.
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
این شعر رو خیلی سال پیش از فاضل خونده بودم
وقتی عکس رو میگرفتم یاد این شعر... اصلا تو ذهنم نبود!
پاییز و برگ درختان!
نه!
آینه !
چقدر در مورد انعکاس و دیدن جهان مُثل افلاطونی یا حدود ادراک واقعیت فلسفی تا تمثیلات شعرا و حسیات هنرمندان و حتی کشفیات و شطحیات عرفا اومد تو ذهنم...
ولی نه اینم مقصودم نشد
اما یه چیزی میتونست پر رنگ تر باشه ... یه چیز مثل حوض و حیاط قبلی جهاننما که اینم فقط رهگذر قلب خوش نشین شد...
یا تپش قلب اون دختر و پسر خیلی نوجوون که رفتن اون پشت دیوار خلوت و جیک جیک کنن... نه
این بنای قدیمی چقدر خاطره با آدمها در دوران ها مختلف داشته و الان برای بازدید و رویداد فرهنگی هنری و چندتا کافهی شیک، محفل ممزوجیت زندگی سنتی و لایف استایل جدیده! که اینم نشد
اون لحظه
بیشتر اون درخت بزرگ خرمالو که پر بود از خرمالوهای خوشگل و بنظر خوشمزه برام جلوه میکرد...
عکس درخت درون آبِ حوض...
اینجا ناشناس با جهانت گفتگو کن 👌
https://daigo.ir/secret/2318308633
┄⊰𖣐⊱┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
🌎جهــ یک فنجان زندگی ــاننما
•
جان عاشق در تن خاکی چِسان گیرد قرار؟
موج دریادیده را بستن به ساحل مشکل است
صائب تبریزی