☀️روضه پهلوی شکسته نشنیدم!
🌷«در حین خونریزی که میخندید گفتم: حسن چیزی نمیخوای بگی؟ فقط گفت: خوشحالم که یک سر سوزن از درد خانم فاطمه زهرا (س) رو چشیدم.» حسن همیشه به من میگفت: دوست دارم یک سر سوزن از دردی را که حضرت زهرا (س) درک کردند، قسمت من هم بشه. به من میگفت: شما دهه فاطمیه که روضه میرید چکار میکنید؟! من نمیتونم تو روضه بشینم! نمیتونم قبول کنم، قلبم نمیپذیره. روضه که شروع میشه، میام بیرون. میگفت: هنوز تا این سن، روضه حضرت زهرا (س) رو نشنیدم، نمیتونم بشنوم. گوشامو میگیرم و از مجلس میام بیرون. نمیتونم بشنوم که با ناموس خدا چکار کردن. حسن در نهایت به آرزویش رسید.
کتاب شهدا و اهل بیت، ناصرکاوه
برشی از زندگی شهید حسن قاسمی دانا
راوی: شهید سیدابراهیم صدرزاده
☀️مردم دار بود!؟
🌷حسن خیلی شوخ طبع بود و در کنار کمکهایش آنقدر شوخی میکرد و ما را میخنداند که فراموش میکردیم مریض داریم. بعد از شهادتش متوجه شدم به سه دختر یتیم جهیزیه داده. درآمد خوبی داشت. من میگفتم: تو چرا پسانداز نمیکنی؟ میگفت: چرا، جایی که لازمه پسانداز میکنم. چند دختر یتیم را به سرپرستی قبول کرده بود. ماشین، یک موتور تریل و یک سلاح شکار داشت، اهل شکار بود. چند ماه قبل از شهادتش یک روز آمد منزل و گفت: سند ماشینو میخوام. گفتم: میخوای چکار؟ گفت: لازم دارم. ماشین را برد و فروخت. گفتم: چرا فروختیش؟ گفت: لازم بود. من هم که معمولا خیلی سؤال نمیکردم، دیگر چیزی نگفتم. بعد از شهادتش یکی از دوستانش آمد و گفت: همسر من باردار بود و به مشکل برخورده بودیم، هزینه بیمارستان هم زیاد بود. خیلی به این در و آن در زدم که بتوانم وامی تهیه کنم، اما نشد. از دوستانم کمک خواستم، اما باز هم کار به جایی نبردم. یک روز به حال درد دل به حسن گفتم: نزدیک زایمان همسرمه و به مشکل مالی برخوردم. حسن سوئیچ ماشین را به من داد و گفت: همین الان ماشین رو بفروش و هزینه کن. گفتم: من دارم با تو درد دل میکنم و اصلا توقعی ندارم. سوئیچ را برگرداندم. حسن هم خودش ماشین را فروخت و پولش را به من داد. آن شخص بعد از شهادت حسن گفت: میخواهم این پول را به شما برگردانم. گفتم: او خودش این پول را به شما هدیه کرده، پس من هم آن را نمیگیرم.
کتاب زندگی به سبک شهدا، ناصرکاوه
شهید مدافع حرم حسن قاسمی دانا
راوی مادر شهید
#سالکردشهید ۱۹ اردیبهشت
۱۹ اردیبهشت، سالگرد شهادت مدافعان حرم، شهید جواد الله کرمی و حسن قاسمی دانا، گرامیباد، شادی روح امام ، شهدا و درگذشتگان بخوانید، فاتحه مع الصلوات
ارادتمند: ناصرکاوه
📌 نگرانی شهید «احمد یوسفی» از پاسخ به نگاه فرزندان شهدا
🔹️ فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی در بخشی از خاطرات خود که در کتاب «پاییز آمد» به رشته تحریر درآمده به زندگی مجاهدانه همسرش و سختی دل کندن از او اشاره دارد.در این کتاب میخوانید:
◇ گفتم: احساس میکنم احمد دارد از من و على دور میشود. ما را نمیبیند. زنجان واقعا به وجود احمد نیاز دارد. سپاه اصرار داشت نرود جبهه، اما او آنقدر بالا و پایین کرد که آخر رفت.
◇ برادرم علاء گفت: «چه انتظار داشتی؟ همین است دیگر، احمد زنجان بمان نیست. تا الان هم توی قفس نگهش داشته بودند.»
◇ شهادت دوستانش کمرش را شکست. با بغض به من میگفت: فخری میترسم بمانم روزی بیاید فرزندان شهدا مرا با انگشت نشان بدهند بگویند این احمد یوسفی است. همرزم پدر ما بود. پدر ما شهید شد و او هنوز زنده است.»
◇ چند وقت پیش از شهادت احمد ، (شهید) رحمان آمده بود به خوابم. گفت: «فخرالسادات خانم من یک امانتی پیش شما دارم آن را بدهید با خود ببرم.»
◇ گفتم: «رحمان جان تا من یادم هست تو امانتی پیش من نداری.» اصرار کرد که دارم.
◇ خوابم را که برای احمد تعریف کردم. گفت: «امانتی من هستم!»
◇ برادرم علاء گفت: «فخری جان زندگی با احمد فرصتی است که خداوند در اختیار تو قرار داده تا خودت را بسازی. تا بفهمی مکتب حسین چه میگوید. جنس رنج و درد عاشورائیان را بشناسی.»
#شهید_احمد_یوسفی
#پائیز_آمد
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال صبحانهای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
📌 روایتی از ۵ روز قبل از شهادت احمد یوسفی در کتاب « پائیز آمد »
🔹️ شهید «احمد یوسفی» از شهدای شاخص شهر زنجان و یکی از افرادی بود که سنگ بنای سپاه ناحیه زنجان را نهاد و عضو شورای سپاه بود.
◇ احمد در 6 مهر سال 1365 در ماه محرم در ارتفاعات لاری بانه، به علت اصابت ترکش به تمام بدن به شهادت رسید و خانواده یوسفی، دومین شهید خود را به انقلاب اسلامی تقدیم کرد.
◇ بخشی از زندگینامه و خاطرات شهید «احمد یوسفی» در کتاب «پاییز آمد» از زبان همسر شهید به چاپ رسیده است.
◇ همسر شهید یوسفی می گوید: شهادت احمد بسیار سریع اتفاق افتاد.
◇ روز پنجشنبه به زنجان آمد.
◇ جمعه به همراه علی (فرزند اول خانواده ) به نماز جمعه رفتند.
◇ شنبه به جبهه بازگشت.
◇ یکشنبه شهید شد
◇ و دوشنبه جنازه اش را باز گرداندند و در مزار پایین شهر زنجان به خاک سپرده شد.
#شهید_احمد_یوسفی
#پائيز_آمد
🔹️ صبحانه ای با شهدا
@sobhaneh_ba_shohada
🔺️ کانال صبحانهای باشهدا را با کلیک بر روی آدرس زیر پیگیری و به دوستان خود معرفی کنید:
https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671