eitaa logo
دکتراحمدجهان بزرگی(کانال مطالعات سیاسی)
660 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
27 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻اداره نظارت بر اماکن عمومی کیش 🔻 🌀 پلمپ یکی از شعب رستوران های مطرح در کیش. در اجرای طرح نظارت بر فعالیت صنوف، واحد صنفی مذکور بعلت عدم رعایت شئونات اسلامی و بی‌توجهی به تذکر های پلیس، توسط اداره نظارت بر اماکن عمومی ف.ا.کیش پلمب گردید. 🔰پلیس نظارت بر اماکن عمومی فراجا 🆔@payshgar_police_Amaken
🔰امروز ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲ در محل اتاق اصناف مرکز استان فارس نشست مشترک هیئت رئیسه محترم اتاق اصناف مرکز استان فارس با رئیس محترم اداره نظارت بر اماکن عمومی و رئیس اداره اصناف سازمان صنعت معدن و تجارت استان فارس با حضور مدیران مجتمع های تجاری و رئیس شورای بازارهای تاریخی در خصوص اجرای طرح مقابله با ناهنجاری های اجتماعی اماکن عمومی و صنوف. .
📳 شبکه سلطنت‌طلب منوتو نوشته در مسابقات دوچرخه سواری، مانع مسابقه زنها شدن،مردا هم برای اعتراض نرفتن بالا سکو! حداقل قبلش چک کنید عکس دیگه از مسابقه نباشه!!    🆔 @wiki_shobhe ☆○═════════┅ 📲 کانال ✅ ویکی‌شبهه ✅ در ایتا👇 https://eitaa.com/Wiki_Shobhe
🔸سفارش تبعیض آمیز!🔸 📝 دکتر علی حائری شیرازی (فرزند مرحوم آیت الله حائری شیرازی) از پدر 🔹بالأخره بعد از کش و قوس های فراوان، در آبان ماه 88، من هم سرباز شدم. پادگان آیت الله خاتمی یزد. بماند که چه ها کشیدم! هر چه بود گذشت. هر روز، نزدیکی های اذان صبح مجالی دست می داد تا چند دقیقه ای تلفنی صحبت کنم. دفتردار پدر که بازنشسته سپاه بود را هر روز خواب آلود به پای تلفن می کشیدم: که مرد حسابی پدرم درآمد، چاره ای کن، ناسلامتی تو سرهنگ سپاهی، من زن و زندگی دارم، مادر بیمار دارم، راهی، رایزنی ای، چیزی. چند روز مرخصی جور کن و .... این درددل های دردمندانه تقریباً هر روز ادامه داشت تا اینکه یک روز صبح، جناب دفتردار خودش گوشی تلفن را برداشت و گفت: علی مژده بده. بی صبرانه گفتم: برایم مرخصی گرفتی؟ گفت: بالاتر! خواب به کلی از سرم پرید، ضربان قلبم بالا رفت، گفتم: بگو ببینم چه کردی؟ گفت: «حاج آقا از مشهد به سمت شیراز می آیند و این بار از راه یزد. در شهر یزد چند سخنرانی دارند؛ از جمله در پادگان شما! وقتی آمد پادگان شما، می توانی همراهشون بیایی شیراز! » یکه خوردم. هم خوشحال شدم و هم متعجب. چه خواهد شد؟ 🔹 آن روز را با لحظه شماری گذراندم. تا ظهر منتظر بودم؛ خبری نشد. هنگام نماز ظهر، در مسجد پادگان اعلام کردند که ساعت پنج سخنرانی ویژه داریم و کلاس ها زودتر تمام می شود؛ حضور همه الزامیست. فرمانده گروهان ها همه را بسیج کنند. چشمانم برق زد، قلبم به تپش افتاد که پدر می آید و من شب را پس از قریب یکی دو ماه، در شیراز خواهم گذراند. ساعت پنج شد. فرمانده گروهان، ما را به خط کرد و به مسجد بزرگ پادگان برد. قریب دو هزار سرباز، مسجد را پر کرده بودند. 