به نام خالق باری تعالی ادامه مبحث صبحی و الان بنویسیم تا به سرانجامی برسه این مبحث و ابنکه‌معنای این‌اسم چیست گفتیم‌که ...... لانها فطمت عن الشر، زیرا که او از شر بریده و جداست و اگر‌ با او همنشین باشیم از شر اغیار دور شدیم به لطف خدا لانها فطمت عن الخلق، زیرا که او از مردم بریده شده. خب این کمی بحث داره همه میدانند که حضرت فاطمه بر عالم و آدم محبت داره و به نوعی مادر شیعه است و هر کسی پسرانش رو دوست داشته باشه حضرت هم او رو دوست خواهد داشت یعنی یک پیوند محبتی عمیق ولی این معنای اسم ایشان پس چه مفهومی داره حضرت از مردم بریده شده و در عین حال به مردم‌محبت داره این نشون دهنده یک چیز هست محبت و عشق فوق العاده حضرت به اونی که مافوق مردم هست یعنی به خدای بزرگ‌ پس این ها تناقضی با هم‌ندارند حضرت به مردم محبت میکنه و دوست داره شیعیان رو ولی از مردم بریده و جداست و به خدا وصل وصل ینی ما ایییییییین همه محبت رو که از حضرت می بینیم یک ریزه اش واسه شیعه است کامل اون واسه خداست یک نکته بگم دیدی در قیامت حضرت مانند مرغی که دان می چیند شیعه رو از آتش نجات میده؟ خب این چه معنی میده با یک‌مثال بگم جایی مهمانی میخوای بری با مثلا عروسی کارت دعوت هم داری ولی از طرفی باز دم در شاید بپرسن... شما؟؟ یک‌مرتبه یکی از داخل سان میاد میگه فلانی مهمان ویژه است میگن کی گفته .. میگه مثلا آقا داماد با عروس خانم دوست عروس خانم هست بعد یک‌مرتبه نگهبان دم در اخلاقش خوب خوب خوب میشه دیگه گیری در کار نیست عروس نیومده ها دم در ولی محبت او از طریق فرد واسط به میهمان رسیده خود عروس کجاست در مجلس و نفر اصلی خب سوال آیا عروس به شما نیازی داره؟ ینی شما نباشی عروسی برگزار نمیشه؟ بله نیازی نداره شما یک مهمانی فقط و محبت عروس به شما پابرجاست ولی عروس به شما واقعا چه نیازی داره برای برپایی مجلس او قرار هست در یک بزم دیگع باشه در یک مراسم که نفر اصلی هم هست

در قیامت و دنیا هم شاید به این شکل برای این بانو با این مثال ناقص حضرت به خدا وصل و از عشق متعالی خدا نوش چه نیازی به مردم و دیگران هست ولی در عین حال محبت ایشان هست و این قدر با معرفت و بانوی بزرگی که شخصا میاد و شیعه رو دعوت به بهشت خب این خیلی خیلی خیلی والاست پس از مردم بریده و خدا ینی به خدا وصل وصل لانها فطمت محبیها عن النار، زیرا که دوستدارانش از آتش دوزخ دور و برکنارند. خب معنی دیگر فاطمه اینه ینی این اسم انگاری ساخته شده برای جنابعالی تا شما با وجودی که شاید مستحق بهشت خدا نیستی .‌ینی بواسطه گناه باید در آتیش بری ولی بواسطه وجود این بانوی بزرگ وجودت آماده بهشت میشه یک مثال بزنم دیدی قدیمها در فیلم ها مثلا شاهان قدیم یکی که می مرد بچه اش می موند بعدش میگفت که اینکه هنوز کوچولوه بلد نیست مملکت داری بعد وزیران جمع میشدن که یادش بدن مثلا خلعت پادشاهی تنش میکردن یکی بهش نوع غذا خوردن یاد میداد یکی بهش نوع حرف زدن تا زمانی که کم کم بزرگ بشه و روی پای خودش وایسه خب شما هم اگر گنه کار باشی وجودت با این همه لطافت بهشتی عجین نیست وجودت زمخته و فقط بدرد آتیش میخوره ولی با لطف حضرت کم‌کم وجودت آماده میشه برای لطافت های بهشت برای انوار بهشتی و به واسطه ایشون تغییر میکنه وجود گنه کار آدم به یک وجود نورانی لانها فطمت محبیها عن النار، زیرا که 👈دوستدارانش👉 از آتش دوزخ دور و برکنارند. نکته رو دقت کردی دوستدارانش آیا شما حضرت رو دوست داری با گفتارت و عملت و دلت ؟ اگر اره که خوش به حالت اگر هم نه سریعتر تغییر کن تا ضرر بزرگی نکردی لانها فطمت و شیعتها عن النار، زیرا که او و شیعیانش از آتش دور و برکنارند اینجا یک پله میره جلوتر در این معنی انگاری‌که شیعه یکی از اعضای خانواده خود حضرت هست انگاری در دسته حضرت هست که آتیش از اونها دور دور دور هست ینی پشت سر حضرت حرکت میکنه و به بهشت میرن و بر آتیش خنده میزنن ینی انگار شما هم یک فاطمه هستی حتی اگر اسمت فاطمه نباشه ولی وجودت فاطمی هست لانها فطمت و شیعتها عن النار، زیرا که او و شیعیانش از آتش دور و برکنارند این که گفتند اسم بچه ات رو فاطمه بزار برای احترام به ایشون هست وجود ایشون این برکتها رو داره پس به احترام و تشکر و نزدیکتر شدن گفتن اسم ایشون رو بزارید

