eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
315 دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
21.8هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❇️ 🟣شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: پدر شهید ☂امیر در دوره نوجوانی، بیشتر وقت خود را در هیئت رزمندگان و مسجد می‌گذراند و در هیئات با تواضع کفش‌های مردم را جفت می‌کرد و تا پایان مراسم در آنجا حضور داشت و کمک می‌کرد. ⛱او عضو سپاه پاسداران و پیرو خط ولایت فقیه بود و برای دفاع از اسلام و حرم زینب سلام‌الله‌علیها از جان و همسر و فرزند خود گذشت و راهی سوریه شد. حضرت زینب با شهادت امیر، پاداش محافظت از حرم خود را به او داد. ☂امیر بسیار مهربان و خوش‌اخلاق بود. در کارش اخلاص و جدّیّت فراوان داشت و همیشه سعی می‌کرد من و مادرش را از خود راضی نگاه دارد. شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
❇️ 🟣شهید مدافع‌حرم ♻️ســــاده‌زیســــتی 🔮ساده‌زيستی شهيد قلی‌زاده در ميان دوستانش بسيار شهره بود. به هرحال كسی كه می‌خواهد با خدا معامله كند، بايد قيد بعضی مسائل دنيا را بزند. ايشان هم با اينكه خيلی اجتماعی، شوخ و باصفا بود ولی به هيچ‌عنوان اهل ريخت ‌و پاش نبود. 💚به نظرم شهيد خودش را از مدت‌ها قبل آماده شهادت كرده بود؛ چون كسی كه اهل اين دنيا باشد، دست و پای خودش را با پرداختن به تعلقات دنيوی می‌بندد ولی شهيد چيزی نداشت كه بخواهد دلبسته‌اش شود. 🔮شهيد قلی‌زاده يك پيكان خيلی قراضه و مدل‌پايين داشت كه هميشه خراب بود. بدنه‌ی اين ماشين از شدت خرابی زنگ زده بود و چند جايش سوراخ شده بود. ايشان با اينكه مسئول بود ولی با همين ماشين رفت و آمد می‌كرد و اصلاً چنين چيزهايی را برای خودش عيب نمی‌دانست. 💚قلی‌زاده در اوج بالندگی و تمايلات دنيوی در رسيدن به خواسته‌ها بود ولی بدون توجه به اين مسائل، به هدف و آرمانی كه در سر داشت، فكر می‌كرد. 🎙راوے: دوست شهید شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
448K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ 🌕شهید مدافع‌حرم ♻️فدائیِ حضرت زینب علیهاالسلام 🌻پدرم می‌گفت «در سوریه خواب ندارم.» می‌گفتم «برای چه؟» می‌گفت «از روزی می‌ترسم که بخوابم و فردایش نتوانم از حضرت زینب دفاع کنم. در شبانه‌روز شاید دوساعت بتوانم بخوابم.» تمام دغدغه‌اش دفاع از حرم ائمه بود. می‌گفت «اول ائمه بعد کشورم؛ چون اگر ائمه نباشند، من کشوری ندارم و آنها از کشورم محافظت می‌کنند.» 💚عشق و علاقه به اهل‌بیت مرد مدافع‌حرم می‌خواهد که در وجود پدرم بود. پدرم متولد سال۱۳۴۷ بود و می‌گفت «الان نزدیک ۵۰سال سن دارم؛ مگر چقدر می‌خواهم زندگی کنم که با ذلّت باشد و بگذارم سیده زینب به اسارت برود؟ می‌خواهم همین الان بمیرم و آن روز را نبینم!» 🌻پدرم حاضر بود به تمامِ دنیا پشت کند ولی سیده زینب یکبار دیگر به اسارت نرود. تمام فکر و ذکر و دینش این بود که حرم حضرت زینب کبری خراب نشود. دفاع از حرم اهل‌بیت عقیده و ایمانش بود. عنصر متحرکه‌ی پدرم همین عقیده‌اش بود. ایمانش به اهل‌بیت او را به سوریه رساند و در همین راه هم به شهادت رساند. همیشه می‌گفت«تمام دنیای من یک سمت، عشق به اهل‌بیت هم سمت دیگر!» 🎙راوے: فرزند شهید یاد شهدا ذکر صلوات 😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
