eitaa logo
🥀🕊️جــامـــانــــــــــده🕊️🥀
1.1هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
845 ویدیو
0 فایل
#اسلحه ات رابردارولباس رزم برتن کن به #مبارزه برخیزکه دشمن در#کمین تو ایستاده!وبه گروگان میگیردهرکس راکه #جامانده ازقافله یاران حسین!🕊️ عکسها و دلنوشته ها وصایای شهدا را جهت درج در کانال با ما به اشتراک بگذارید👈 @Hiranghvi
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام قسمت پنجم شهیدی که بدون اجازه پدر و مادر شهید نشد حاج وحید قبل از رفتن به آقا مهدی سفارش کرد درصورت وقوع عملیات به هیچ وجه مستقیم وارد عملیات نشه و فقط با فاصله ارتباطات رو کنترل و نگهداری کنه چون حاج وحید معتقد بود قطع شدن ارتباطات یعنی شکست قطعی و هر کس کوتاهی کنه مدیون خون شهدا است ، چند روز بعد از رفتن حاج وحید عملیاتی انجام شد و صبح عملیات حاج وحید با تلفن اتاق آقا مهدی تماس گرفت ولی کسی جوابگو نبود ، حاج وحید بسیار نگران بود با هرکس میتونست تماس گرفت تا بالاخره فهمید آقا مهدی رفته خط ، بالاخره پیغام داد آقا مهدی به محض برگشتن حتماً با حاج وحید تماس بگیره ، حدود ساعت ده و نیم صبح آقا مهدی تماس گرفت حاج وحید در حالی که میخواست ناراحتی خودشو کنترل کنه به آقا مهدی گفت مگه نگفتم نباید بری خط و از اتاق نیروهایی که آموزش دادی رو هدایت کنی ، آقا مهدی گفت درسته ولی باید خودم میرفتم خط تا مشکلی پیش نیاد ، حاج وحید گفت آقا مهدی اگر مشکلی پیش میامد من باید چیکار میکردم و چه جوابی به پدر و مادرت باید بدم ، آقا مهدی جوابی داد که حاج وحید به یکباره آروم شد و کاملاً لحنش عوض شد ، آقا مهدی گفت حاجی من هنوز برای شهادت از پدر و مادرم اجازه نگرفتم باید برگردم ایران از پدر و مادرم اجازه بگیرم بعد بیام شهید بشم. کمال ادب و احترام به والدین حتی برای شهادت که آرزوی خیلی ها ست. مأموریت حاج وحید تموم شده بود و باید بعد از دو ماه پر خاطره و... بر میگشت ، زمانی که حاج وحید در ایران بود قرار بود بعد از یک استراحت کوتاه برگرده ولی متاسفانه اجازه رفتن بهش ندادن با ناراحتی با آقا مهدی تماس گرفت با هم صحبت کردن و آقا مهدی گفت اگر شما آمدید من میام مخابرات ولی اگر نیایید میرم تیپ پیش بچه‌های فاطمیون ، آقا مهدی رفت و با اجازه ای که از والدینش گرفته بود و شهادتی که امام رضا علیه السلام تایید فرمود آقا مهدی در ۱۳ اسفند ماه سال ۱۳۹۳ مصادف با شهادت حضرت زهرا سلام الله علیه به مقام شهادت رسید. التماس دعا آقا مهدی •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
22.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚠️خانم محترم! مصطفی صدرزاده این روزها تــویــی... ✖️خانم های ایرانی در این روزها علیه صهیونیست های آدمکش چیکار کنند؟ •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
زمانی که سید مجتبی تازه شهید شده بود، پدر یکی از شهدا آمده بود و دنبال شهید علمدار می‌گشت. گفت: «من چند وقت پیش در خواب دیدم جنازه‌ای را دارند می‌برند. گفتم: این جنازه کیه؟ یکی از تشییع ‌کنندگان گفت: این شهید علمدار ساری است که یکی از دوازده سرباز آقا امام زمان(عج) بود.امام زمان (عج) دوازده تا سرباز مخلص در مازندران داشت که یکی علمدار بود که شهید شد. یازده تای دیگرش هنوز هستند. گفت: اتفاقاً خود امام زمان هم تشریف آوردند که با دست خودشان شهید را داخل قبر بگذارند.» علاوه بر این چندین بیمار از طریق شهید شفا پیدا کرده‌اند. مثلاً دختر دانشجویی از تبریز خودش می‌گفت: من سرطان داشتم و دکترها ناامید شده بودند و ساعت مرگم را تعیین کردند. یکی از بچه‌های مازندران در خوابگاه دانشگاه تبریز بود. عکس شهید علمدار را داشت. به من گفت: این شهیدی است که جدش خیلی معجزه دارد. اگر توسل به جدش بگیری حتماً شفا می‌گیری. من آن شب و چند مدت بعد هم، پشت سر هم خواب شهید علمدار را دیدم که می‌گفت: من برای تو جور می‌کنم که با دانشجویان بیایی شلمچه. وقتی برگشتی، شفا می‌گیری و همین هم شد. خیلی از این موارد پیش آمد. یکی خانم تهرانی بود که سرطان داشت و دکترها هم جوابش کرده بودند. تعریف می‌کرد که من تازه از تهران به ساری آمده بودم. شوهرم کارمند یکی از ادارات بود. سر قبر شهید آمدم و به جدش توسل کردم. در خواب شهید را دیدم که گفت تو سه روز دیگر شفا می‌گیری و همین هم شد و او هم یکی از مریدهای خاص شهید علمدار شده و الآن هم پس از ۴ سال راحت زندگی می‌کند. 🌷🍃شهید سید مجتبی علمدار 🌺