خب اسم فاطمه البته یک سری اسرار هم داره لان الخلق فطموا عن کنه معرفتها، زیرا که مردم از کنه معرفتش بازداشته شده اند ینی هیچ کس نمیفهمه حضرت زهرا کیست مثل شب قدر شاید در قیامت هم کسی نفهمید از بس بزرگ هست از بس محبت فوق العاده هست از بس دست نیافتنی است از بس به خدا وصل شده ینی به ایشون به عنوان فقط یک زن سیده با وقار نگاه نکنیم محاله ایشون رو بشناسی شبهای جمعه که حضرت به کربلا تشریف میبرن مثل پس فرداشب شما فکر میکنی فقط یک بانو وارد کربلا میشه؟ زهی ار این خیال وقت ایشون تشریف میبره کربلا پا روب خاکها میزاره از خاک پای ایشان عطر های بهشتی تراوش میکنه خاک ها زنده میشن و تسبیح وجود تاریک کربلا روشن روشن میشه دنیا استپ میشه و به احترام ایشون سر به زیر هیچ کسی جز اهل بیت و خدا نمیدونه چه کسی پا گذاشته در کربلا کاملا ناشناخته است بزرگی ایشون حالا اینکه ایشون لطف میکنه و محبت و حاجتی بده یا در خوابی بیاد یا مکاشفه ای بشه این بخاطر کرم ایشون هست و یک شناخت خیلی خیلی کوچک ار ایشون حاصل میشه لان الخلق فطموا عن کنه معرفتها، زیرا که مردم از کنه معرفتش بازداشته شده اند لانها فطمت عن ماسوی الله، زیرا که او از غیر خدا بریده است این یعنی از اون مرحله اول بریدن از خلق هم بالاتر ینی انگار خدا حضرت زهرا رو تک و یه دونه فقط فقط و فقط واسه خودش آفریده چقدددر ما بگیم به حضرت نزدیک بشید؟؟؟؟؟؟ به کسی که خدا اون رو فقط واسه خودش افریده بوی خدا میده ۱۰۰ درصد ینی بخوای خدا رو بشناسی باید به حضرت زهرا وصل بشی وگرنه نمیتونی مثل گل فروشی که کل وجودش بوی گلها رو گرفته بوی خدا .. رنگ خدا.. صدای خدا.. هر چه دنبالش هستی در وجود حضرت هست آرامش در او محبت در او بزرگی در او شکوه در او هر چیزی پس سعی کنیم که این نقطه و مرکز عالم رو بیشتر باشیم هر چند نخواهیم توانست حتی شده روزها و شبها با او نجوا چرا ما خودمون رو یک فضه نگیریم چرا ما کنیز او نشیم کنیزی که از هر شاهزاده ای بزرگتره امام صادق - علیه السلام - فرمود: لقد فطمها بالعلم و عن الطمث فی المیثاق - فسماها فاطمة - ثم قال انی فطمتک بالعلم و فطمتک بالطمث خداوند اورا با علم و دانش درآمیخت و از شکول در پیمان بازداشت او را فاطمه - سلام الله علیها - نامید و فرمود تو را از کسب دانش اکتسابی بازداشتم و از پلیدی ها دور نمودم.

