جاهد...
وبلاگ اردوگاه تکریت