eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهان کتاب) 📚🇮🇷
41.4هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
291 ویدیو
9.9هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستانی #فلسفی #روان‌شناسی 📮پیشنهادات و تبلیغات: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: والتر فندریش، شخصیت اصلی این رمان عاشقانه، در آلمان پس از جنگ، زندگی پر تحولی را پشت سر گذاشته است. او بعد از جنگ، کارآموزی در شغل های مختلفی را تجربه کرده است. والتر در نهایت شغلی پرسود و منفعت پیدا می کند و به عنوان تعمیرکننده ی ماشین های لباسشویی مشغول به کار می شود، اما همچنان از زندگی خود ناراضی باقی می ماند. اما یک روز، این نارضایتی با درخواستی از سوی پدرش برطرف می شود؛ پدر از او می خواهد که در یک ایستگاه قطار، به دنبال دختر یکی از همکارانش برود. ملاقات با هدویگ بیست ساله به نقطه عطفی در زندگی والتر تبدیل می شود. او مصمم است که علاقه ی این دختر جوان را جلب کند و عزمی را از خود نشان می دهد که یادآور دوران کودکی اوست؛ زمانی که در شرایط سخت اقتصادی خود، ولع سیری ناپذیر و وسواس گونه ای در طلب نان داشت. اوضاع و احوال دشوار محیط پیرامون، والتر را به یک دزد تبدیل کرده بود تا اینکه سرانجام، تنها چیزی که برای او اهمیت داشت، پول بود. در نهایت، فقط قدرت عشق به هدویگ است که ارزش های اخلاقی فراموش شده را دوباره به یاد والتر می آورد. @jahaneketab
📚کتاب 🖌نویسنده درباره کتاب: دنیای پیرامونم از زندگی تهی می نمود. زمین وسیع و گسترده گل آلود و تپه ها و پشته های شهر که از خرابی خانه ها به وجود آمده بود و آنقدر دور از دسترس می نمود، حالا با سرعت تصورناپذیری نزدیک می شد. پشت سرم شب فرا می رسید. همه جا سیاهی شب در پی من بود. گویی هر جا قدم می گذاشتم ظلمت و تباهی هم فرود می آمد، این را با چشم نمی دیدم اما با تمام وجود احساس می کردم. به سختی به راهم ادامه می دادم. سایه سر به سرم می گذاشت، آزارم می داد و بعد با فشاری ملایم اما مقاومت ناپذیر به جلو هلم می داد. @jahaneketab
به زودی ، به زودی ، به زودی ، به زودی ...! اين به زودی كی خواهد بود ؟! چه كلمه‌ی هراس انگيزی است این : به زودی ! به زودی ممكن است يك ثانيه‌ی ديگر باشد. به زودی می‌تواند يك سال تمام طول بكشد ! به زودی كلمه‌ای هراس‌انگيز است ... اين به زودی آينده را در هم می‌فشارد، آن را كوچك می‌كند و ديگر هيچ چيز مطمئنی در كار نخواهد بود، هيچ چيز مطمئنی ... 📕 قطار به موقع رسید ✍🏻 @jahaneketab
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: "هاینریش بل "در این داستان صحنه ای از تاریخ آلمان بعد از جنگ را به تصویر می کشد" .فرد"، تلفنچی دبیرخانه کلیساهای شهر، همسر و سه فرزندش را ترک می کند تا با گریز از فقر و خاطره مصایبی که جنگ آوران به او و جهان او تحمیل کرده اند مرهمی بیابد .او که عمیقا به همسرش عشق می ورزد، آخر هفته در خارج از خانه به دیدار او می رود . "فرد "تمام طول هفته تلاش می کند تا مکان و پولی برای این ملاقات فراهم آورد و از این رهگذر به عشق و زندگی ای دست یابد که در هنگام جنگ و فتنه، خود و همنوعانش سهمی از آن ندارند. @Jahaneketab
هیچ‌کس در این دنیا، چون در بطن موقعیت خاص انسانی دیگر قرار ندارد، نمی‌تواند احساس صحیح و درستی در مورد بدی یا خوبی مسئله‌ای داشته باشد... عقاید یک دلقک @Jahaneketab
📚کتاب 🖌 نویسنده 📝ترجمه محمد ظروفی درباره کتاب: در کتاب پیش رو راوی داستان جوانی است که از ۱۶ سالگی در شهر کار می کند. او تعمیرکار لوازم خانگی است و با درنظر گرفتن وضعیت اقتصادی آلمان پس از جنگ دوم جهانی, درآمد خوبی دارد. کل داستان مربوط به یک روز ابتدای هفته (دوشنبه) است؛ روزی تمام ناشدنی که در انتهای داستان هنوز چند ساعتی از آن باقی است! صبح روز دوشنبه تلگرامی از پدرش می رسد که هدویگ دختر مدیر مدرسه (همکار پدر) برای ادامه تحصیل به شهر می آید و فندریش می بایست به ایستگاه راه آهن برود و او را با رعایت ادب به آپارتمانی که قبلن برای او اجاره کرده است برساند. او با کمی نارضایتی تن به این کار می دهد اما مواجهه او با هدویگ تاثیر عجیبی روی او می گذارد به نحوی که.... @Jahaneketab