eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهان کتاب) 📚
32.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
154 ویدیو
8.1هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستان #روانشناسی #تاریخی #فلسفی 📮پیشنهادات و تبلیغات: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال برگزار می‌کند: با تخفیف ویژه 😍 📚کتاب 👉 نویسنده قیمت بدون تخفیف: ۱۳۸ هزار تومان ❌ قیمت با تخفیف: ۷۹ هزار تومان سفارش خرید کتاب👇 @admin_ketabs 😍😍 @jahaneketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گاهی بهترین انتخاب اینه که بذاری همه چیز همون‌طور که هست بمونه. شما چی فکر می‌کنید؟ @jahaneketab
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: وقتی «دوتی» نوجوان بود، در یک فروشگاه لوازم شعبده بازی با زنی سالخورده و مهربان به نام «روث» آشنا شد که در طول چند هفته بعدی، تمرین هایی مربوط به ذهن و بدن را به او آموخت که مسیر زندگی اش را تغییر داد. «دوتی» که در فقر با پدری معتاد به الکل و مادری دچار به افسردگی حاد بزرگ شد، در سال های بعدی به عنوان یک جراح و کارآفرین به موفقیتی چشمگیر رسید. اما آینده او در دو مقطع مورد تهدید قرار گرفت: از سر گذراندن تجربه نزدیک به مرگ در یک سانحه رانندگی، و مدتی بعد، یک تصمیم تجاری اشتباه که او را تا آستانه ورشکستگی پیش برد. @jahaneketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی که پنج سالم بود مادرم سر زا برادرم مرد😢 بعد چند سال که پدرم به اصرار مادر بزرگم رفت ودختر عموی بیوش گرفت منو خیلی اذیت میکرد میگفت از تو بدم میاد. یه روز که خان گیلان برای خرید دخترا؛برای کلفتی اومده بود،نامادریم با یه حیله ای که پسر همسایه حیثیت منو به باد داده،پدرم هم باور کردومنو به خان گیلان فروخت🥺 وقتی اومدم گیلان خدا رو شکر جای بدی نبود بهتر از خونه خودمون بودولی ای دل غافل پسر خان عاشق من شده بود ولی کلفتی اونجا به من حسادت میکردن اونا برای منو کاوه نقشه کشیدن گفتن مهرو با کاوه تو انبار کاه داشتن..😱🔥 اونا کاری کردن که مادرکاوه منو زدو کاوه روبیچاره کرد،اگه میخوای زندگی واقعی منو بشنوی بیا اینجا🔥🔥👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1681130232C6cea3095f2
غالباً فکر می‌کردم که اگر مجبورم می‌کردند در تنه درخت خشکی زندگی کنم و در آنجا هیچ مشغولیتی جز نگاه کردن به آسمان بالای سرم نداشته باشم، آنوقت هم کم کم عادت می‌کردم. آنجا هم به انتظار گذشتن پرندگان و یا به انتظار ملاقات ابر‌ها، وقت خود را می‌گذراندم، مثل اینجا در زندان که منتظر دیدن کراوت های عجیب وکیلم هستم و همانطور که در دنیای آزاد، روز شماری می‌کردم که شنبه فرا برسد و اندام ماری را در آغوش بکشم ... درست که فکر کردم، من در تنه یک درخت خشک نبودم و بدبخت‌تر از من هم پیدا می‌شد، وانگهی، این یکی از عقاید مادرم بود و آن را غالباً تکرار می‌کرد که "انسان، بالاخره به همه چیز عادت می‌کند". 📙 بیگانه @jahaneketab
بی‌شعـــورها، قابلیت شگفت انگیزی بــرای دیدنِ تنها یک وَجه از هر مسأله‌ای را دارند هــمان وَجـهی کـــه منافــع آن‌ها را تامـین می‌کند! 📕بیشعوری @jahaneketab
چه بسا حقیقت این است که تا کسی ندیده باشدمان، وجود نداریم؛ نمی‌توانیم درست حرف بزنیم، تا وقتی کسی به حرفمان گوش بدهد و در یک کلام، کاملا زنده نیستیم، تا زمانی که دوست داشته بشویم. 📕 جستارهایی در باب عشق @jahaneketab
ما خواسته‌هایمان را از یارمان طلب مـی‌کنیم، و کنارشان بسیار غیرمنطقی می‌شویم. چون باور داریــم کسی کـه بخش‌های مبهم وجود ما را درک می‌کند و حضورش بسیاری از غصه‌هامان را از بین می‌برد؛ باید بتواند هر چیز دیگر زندگی‌مان را هم درست کند. 📗سیر عشق @jahaneketab
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: این کتاب شامل داستان توفان بزگ به همراه چند داستان دیگر مانند زیباترین مرد مغرور جهان، مردی بسیار پیر با بال های بسیار بزرگ، آخرین سفر کشتی ارواح و غیره است. مارکز در پاسخ به اینکه کدام کتابش را از همه بیشتر دوست دارد، گفته بود:«توفان برگ را، که اولین کارم است.» @jahaneketab