eitaa logo
مجموعه جهانِ جدید
290 دنبال‌کننده
139 عکس
53 ویدیو
1 فایل
#دختران_جهان_جدید و #پسران_جهان_جدید @jahanjadid شما جهان جدیدیا پیشران اتفاقات ویژه اید👨‍💻 👩‍💻 مربیان آقا🔰 @TabaRHagH @Pakideh مربیان خانم🔰 @dr_sidali @Sarizeynab اختصاصی والدین🔰 @kanevadeh20 آموزش و کتابخانه🔰 @fazKtabaz رسانه🔰
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت در دانستن مقصد خلاصه نمی‌شود.
یک کار را تمام کن، بعدا کار دیگر را شروع کن! تاکید ما در جلسات کادر برای این است که تا ما خودمان تنها هستیم نمیتوانیم زیاد جلو برویم و حرکت کنیم. باید دستان زیادی کنار هم باشیم تا قدم های مثبت محکمی برای آینده برداریم. @nojavanepishran20
سال تحصیلی از این داره زودتر نزدیک میشه 😁 @nojavanepishran20
من که لوحی ساده ام هر نقش را آماده ام 😍
آنکه عاشق شد رفیق اینا شد😎 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 @nojavanepishran20
هر بار که مربی میگفت: باز دفترتو جا گذاشتی؟! خودتو جا نذاری یوقت🙃!! توی دلم میگفتم مگه میشه خودتو جا بذاری آخه! ولی خب زندگی همیشه درحال نشون دادن چیزای جدیده، مدتی هست که خودمو جا گذاشتم و هر چی فکر میکنم یادم نمیاد کجام! آقا مربی چقدر حرفت حق بود👍 @nojavanepishran20
حسن روح الأمین کارنامه خودش رو نشان داد و مطلب بسیار جالبی برای آن هم پیوست کرد. بخوانید👇👇👇👇
🔵 غافل! نوشته حسن روح‌الامین زمستان سال۱۳۷۶ بود، کلاس دوم راهنمایی بودم، در مدرسه‌ای که مدیر به اصطلاح خوش‌فکری داشت که در اواسط سال تحصیلی اومده بودن بر اساس نمره‌ی امتحانات، انضباط و کارنامه‌ی شبانه‌ای هر شب که توسط والدین پر می‌شد (که در اون مثلاً ساعت خواب بعد از ساعت ۹ تخلف محسوب می‌شد) به دانش‌آموز درجه و رتبه می‌دادند. به این صورت که دانش‌آموز عالی و درس‌خون و پسر خوب می‌شد (ساعی) دانش‌آموزی که مستعد بود و محتاج به تلاشی بیش‌تر می‌شد (کوشا) و زباله‌های مدرسه هم می‌شدند (غافل) پس چی شد? به‌ترتیب شأنیت: ساعی، کوشا، غافل . پس از تعیین سطح توسط شورای مدرسه شما کارت خودت رو باید به جلوی لباست با سنجاق وصل می‌کردی و اگر جوری قرار می‌گرفت که دیده نمی‌شد تخلف محسوب می‌شد! مثل پلاک ماشین، حالا شما حساب کنید نوجوونی که عرض شونش ۴۵ سانته یک کارت پرس‌شده‌ی مثلا ً ۱۸ سانتی رو روی سینه‌ش که سطح و شأن اجتماعی‌ اش رو نشون می‌داد باید نگه می‌داشت. من توی درجه‌بندی توی دسته‌ی (غافل) قرار گرفتم. روزهای اول خیلی باهاش کلنجار رفتم تا دیده نشه، مثلاً پشت کارت غافل کارت دانش‌آموزی‌م رو می‌ذاشتم و می‌چرخوندمش به سمت کارت دانش‌آموزی‌ تا کم‌تر آبروریزی بشه که اینجا هم با برخورد خشن ناظم مواجه می‌شدم که چرا کارتت پیدا نیست!!!... چند هفته گذشت دیدم نمیشه باید خودم رو از این ذلت نجات بدم با کلی تلاش و زود خوابیدن و چند امتحان نمره بالاتر گرفتن شایسته‌ی درجه‌ی کوشا شده بودم که وقتی رفتم برای تعویض کارت کسی پاسخگو نبود، متوجه شدم که سیاست عوض شده رتبه‌بندی این جوری شده بود؛ به ترتیب از عالی به نازل: (ممتاز) (ساعی) (کوشا) باز اینجوری عملاً