11.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 حرمم شاید تربت کمی آرامم کند... •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
🦋 شهید محمد بلباسی گفت: اونقدر خودمونو‌ درگیرِ القاب‌ و عناوین‌ کردیم که‌یادمون‌رفته‌همه‌باهم‌برادریم و باید‌کنارِ‌هم، باری‌ از روی دوشِ‌ مردم‌ برداریم حواسمون کجاست؟؟؟ 🔹 تا بود برای مردم کار جهادی کرد و بعد هم بچه هاشو گذاشت و رفت و سینه شو سپر بلای دفاع از حرم کرد تا با تفکر جهاد و مقاومتش نذاره آب توی دل بچه های سرزمینش تکون بخوره... 📌 در دنیایی که می‌شود حنجره ی شیطان شد و حق الناس گرفتارهای ملت گردنت بیفتد تو با لباس خدمت با خدا معامله کن تا عاقبت بخیر بشوی حتی اگر چند تکه استخوانت برگردد... مدافع حرم •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
. احمد نمازش را همیشه اول وقت می خواند. می گفت: «همه گرفتاری های ما با نماز صبحمون حل می شه. یعنی هر گرفتاری ای داشته باشی با نماز صبح می تونی حلش کنی چون نماز صبح نشانه مردانگیه. سختی داره». می گفت در کنار نماز صبح، نماز شب. اینها را می گفت و عمل می کرد. من می فهمیدم که اهل نماز شب هست، ولی طوری در خفا و تنهایی این کار را می کرد که من با اینکه رفیق صمیمی احمد بودم، حتی یک رکعت نماز شبش را هم ندیدم. توی وصیت نامه اش هم گفته بود: «به نماز اول وقت پایبند باشید». •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید صباحی در اجلاسیه شهدای شهرستان کازرون 😭😭😭 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
شهید آرمان علی وردی: دعا کنید شهیـد بشم... 📌یه روز آقا آرمان بهمون گفت: بچه‌ها همه‌تون فردا روزه بگیرید بیاید حوزه، قراره افطاری بدیم. 🔸فرداش همه موقع اذان مغرب سر سفره نشسته بودیم. آقا آرمان رو کرد به بچه‌ها گفت: خب ان‌شاءالله که نماز و روزه‌هاتون قبول باشه؛ شما دل‌هاتون پاکه و چیزی به افطار نمونده، ازتون می‌خوام برام یه دعا کنید. 🔹همه گفتیم: آقا چه دعایی کنیم؟ آقا آرمان گفت: دعا کنید شهید بشم... همه‌مون دستامون رو گرفتیم بالا دعا کردیم؛ اصلا انگار نمی‌دونستیم داریم چه دعایی می‌کنیم؛ شاید بعضی‌ها معناش رو هم‌ نمی‌دونستند... راوی:یکی از رفقای شهید •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
📘 📝یحیی السنوار کتاب «خار و میخک» تصویری از مردمی است که میان زندان یا آزادی، سکوت یا فریاد و ذلت یا مقاومت قرار گرفته‌اند. در بخشی از کتاب آمده است: بعد از تفتیش همه در اتاقی جمع و از راهروهایی بلند و کم‌نور رد می‌شدند و به بخش ملاقات می‌رسیدند. این بخش دیواری بود با دریچه‌هایی شبیه پنجره که روی آنها شبکه‌های آهنی کشیده و پشت هر دریچه یک اسیر ایستاده بود. هرکدام از خانواده‌ها دنبال اسیر خودش می‌گشت و وقتی او را پیدا می‌کرد خودش را روی پنجره می‌انداخت. اشک‌ در چشم پدر حلقه می‌زد وقتی فرزندش را از پشت پنجره می‌دید و نمی‌توانست او را در آغوش بگیرد و با او بازی کند. اشک از چشم همسر یا مادر جاری می‌شد وقتی شوهر یا پسرانش را پشت میله‌ها می‌دید و نمی‌دانست پشت این دیوارهای بی‌روح که مهربانی نمی‌فهمند، بر او چه می‌گذرد. *دربارۀ کتاب: «خار و میخک» رمانی جذاب است که توسط «یحیی ابراهیم سنوار» در دوران حبس طولانی‌اش در زندان‌های اسرائیل نوشته شده است. خار و میخک نه تنها یک اثر داستانی بلکه گواهی عمیق پر روح پایدار غزه است. این روایت که توسط یحیی سنوار در میان سایه‌های زندان‌های اسرائیل نوشته شده است؛ که از داستان‌سرایی سنتی فراتر می‌رود تا نگاهی ناب و بی‌نقاب به آن داشته باشد. •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•