🔹 بالأخره پدر آمد. تا او را دیدم، بعض امانم را برید. حدود چهل دقیقه ای صحبت کردند. یادم نیست چه گفتند، فقط آخرین جمله شان این بود که پسر من هم ما بین شماست، چند دقیقه ای او را ببینم و بروم! همه به هم نگاه کردند. فرماندهان و سربازان، همه یکه خورده بودند. دل تو دلم نبود، احساس می کردم کل وجودم همراه ضربان قلبم بالا و پایین می شود. همه ما را به خط کرده به صرف شام بردند. شام یک تخم مرغ آب پز به همراه یک خیار شور لپری قاش نشده و یه کف دست نان بود. شام را گرفتم و نخورده به آسایشگاه آمدم. همچنان منتظر بودم. هیچکدام از هم خدمتی ها و فرمانده ها مرا نمی شناختند. بالأخره فرمانده ی دسته آمد: «14/103 بیا بیرون». آمدم بیرون. گفت: «بازیگوش! فامیلت چیه؟» گفتم: حائری. لبخندی زد و گفت سر و وضعت را مرتب کن و برو دفتر فرمانده پادگان. کارت دارند. 🔹وقتی وارد سالن شدم، میز کنفرانس بزرگی آنجا بود که همه فرماندهان دور میز نشسته بودند. پدر هم همراه سردار میرحسینی فرمانده پادگان نشسته بود. من که لاغر، کچل و سیاه تر شده بودم، با لبخند پدر اشکم درآمد. پدر گفت: علی بابا! چهره ات مردانه شده، بیا پیش من. شام آنها، چلو جوجه بود که به غایت زیبا، سفره آرایی شده بود. پدر به مزاح گفت: خوب بهت می رسندها! از این چیزها که تو خانه هم گیرت نمیاد. با خنده گفتم: شام ما از شام شما چند دوره قبل‌تر بود! گفتند: یعنی چه؟ گفتم: ما تخمش را خوردیم، شما جوجه اش را می خورید. همه خندیدند الا فرمانده گردان. گوشی موبایل پدر را گرفتم و رفتم که به اهل منزل و مادر زنگی بزنم. همچنان فرمانده گردان مرا با چشمانش با نگاهی خشک و سرد دنبال می کرد تا اینکه شام تمام شد. 🔹 پدر، میکروفن جلوی خود را روشن کرد. زیر چشمی نگاهی به من کرد و بعد چشمانش را بست. گویی می خواهد چیزی بگوید که باب میل من نبود. گفت: من از عزیزان و فرماندهان تشکر می کنم که این فرصت را فراهم کردند که من چند ساعتی را در این پادگان بگذرانم. بعد دستی به سرش کشید و گفت: «اینکه پسرم در اختیار شماست، فرصتیست برای ما که به همگان اثبات کنیم در جمهوری اسلامی تبعیض ور افتاده! هر کاری که سخت تر از بقیه امور است را به او بسپارید، هرکاری که دون شأن است را از او مطالبه کنید؛ مثلا وظیفه نظافت تمام دستشویی ها پادگان را به عهده او بگذارید، به او کمتر از سایرین مرخصی بدهید و .... » همه خندیدند و فرمانده گردان هم بلندتر از بقیه! من خشکم زده بود! تمام سلول های بدنم مور مور می شد. متعجب نگاه پدر کردم و در دل گفتم میدانی داری با من چه میکنی ؟!! 🔹 پدر روی موکت نشسته بود و داشت عمامه اش را روی زانویش دوباره می بست. گفت: «علی جان! از من دلگیر نشی ها» هنوز من گیج و منگ بودم. عمامه اش را بر سر گذاشت و آغوشش را گشود و ... دستش را بوسیدم. سرم را که به سینه اش فشرده بود بوسید و رفت. 🔹من ماندم و پست نیمه شب برجک 11 (برجک تنبیهی سربازان) و نظافت دستشویی ها در هر سحرگاه ... !!