همون غافل محسوب می‌شدم. این خاطرات رو مدت‌ها بود می‌خواستم بگم. یک بار یادمه توی مدرسه دارالفنون، دوستانی از آموزش و پرورش محبت کرده بودند و برای من نکوداشتی گرفته بودند. با لوح کاغذ A4 و از من خواستن که بیام بالا و صحبت کنم. من حوصله نداشتم ولی برای اینکه نگن متکبری، رفتم اونجا و گفتم زمانی که من بچه بودم و به مدرسه می‌رفتم هیچ احساس احترامی دریافت نمی‌کردم. از دم در مدرسه که وارد می‌شدم در سطل اشغال، تخته سیاه، میزها، معلم، دانش‌آموزها، همه و همه بهم با زبون بی‌زبون می‌گفتن خاک بر سرت کنن، ریاضی بلد نیستی، زبانت خوب نیست، دیکته بلد نیستی، اما هیچ وقت کسی نیومد بگه چقدر خوب طراحی می‌کنی حتی معلم هنر!!! (حتی معلم هنر😏) حالا شماها هر چی به من بگید استاد هنرمند فلان و چنان من، همون حرفای بچیگیم رو باور دارم همون خاک بر سرت رو! آدم‌ها در کودکی همان آدم‌های بزرگسالی‌ان با تجربه‌ی کمتر. وقتی در اول دوران حیات من رو به اسمی بخوانی من با همون اسم خودم می‌شناسم. تصویر پست هم کارنامه سال آخر هنرستان من هست، سال ۱۳۸۲ و حالا در سن نزدیک به چهل سالگی وقتی یه نفر تحقیرم می‌کنه و نادیده‌ام می‌گیره برام یادآور دوران نوجوانی و باورهای پایه‌ای هست که توی اون دوران به مغز استخونم رسوخ کرد و به خودم میگم در گوشی راست میگه .‌‌.. @nojavanepishran20
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در رستوراني گروهي ماهيگير دور هم جمع شده و در حال خوردن قهوه و گپ زدن بودند. درست در لحظه‌اي كه يكي از ماهيگيران با دستش در حال نشان دادن اندازه ماهي بزرگي بود كه از تورشان دررفته بود، پيشخدمتي از كنار او گذشت و ضربه دست او باعث شد كه قهوه داخل ليوان به ديوار سفيد رستوران پاشيده شود و لكه سياه آن شروع به پايين آمدن از روي ديوار كند. پيشخدمت با ديدن منظره بي‌درنگ دستمالي از پيشبند خود بيرون كشيد و به تميز كردن آن پرداخت، اما لکه سياه قهوه از روي ديوار زدوده نشد. در آن لحظه، مردي از پشت يكي از ميزهاي رستوران بلند شد و به سمت لكه سياه رفت. او يك مداد شمعي از جيب خود درآورد و در حالي كه همه به او خيره شده بودند، شروع به كشيدن طرحي روي لکه سياه كرد. چند دقيقه‌اي نگذشته بود كه تصوير زيبايي از يك گوزن با شاخ‌هاي بلند روي آن ديوار نقش بست... در تربیت باید اینگونه بود مرتكب اشتباه شدن در زندگي همة ما وجود دارد، اما در زندگي هستند كساني كه اشتباه را با آغوش باز مي‌پذيرند، آن را تغيير مي‌دهند و به چيزي دلپذير تبديل مي‌كنند... کلیپ میگه ای کسانی که نیومدید ما خیلی خوشحالیم😅 @nojavanepishran20
میلاد فلسفه‌ی خلقت، قله‌ی انسانیت، پیامبر رحمت؛ حضرت محمد مصطفی(ص) بر جهانیان مبارک باد🍃🌺🍃 🇮🇷 @nojavanepishran20
نماهنگ نگین خاتم.mp3
3.04M
- خواهی اگر عاشقی کنی و جوانی ، عشق ِ محمد بس است و آل ِ مُحَمَّد ❤️‍🔥 + عیدتون مبارک💚 بر قامت ِ رعنای مُحَمَّد صلوات . 🇮🇷 @nojavanepishran20
📚 سرگذشت استعمار (۱) و تنها راه تبدیل شدن به نسخه بهتـری از خودتـون آمــــوزش دیــدن است و تمـام... هیـچ راه میانبری نیست❌ ‌ 🇮🇷 @nojavanepishran20