eitaa logo
🥀🕊️جــامـــانــــــــــده🕊️🥀
1.8هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
884 ویدیو
0 فایل
#اسلحه ات رابردارولباس رزم برتن کن به #مبارزه برخیزکه دشمن در#کمین تو ایستاده!وبه گروگان میگیردهرکس راکه #جامانده ازقافله یاران حسین!🕊️ عکسها و دلنوشته ها وصایای شهدا را جهت درج در کانال با ما به اشتراک بگذارید👈 @Hiranghvi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 آن لقمه‌های پاک... 🔻 گاهی در حد وسواس برای پاکی لقمه‌ای که در دهان فرزندانش می‌گذاشت دقت می‌کرد. یکی از اهالی، گوسفندی سر بریده و مقداری گوشت برای فاطمه آورده بود. مش حسن که دیده بود آن گوسفند روزی رفته در باغ یکی از همسایه‌ها و از درختان او خورده، با قاطعیت گفت: «فاطمه! از این گوشت نخور، به بچه‌ها هم نده!» •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
آن لقمه‌های پاک... 🔻 گاهی در حد وسواس برای پاکی لقمه‌ای که در دهان فرزندانش می‌گذاشت دقت می‌کرد. یکی از اهالی، گوسفندی سر بریده و مقداری گوشت برای فاطمه آورده بود. مش حسن که دیده بود آن گوسفند روزی رفته در باغ یکی از همسایه‌ها و از درختان او خورده، با قاطعیت گفت: «فاطمه! از این گوشت نخور، به بچه‌ها هم نده!» •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
🌷🕊 ♦️اولین شهیدخانواده، پدرشهیدقدمعلی مهمان‌نوازکه چهارماه بعدازشهادت پدر، به فیض شهادت نائل می‌شود تولد ۸ مهر ۱۳۱۹ آران وبیدگل کاشان شهادت ۱۸ آبان ۱۳۶۱ منطقه عملیاتی عین خوش دهلران ایلام 🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز می‌باشد ✍ بخش‌هایی از وصیت‌نامه این شهید عزیز ✅ ای مردم، اولین پیامی که من به شما دارم به عنوان یک شهید این است که پیرو فرمایشات امام عزیز باشید که حرف او حرف پیامبر و در نهایت حرف خداست ✅ بعد از آن قبول ولایت فقیه و پیرو روحانیت مبارز و آگاه باشید و دشمنان این قشر از جامعه بدانند که مخالفت با روحانیت مخالفت با امام است و در نهایت مخالفت با خداست ✅ مطلب مهم دیگری که هست و آن وحدت است، در سایۀ وحدت و ایمان خواهیم توانست که با آمریکای جهانخوار مبارزه کنیم و اگر متفرق باشیم کاری از پیش نخواهیم برد ✅ برادران عزیزم تا می‌توانید برای اسلام کار کنید و آن‌چه که مسلم است، آن کاری در نزد خدا ارزش دارد که از هرگونه آلودگی «ریا، فخر فروختن به دیگران» پاک باشد ✅ خواهرانم: حجاب‌تان را با تمام معنی حفظ کنید •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
‍ ‍ ‍ 📃 فــرازی از ✍ڪلید تمام مصائب و مشکلات در ذڪر خدا و هدیۀ صلوات بہ محمد و آل محمد است. ذڪر ظاهری ارزشے ندارد .ذڪر باید عملے باشد خدا را به خاطر نعمت هایی کہ به ما داده عملا شڪر کنید. •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
17.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استخاره با قرآن خاطره ای همرزم شهید •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
