#سلام_مولای_مهربانم❤️
سلام بر مهربانےِ بے نهایتت...
سلام بر لبخند زیبایت...
سلام بر صبر بزرگت...
سلام بر قلب رئوفت...
سلام بر دعاے شبانگاهت...
سلام بر انتظار دیر پایت....
سلام بر تو و بر همہ ے فضائلت...
🌤ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🤲
🌤سلام پدر مهربان ما صبحت بخیر ❤️
╭┅══ৡ°✧💎✧°ৡ══┅╮
|•❈ هرڪجا
هرڪه
بہلبگفت: " حســین "
اشڪمریخت...
بینمنوتو
قراریســتبهپایاننرسد°•♥️°•
#عشقم_حسین
♥️⃟ #حسیــــن_جـــانم
#اللهم_ارزقنا_کربلا_به_حق_الحسین_ع🤲
وقتِ نَماز رو سَجّادَهم با گریه میگم: "ای خدا،
یعنی میشه که خادِمِ آقا امام رضا بشم؟!"
8💖🕊
صلوات خاصه امام رضا علیه السلام:
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَعَلیاَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.💐✨
🔻هر چهارتای تان را به خدا می سپارم
✍صدیقه حکمت(همسر شهید عباس بابایی)می گوید:«3 ماه قبل از شهادت عباس بود که یک روز داخل ماشین نشسته بودم و می رفتیم. یک لحظه به من احساس عجیبی دست داد و یک جورهایی از این که در خانواده ما کسی تا به حال شهید نشده است، احساس شرمندگی کردم و بلافاصله این احساس را برای عباس به زبان آوردم و گفتم: «عباس چرا من، مثل سایر خانواده ها در شهادت ها سهیم و شریک نباشم؟» عباس که گوش هایش را تیز کرده بود، گفت: «خب ادامه بده؛ بقیه اش را بگو و این که دیگر چه احساسی داری!» و این در حالی بود که من اصلا متوجه نبودم که چه می گویم.
🔸عباس یک لحظه فرمان را رها کرد و دستانش را به سوی آسمان بلند کرد و در حالی که می خندید، گفت: «خدای! شکر. سپاسگزارم که چنین حالتی را در قلب همسرم انداختی.» عباس که دعا کرد، قلبم ریخت و پیش خود گفتم: «خدایا! من چی گفتم و چرا این حرف را زدم؟!» اما دیگر کار از کار گذشته بود و یک لحظه احساس کردم عباس را از دست داده ام. عباس هم رو به من کرد و گفت: «خیالم راحت شد. دیگر احساس می کنم که تو مرد شده ای و از این لحظه، فرزندانم را به تو می سپارم و هر چهارتای تا را به خدا!»
🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌷🍃
🕊🌷شهید عباس ذاکرحسین، بیست و پنجم شهریورماه ۱۳۳۹ش در جنوبیترین نقطه شیراز چشم به جهان هستی گشود.
هنوز دوران خردسالی را پشت سر نگذاشته بود که به بیماری مننژیت دچار شد🙁 و پزشکان از سلامت و بهبود او قطع امید کردند و پدر که جزو شیفتگان❤️✨ اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بود، عاجزانه از خداوند شفاعت فرزندش را خواستار شد و خداوند بار دیگر به او لطف فرمود و عباس را عمری دوباره بخشید.
او در هفت سالگی به مدرسه رفت و ضمن آموختن علم، قرائت ✨کلامالله مجید را به دیگر دانشآموزان آموخت تا آنجا که با پول هفتگی خود 🎁جوایزی تهیه کرده و به افرادی که احادیث یا قرآن را صحیح میخواندند، جایزه میداد👌🏻
🕊🌷ذاکرحسین بعد از اخذ مدرک دیپلم فنی، تمام وقت خود را مصروف مبارزه با فساد و طاغوت و عبادت و خودسازی کرد.👌🏻 او دوستانش را به کوههای اطراف شیراز میبرد و در آنجا علیه استبداد پهلوی صحبت میکرد.👏🏻