❇️ 🌕شهید مدافع‌حرم ♻️جانباز قهرمان مدافع‌حرم 🌻به روایت برادر شهید: سعادتی بود تا سال۱۳۹۰ من هم جزو نیرو‌های ایشان در تپّه‌ی جاسوسان باشم. او در کارش جدّی بود و هیچ فرقی بین قوم و خویش و سایر نیرو‌ها قائل نمی‌شد. حتی کار‌های سخت و حضور در محور‌های خطرناک را به نزدیکانش می‌سپرد. 💚خودش هم فرمانده‌ی سنگرنشینی نبود. اول خودش به دل خطر می‌رفت و بعد از نیرو‌ها می‌خواست دنبالش بروند. او با فرماندهی نیروهای خود موفق شد تا تپه جاسوسان را از لوث وجود تروریستهای پژاک پاکسازی کنند. فرمانده‌حمید کنار جدّیّت در کار، بیرون از مأموریت با نیروهایش بسیار دوستانه برخورد می‌کرد و رابطه‌ی صمیمانه‌ای بین او و بچه‌ها برقرار بود. 🌻حاج حمید در مبارزاتش،چند مرحله مجروح شده بود. ۴۰درصد جانبازی از زمان دفاع مقدس به یادگار داشت. عمده‌ی جانبازی‌اش از ناحیه چشم بود. سال۱۳۸۸ هم در جریان فتنه مجروح شد. یکبار دیگر هم در سال۱۳۹۰ وقتی فرماندهی یک محور در منطقه جاسوسان سردشت را برعهده داشت، هنگام درگیری با گروهک پژاک از ناحیه گوش دچار موج‌گرفتگی شد و ۱۵درصد جانبازی یافت. 🇮🇷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 😭🌷🍃
تصمیم گرفته بود توی جبهه دبیرستان راه بیندازد! میگفــت: « امــروز بچـه ها دارن اینجا می جنگن و خون مــیدن، عــده ای بی تفاوت و اشراف زاده هم، توی شهرها عین خیالشون نیست! با خیال راحــت درس میخونن، فردا هم که جنگ تموم بشه، همه مسئولیــت های کلــیدی مملکت رو بدست میگیرن، این رزمنده ها هم میشن محافظ یا زیر دست اون ها! » وسعت دید عجیبی داشــت، برای رزمنده ها می سوخت. یکی از روزها یک گوشه خلــوت نشسته بود، حال غریبـی داشت، تا آمدم حرف بزنم گفت: « چیزی به شروع عملیات نمونده، بعد از عملیات هم دیگه منـو نمی بینی! کار من با دنیا تموم شده، کار دنیا هم با من تموم شده! نه من دیـگه با دنیا کار دارم، نه دنیا با مــن » درست چند روز بعد از عملیات کربلای 5 خبر شهادتش در تمام شهر پیچید🌷. 🇮🇷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 😭🌷🍃
🔰 🔻با اینکه اقا داوود به سن تکلیف نرسیده بود ،اما مقید بود به خواندن نماز های یومیه، چراکه معقتد بود نباید ارتباط خود را باخدا کم کند. 📌حتی فرزندم در آن دوران ،نماز شب هم میخواند وسعی می کرد درگمنامی خوانده شود اما با این وجود ،خداوند برای عبرت دیگران، بعضی اسرار را آشکار می کرد. 🔺راوی: مادر شهید 😭🌷🍃 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🦋 🍃از جمله مهم‌ترین ویژگی‌های این شهید که زبانزد بود،صبر و استقامت و توکل و اعتقاد قبلی وی به خداوند تبارک و تعالی است. 🍃شهید منوچهری پور در برابر سختی‌ها واقعا صبور بود و همیشه لبخند بر لب داشت و گله و شکایت نمی‌کرد و هیچ‌گاه مشکلات باعث نشد که لحظه‌ای در اعتقاداتش خدشه وارد شود. ✍راوی:حجت‌ الاسلام مرتضی همت‌پور 😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔰 | 🔻محسن همیشه فردی خندان و خوش‌رو بود و در هیچ شرایطی گل لبخند از لبانش چیده نمی‌شد، حتی در سخت‌ترین شرایط جبهه زمانیکه یکی از بچه‌ها زخمی شد و روی زمین افتاد محسن بالای سر او رفته بود و می‌خندید وقتی بچه‌ها از او پرسیدند چرا در این شرایط می‌خندد؟ پاسخ داد نمی‌دانم چرا می‌خندم؟این خنده از شادی است یا ناراحتی؟! محسن خودش تعریف می‌کرد که در زمان خدمت سربازی یک روز در مراسم صبحگاه مشترک که اتفاقاً در جلوی صف هم ایستاده بودم ناگهان خنده ام گرفت و نتوانستم خود را کنترل کنم.فرمانده پادگان که مشغول سخنرانی بود از این حرکت من تعجب کرد دستور داد مرا از صف بیرون بکشند و 24 ساعت بازداشت نگه دارند بعد هم به من تذکر دادند که این عمل را انجام ندهم اما من گفتم خنده در ذات من است به هر حال خنده‌ای گاه و بیگاه محسن به همه بچه‌ها روحیه می داد. 💬راوی:همرزم شهید 🌷شهید محسن دین شعاری🌷 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃
🔰 | در کوچه ما پیر مردی بود که اختلال حواس داشت. همیشه صندلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمید به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سلام و علیک می کرد. اگر سوار موتور بود، توقف می کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم حرکت می کرد. آن شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمه شب گذشته بود و پیر مرد هم چنان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سلام و علیک کرد.وقتی از او دور شدیم گفتم: حمید جان! لازم نیست حتما هر بار به ایشان سلام کنی. او به خاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست. حمید گفت: عزیزم! شاید ایشان متوجه نشود؛ اما من که متوجه می شوم. مطمئن باش یک روزی نتیجه محبت من به این پیر مرد را خواهی دید. وقتی بعد از شهادت حمید، وقتی برای همیشه از آن کوچه می رفتیم، همان پیر مرد را دیدم که برای حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. این گریه از آن گریه های سوزناکی بود که در غم حمید دیدم. شهید مدافع حرم 🕊😭🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
. 🌹همیشه ‌نمازش‌ اول‌ وقت‌ بود. در جبهه چفیه‌ را‌ پـهن‌ میکرد‌ و‌ مشغول‌ نماز‌ میشد. استعداد‌ و‌ ضریب‌ هوشی‌ بالای‌ بابک باعث‌ متمایز شدنش‌ نسبت‌ به‌ سایر نیروها‌ در‌ دوره‌ آموزشی شده‌ بود‌ و‌ در انتهای دوره‌ آموزشی به‌ عنوان‌ سرگروه‌ تیم‌ اول تخصص‌ خودشان‌ انتخاب‌شد. 🌹بابک‌ از‌ نیروهای‌ فعال‌ بسیج‌ بود. دوران سربازی‌ اش‌ را در منطقه‌ مرزی شمال‌ غرب گذراند. در‌ دوران‌ سربازی‌ بارها‌ در خواست‌ اعزام‌ به سوریه‌ داده‌ بود‌ اما‌ چون‌ امکان‌ اعزام سرباز‌ وجود‌ نداشت‌ درخواستش‌ رد شده‌بود... صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 😭🌷🍃🏴
‍ سیره عملی سردار شهید ((حاج محمد ابراهیم همت)) روز سوم عمليات بود. حاجي هم مي‌رفت خط و برمي‌گشت. آن روز،‌ نماز ظهر را به او اقتدا كرديم. سر نماز عصر،‌ يك حاج آقاي روحاني آمد. به اصرار حاجي، نماز عصر را ايشان خواند. مسئله‌ي دوم حاج آقا تمام نشده،‌ حاجي غش كرد و افتاد زمين. ضعف كرده بود و نمي‌توانست روي پا بايستد. سُرم به دستش بود و مجبوري، گوشه‌ي سنگر نشسته بود. با دست ديگر بي‌سيم را گرفته بود و با بچه‌ها صحبت مي‌كرد؛‌ خبر مي‌گرفت و راهنمائي مي‌كرد. اين‌جا هم ول كن نبود. ادامه دارد... .رایادکنید.باذکرصلوات | 😭🌷🍃 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم
🔹 ✨همیشه نمازهای شبش را با گریه می‌خواند، در مأموریت و پادگان هم که مسئول شب بود نماز شبش را می‌خواند، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود، همیشه با وضو بود، به من هم می‌گفت داری دستت را می‌شوری وضو بگیر و همیشه با وضو باش، آب وضویش را خشک نمی‌کرد، در کمک کردن به دیگران هم نمونه بود، حتی اگر دستش خیلی خالی بود و به او رو می‌زدند نه نمی‌گفت. 💬به روایت همسر شهید 🌷شهید مسلم نصر روح مطهر شهدا 😭✋🌷🍃