ینی علم و دانش با ایشان همراه شد نه این علم های اکتسابی و محدود علم اصلی و از پلیدی ها دور ختم کلام اینکه اگر میخوای در زندگی روسفید بشی باید با حضرت زهرا دوست بشی راه دومی نداری روسفیدی در هر دو دنیا پس تا دیر نشده .‌ تا دیر نشده چی .. گفتنی ها گفته شد والحمدلله رب العالمین @Jameeyemahdavi313

#رمان_مذهبی_ازجهنم_تابهشت #پارت_پنجم بعد از اینکه درد و دلم با کسی که نمیدونم کی بود تموم شد از اون جا دل کندم و رفتم به سمت جایی که از مامان اینا جدا شدم. جالب بود که توقع داشتم هنوز همون جا وایساده باشن و من هم تو این شلوغی پیداشون کنم. بعد از این که یکم گشتم و پیداشون نکردم به امیر علی زنگ زدم. بله. این که توقع داشتم امیرعلی اینجا باشه و جواب بده هم زیادی عاقلانه بود. هوووووف. به مامان زنگ زدم. بعد از سه تا بوق صدای گرفتش تو گوشی پیچید. مامان _ زینب کجایی مامان ؟ _ دوباره زینب ؟ مامان گریه کردی؟ مامان _خوب حالا. نه گریه نکردم کجایی؟ _ نمیدونم 😐 مامان _ یعنی چی نمیدونم. بیا دم همون سقا خونه. _ باشه. بای راه افتادم به سمت همون جایی که مامان گفت اسمش سقا خونس نزدیک که شدم مامان منو دید و با یه لیوان آب اومد طرفم. مامان _ قبول باشه. بیا عزیزم. _ چی قبول باشه ؟ این چیه ؟ مامان _ زیارت دیگه. حالا بیست سوالی میپرسی بیا بریم. _ کجا؟ مامان _ هتل _ به این زودی؟ مامان _ زوده ؟ الان یک ساعت و نیمه که اومدیم. میریم بعد از ظهر میایم. چییییی؟؟؟؟؟ یعنی من یک ساعت و نیم اونجا بودم. اصلا فکرشم نمیکردم انقدر طولانی. _ مامان امیر کجاس؟ مامان_ اون حرم میمونه. دلم میخواست برم پیشش بمونم ولی از گرما داشتم میمردم دنبال مامان اینا راه افتادیم به سمت پارکینگ. . . . . . چشمامو باز کردم. همه جا تاریکه تاریک بود . مگه چقدر خوابیده بودم. گوشیمو از عسلیه کنار تخت برداشتم تا ساعتو ببینم. اوه اوه ساعت 10 شب بود . 7 تا تماس بی پاسخ از مامان 5 تا از بابا. واه مگه کجا رفته بودن. زنگ زدم به??? بابا. بابا _ سلام خانم. ساعت خواب. _ سلام بر پدر گرامیه خودم. کجایید؟؟ بابا_ حرم. _ منو چرا نبردید پس؟؟؟؟؟ بابا _ والا ما هرچقدر صدات کردیم بیدار نشدی چیکار میکردیم خوب؟ حاضر شو من تا نیم ساعت دیگه میام دنبالت. _ مرسی بابااااای گلم. بابای سریع بلند شدم و با بدبختی و غرغر دوباره موهامو جمع کردم و روسری و چادرمو سرم کردم. رفتم پایین و تو لابی هتل منتظر بابا موندم . . . . . . بابا_ یه زنگ بزن مامانت ببین کجا نشستن. شماره مامانو گرفتم. _ سلام. مامان کجایید؟ مامان _ همون جایی که نشسته بودیم. _ باشه. الان میایم. _ بابا گفت همونجایی که نشسته بودید . با بابا به سمت همون صحنی که توش پنجره فولاد بود رفتیم . کل صحن رو فرش پهن کرده بودن . بابا یه پلاستیک بهم داد و کفشامو گذاشتم توش . و دنبالش راه افتادم . از دور مامانو و امیرعلی رو که داشتن قرآن میخوندن و دیدم. حوصله شیطنت نداشتم وگرنه کلی اذیتشون میکردم . _ سلاااااام. امیرعلی با لبخند جوابمو داد و مامان هم به سر تکون دادن اکتفا کرد . وای وای وای چه استقبال گرمی . بعد از چند دقیقه تصمیم بر این شد که به خاطر کمر درد مامان ، مامان و بابا برن خونه و من امیرعلی بمونیم . . . . _ امیر امیرعلی_جانم؟ _ بهشت که میگن هینجاست ؟ توقع این سوال رو از نداشت ظاهرا که با تعجب نگام کرد . امیر علی_ زینب درسته که تو همش پیش عمو بودی و همین متاسفانه ( یه مکث طولانی کرد) ولی خوب مدرسه که رفتی خواهری . _ میدونم منظور از بهشت و جهنم چیه . ولی خوب اینجا هم دسته کمی از تعریفایی که از بهشت میکنن نداره . امیرعلی_ اره خوب اینجا بهشت زمینه عزیزم. 🧕حانیه سادات کاظمی @Jameeyemahdavi313