. قصه فردی که آن طلبه را وسط بلوار روی کاپوت انداخت ، از زبان طلبه مذکور. به آن طلبه می گوید: وقتی خواستم استخدام شوم، کسی من را آدم حساب نکرد، اما کسی که ریش داشت و یقه‌اش بسته بود را به کار گرفتند. می‌گفت من هم فنی بودم و مهارت داشتم، اما من را ندیدند. طلبه: وقتی فریاد سکوت او شنیده نمی‌شود، مجبور است پای خود را روی پدال گاز فشار دهد و من طلبه را زیر بگیرد تا صدای فریادش به گوش همه برسد. واضح است که دشمن به دنبال تفرقه است و می‌خواهد بین مردم فاصله بیندازد، اما ما چه کردیم؟ باید تلاش کنیم این فاصله‌ها کم شود و صدا‌ها شنیده شود و مجال گفتگو باز شود. .
. مواظب باشیم : طرفندی جدید برای تحریف تاریخ ظاهر زنان عربستان در ۲۰۰۰ سال پیش چگونه بود؟ برای بازسازی چهره این زن تیمی از کارشناسان با ترکیب پیشرفت‌های علوم پزشکی قانونی و دیرین‌آسیب‌شناسی، تکنیک‌های پیشرفته کامپیوتری را به کار گرفتند تا به تصویر زیر رسیدند. پژوهشگران برای نخستین بار چهره یک زن از تمدن باستانی نبطی را به وسیله کامپیوتر به تصویر کشیدند.  کانال عصر ایران در تلگرام به گزارش سایت دیده بان ایران؛ پژوهشگران در عربستان سعودی با استفاده از بقایای دو هزار ساله یک زن توانستند چهره او را بازسازی کنند و به نمایش بگذارند. بقایای پیکر این زن در محوطه باستانی مدائن صالح در منطقه العلا پیدا شده است. باستان شناسان اسکلت این زن را سال ۲۰۱۵ پیدا کردند و با پژوهش بر روی آن پی بردند که این زن در میانسالی و بین ۴۰ تا ۵۰ سالگی از دنیا رفته است. برای بازسازی چهره این زن تیمی از کارشناسان با ترکیب پیشرفت‌های علوم پزشکی قانونی و دیرین‌آسیب‌شناسی، تکنیک‌های پیشرفته کامپیوتری را به کار گرفتند تا به تصویر زیر رسیدند. چهره یک زن از تمدن نبطی👆👆 .
. اگر در آینده نزدیک دیدیم در ایران افرادی با اطو راه می روند ، تعجب نکنیم. البته اطو از سگ بهتر است. ساعدنیوز: تصاویری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که نشان می‌دهد برخی به جای پیاده‌روی با همنوعان خود یا حیوانات خانگی، با اتو پیاده‌روی می‌کنند. روانشناسان معتقدند پیاده‌روی با اتو به افراد کمک می‌کند تا آرام و از شر عقده‌های روانی خلاص شوند. .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. اگر در آینده نزدیک دیدیم در ایران افرادی با اتو راه می روند ، تعجب نکنیم. البته اتو از سگ بهتر است. ساعدنیوز: تصاویری در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده که نشان می‌دهد برخی به جای پیاده‌روی با همنوعان خود یا حیوانات خانگی، با اتو پیاده‌روی می‌کنند. روانشناسان معتقدند پیاده‌روی با اتو به افراد کمک می‌کند تا آرام و از شر عقده‌های روانی خلاص شوند. .
در متروی امارات علاوه بر تفکیک و مناسب‌سازی واگن‌ بانوان روی شیشه اطلاع داده‌اند "100 درهم جریمه آقایانی که وارد واگن خانم‌ها شوند" 🔹اینو برای این نمیگیم که چون امارات این کارو کرده ما هم کار درستی میکنیم اگر قوانین رو سخت‌تر کنیم، نه اگر امارات هم ای کارو نکنه ما باید انجام بدیم، فقط واسه اونایی گذاشتیم که قبله‌شون اونجاهاست. ا✍....... A.S