eitaa logo
جهاد تبیین
19هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
6.6هزار ویدیو
328 فایل
جهاد تبیین *مطالبه گری* آرمانهای امام خمینی ره ، انقلاب شهداء عزیزمان ، منویات رهبر عزیزمان و ارائه تحلیل های روز سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی ، اقتصادی و بین المللی بمنظور روشنگری و بصیرت افزایی
مشاهده در ایتا
دانلود
*انا لله و انا الیه راجعون* *بدلیل درگذشت مادر همسرم چند روز آینده از حضور در فضای مجازی و ارائه مطلب معذورم* . ضمن درخواست دعا و درخواست و طلب مغفرت برای ایشان تقاضا دارم فاتحه ای با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد قرائت بفرمائید* *با تشکر مدیر کانالهای مطالبه گری آرمانها*
شما به دیدن فیلم "جنگ دوست داشتنی - فصل 1 قسمت 13: ناصر کاوه" دعوت شده اید. https://filimo.com/m/m1yrk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6032906231570498249.mp3
3.71M
⬆️⬆️⬆️ الاسلام قرائتی سوره مبارکه بخش اول
4_6032906231570498250.mp3
2.3M
⬆️⬆️⬆️ الاسلام قرائتی سوره مبارکه بخش دوم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد تبیین
*انا لله و انا الیه راجعون* *بدلیل درگذشت مادر همسرم چند روز آینده از حضور در فضای مجازی و ارائه مطل
انالله و انا الیه راجعون با نهایت تاسف وتاثر درگذشت والده مکرمه همسر گرامیتان را تسلیت و از خداوند متعال برای آن مرحومه علو درجات و براي بازماندگان صبر و بردباری مسلت می نمایم، ارادتمند مروتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6037409831197869414.mp3
3.15M
⬆️⬆️⬆️ حجت الاسلام قرائتی سوره مبارکه
4_6037409831197869415.mp3
4.37M
⬆️⬆️⬆️ حجت الاسلام قرائتی سوره مبارکه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📣بمناسبت نزدیک شدن به ایام👈 فاتح خیبر, فرمانده آسمانی و محبوب بسیجی ها🌹 شهید حاج ابراهیم همت👈 از امروز خاطراتش را با هم مرور می کنیم:👇   :👇 : 💥... فردا برای برگشتن از پاوه به اصفهان یک قران هم پول نداشتم.... روم نمی شد به ابراهیم بگویم... فقط گفتم : یک کم پول خرد داری به من بدی که اگر خواستم تاکسی سوار شوم مصیبت نکشم؟... گفت: پول، صبر کن ببینم... دست کرد توی جیبش، تمامش را گشت. او هم نداشت. به من نگاه کرد. روش نشد بگه ندارم😰 گفتم: پول های من درشت است... اگر خرد داشته باشی, حالا اگر نیست با همین ها که دارم، می روم... گفت: نه، صبر کن... 💐 فکر کنم فهمیده بود که می گفت نه... نمی شد یا نمی خواست اول زندگی بگوید پول همراهش نیست, یا ندارم....  نگاهی به دور و برش کرد، با نگرانی، دنبال کسی می گشت و شرمنده هم بود... گفت: من با یکی از بچه‌ها کار فوری دارم. همین جا باش الان بر می گردم. از من جدا شد، رفت پیش دوستش. دیدم چیزی را دست به دست کردند... آمد و گفت: باید حتماً می دیدمش. داشت می رفت جبهه. ممکن بود دیگه نبینمش... 🍁 بعدها ابراهیم توی دفترچه یادداشتش نوشته بود که به فلانی درفلان روز فلان تومان بدهکار است، نوشته بود تا یادش باشد به او بدهد... 👈 دست کرد توی جیبش، اسکناس ها را در آورد... گفتم: من اسکناس درشت خودم دارم، باشد حالا، باشد بعدا می گیرم... گفت: نه، پیش تو باشد مطمئن تر است..ِ. راه افتادم. در راه، توی اتوبوس تا👈 اصفهان گریه کردم...  
خاطره ای از شهید اسماعیل اسدی👈 امروز 12 اسفند سالگرد این شهید بزرگوار در عملیات تکمیلی کربلای 5 در سال 65 در منطقه شلمچه است👈 شادی روح امام, شهدا و این شهید بزرگوار بخوانید 👐 فاتحه مع الصلوات👌 ارادتمند