فال حافظ (از خاطرات شهید محمدرضا عقیقی) 📌همین که روزهای نزدیک به عملیات می رسید،برای بچه ها فال حافظ می گرفت.نزدیک عملیات کربلای 5 بود. این بار اولین بازشدن کتاب به نیت من بود. 🔸بعد از کمی مکث و زمزمه با لهجه شیرین گفت:"نه کاکو جان! دریغ از یک روزنه کوچک، انگار اصلا قرار نیست از دست تو راحت بشیم!" 🔹با سپری شدن لحظات وضعیت بقیه هم مشخص شد، مرتضی جاویدی، سید محمد کدخدا و... جز، شهدا بودند. زنده ها هم معلومه شدند. ▪️یکی از بچه ها گیر داد که حالا نوبت خودته!از بچه ها اصرار از او انکار تا بالاخره چشمها را آرام بست و این بار کمی طولانی تر، قطره اشکی آرام از گوشه چشمانش لغزید، کتاب را باز کرد: نفس باد صبا مشک فشان خواهد بود عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد ارغوان جام"عقیقی" به سمن خواهد داد چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد 🔻عملیات که تمام شد رفتنی های فال، همه شهید شدند،جاویدی،حق پرست... و خود عقیقی،من مانده بودم و صدای محمدرضا که تا امروز در ذهنم مانده "دریغ از یک روزنه کوچک". •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انتقاد از خویشتن را جز برنامه های اصلی خود قرار دهید. [شهید سید محمد حسینی بهشتی] •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
✍دنیا محل امتحان و آزمایش است و کاروانسرایی است موّقت، قافله مرگ فرا خواهید رسید و همه در نوبت قرار دارند و در مهلت مقرر باید بسوی او بازگشت، آنچه را خداوند تقدیر می‌نماید ڪسی قادر به آن نخواهد بود خداوند دقیقه و ثانیه‌ای مرگ ڪسی را به تأخیر نمی‌اندازد پس چه بهتر ڪه انسان زندگی‌اش را در مسیر طاعت الهی و در جهت ڪسب رضایت خداوند قرار دهد و همواره به یاد او باشد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
✍دنیا محل امتحان و آزمایش است و کاروانسرایی است موّقت، قافله مرگ فرا خواهید رسید و همه در نوبت قرار دارند و در مهلت مقرر باید بسوی او بازگشت، آنچه را خداوند تقدیر می‌نماید ڪسی قادر به آن نخواهد بود خداوند دقیقه و ثانیه‌ای مرگ ڪسی را به تأخیر نمی‌اندازد پس چه بهتر ڪه انسان زندگی‌اش را در مسیر طاعت الهی و در جهت ڪسب رضایت خداوند قرار دهد و همواره به یاد او باشد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
🌱فکر می‌کردم پسرم یک رزمنده ساده است. برای دیدنش رفتم منطقه. دیدم مورد رجوع و احترام همه است. شب جای خواب مرا آماده کرد و رفت. نماز صبح که بیدار شدم دیدم با پوتين کنار در سنگر خوابیده! صبح طاقت نیاوردم. خودش که چیزی نمی‌گفت! از یکی پرسیدم: ببخشید آقای عباسی چه کاره است؟ با تعجب گفت: فرمانده گردان حضرت رسول (ص)! 🌹 🇮🇷 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
چه زیبا سِت کرده‌اند.. یک‌ رنگی در خاک و لباس و تانک و خودرو.. همه چیز به رنگ خاک ... از خاک برآمدیم و درخاک رویم.. •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•
‍ شهیدی که خواست گمنام بماند در فکه دنبال پیکر شهدا بودیم. نزدیک غروب، مرتضی در داخل یک گودال پیکر شهیدی را پیدا کرد. با بیل خاک ها را بیرون می ریخت. هر بیل خاک را که بیرون می ریخت، مقدار بیشتری خاک به داخل گودال بر می گشت! نزدیک اذان مغرب بود. مرتضی بیل را داخل خاک فرو کرد و گفت: فردا بر می گردیم. صبح همراه مرتضی به فکه برگشتیم. به محض رسیدن، سراغ بیل رفت. بعد آن را از داخل خاک بیرون کشید و حرکت کرد! با تعجب گفتم: آقا مرتضی کجا میری!؟ نگاهی به من کرد و گفت: دیشب جوانی به خواب من آمد و گفت: من دوست دارم در فکه بمانم! بیل را بردار و برو! کتاب شهید گمنام، صفحه ۱۷۷ •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅• به قافله جاماندگان از شهادت بپیوندید👇 https://eitaa.com/jamandeh75 •┅✿❀🍃🌹 🇮🇷🌹🍃❀✿┅•