❤️بسم رب الشهدا و الصدیقین❤️ #شهدایی بیمارستان حضرت زینب س به دنیا آمد. لحظه تولد محمد به خاطر سن کم من، مسئله مرگ و زندگی ام مطرح شد. اسم محمد را چیز دیگری انتخاب کرده بودیم اما من خواب_دیدم که خانمی پوشیه زده، کنار ضریح بزرگی قرار داشت؛ بچه ای را به من داد و گفت: «این بچه پسر است. اسمش را محمد بگذار. ما این بچه را برای مدتی به تو می دهیم و دوباره از تو می گیریم. این بچه مال_ماست». در آن زمان فکر کردم که بالاخره هر انسانی روزی دنیا می آید و روزی می میرد. بعد از شهادتش متوجه شدم که قبل از تولد، سرنوشتش رقم خورده محمدم همیشه در ایام فاطمیه لباس مشکی میپوشید و صبح از خانه بیرون می رفت؛ نمی دانم کجا میرفت خودش هم چیزی تعریف نمی کرد؛ شب می آمد، نماز و قرآن و دعایش را می خواند و میخوابید. دوستانش تعریف می کردند که وقتی روضه حضرت_رقیه (س) و حضرت_زهرا(س) خوانده می شد، محمد خیلی گریه می کرد حتی وقتی در حرم حضرت_زینب (س) این روضه خوانده شده، از هوش رفته است. در منطقه به بچه ها گفته بود: می شود شبیه حضرت زهرا (س) و مثل خوابی که دیده ام، به سبب جراحت در ناحیه پهلو به شهادت برسم؟» و سرانجام محمدم در حالی که بر لب ذکر یازهرا را تکرار میکرد و از ناحیه پهلو و کتف تیر خورده بود با لب تشنه به شهادت رسید شهید_محمد_سخندان شهید_مدافع_حرم 🌹🍃🌹🍃🌹🌹🕊🕊🌹 @Jameeyemahdvi313

#مهدویت ✍سوال , اینکه زمان ظهور رو یه عده از شیعیان آخرالزمان درک میکنند و سایرین ک از دنیا رفته اند و موفق به رجعت هم نمیشوند آیا این با عدالت خداوند سازگار است؟ 👌 پاسخ استاد عبادی ازاساتید مهدویت کشور 🔺🔹🔺🔹🔺 ============ @Jameeyemahdavi313 ============

🌺 بِسْمِ رَبِ المَهدی فاطمه 🌺 🗓 امروز پنج شنبه: 26 دی ماه 1398 20 جمادی الاولی 1441 16 ژانویه 2019 🌼🌸🌼🌸🌷🌹🌷🌹🌺💐🌺💐 @Jameeyemahdavi313

#صبح_بخیر_مهدوی صبح زیبایت بخیر ای عشق من🌹 #السلام_علیک_یااباصالح_المهدی(عج)🌸

#صفحه ۴۹ اتمام #بقره