آن وقت فرا رسید، وقتی ملت گنهکار عاد به آسمان نگریستند ابری را دیدند که به سوی سرزمین آنها حرکت میکند، تصور کردند که ابر نشانه باران است، از اینرو شادمان شدند، و گفتند: «این ابری است بارانزا که به سوی درّهها و آبگیرهایمان رو میآورد.»
به استقبال آن شتافتند، و در کنار درّهها و سیلگیرها آمدند تا منظره نزول باران پر برکت را بنگرند و روحی تازه کنند. ولی به زودی به آنها گفته شد؛ این ابر بارانزا نیست، این همان عذاب وحشتناکی است که برای آمدنش شتاب میکردید، این تند باد شدیدی است که حامل عذاب دردناکی خواهد بود. طولی نکشید که آن با تند و ویرانگر فرا رسید، و اموال و چهار پایان و خود آنها را نابود کرد. [۵]
لحظه نزول عذاب
نخستین بار که متوجه ابر سیاهِ پر گرد و غبار شدند، وقتی بود که آن باد به سرزمین آنها رسید و چهار پایان و چوپانان آنها را که در اطراف بودند، از زمین برداشت و به هوا برد، خیمهها را از جا میکند و چنان بالا میبرد که آنها به صورت ملخی دیده میشدند، هنگامی که آن صحنه وحشتبار را دیدند، فرار کردند و به خانههای خود پناه بردند و درها را به روی خود بستند، ولی باد آن چنان تند بود که درها را از جا میکند، و آنها را بر زمین میکوبید و با خود میبرد و پیکرهای بیجان آنها را زیر خروارها شن، پنهان میساخت. [۶]
آری آنها آن چنان در چنبره عذاب الهی قرار گرفتند که به فرموده قرآن: «ما تَذَرُ مِنْ شَیءٍ اَتَتْ عَلَیهِ اِلاَّ جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ؛ آن باد تند از هر چیز که میگذشت، آن را رها نمیکرد، تا این که آن را همچون استخوانهای پوسیده مینمود.» [۷]
عذاب الهی در کمین قوم ثمود
آنها نه تنها از این جنایت بزرگ، نهراسیدند، بلکه با کمال بیشرمی نزد صالح آمدند و گفتند: «آن عذاب را که وعده میدهی بر ما فرو فرست.»
خداوند به صالح (علیهالسّلام) وحی کرد: به آنها بگو: عذاب من تا سه روز دیگر به سراغ شما خواهد آمد، اگر شما در این سه روز توبه کردید، عذابم را از شما باز میدارم وگرنه، قطعا مشمول عذاب خواهید شد. صالح (علیهالسّلام) پیام خداوند را به آنها ابلاغ کرد، آنها گفتند: اگر راست میگویی آن عذاب را برای ما بیاور.
صالح به آنها فرمود: ای قوم! نشانه عذاب این است که چهره شما در روز اول از این سه روز، زرد میشود، و در روز دوم سرخ میگردد، و در روز سوم سیاه میشود.
همین نشانهها، در روز اول و دوم و سوم، ظاهر شد، در این میان بعضی مضطرب شدند و به بعضی دیگر میگفتند: مثل این که عذاب نزدیک شده، ولی آخرین جواب قوم سرکش و مغرور این بود که: «ما هرگز سخن صالح را نمیپذیریم و از خدایان خود (بتها) دست نمیکشیم».
سرانجام نیمههای شب، جبرئیل امین (علیهالسّلام) بر آنها فرود آمد و صیحه زد، این صیحه به قدری بلند بود که بر اثر آن پردههای گوششان دریده شد، و قلبهایشان شکافته گردید، و جگرهایشان، متلاشی شد و همه آنها در یک لحظه به خاک سیاه مرگ افتادند وقتی که آن شب به صبح رسید، خداوند صاعقه آتشین و فراگیری از آسمان به سوی آنها فرستاد، آن صاعقه تار و پود آنها را سوزانید، و آنها را به طور کلی از صفحه روزگار برافکند.[۱]
نجات صالح و مؤمنان
[ویرایش]
عذاب سخت الهی همه معاندان و کافران را در هم کوبید و به خاکستر مبدل ساخت، چرا که همراه صاعقه و زلزله و طاغیه (عذاب بسیار) بود، و هیچ کس از آنها را باقی نگذاشت.
ولی حضرت صالح و افرادی که به او ایمان آورده بودند، نجات یافتند. «فلما جاء امرنا نجینا صالحا و الذین آمنوا معه برحمه منا»[۲] ایمان آورندگان به حضرت صالح (علیهالسّلام) اندک بودند، که مطابق بعضی از تواریخ، آنها چهار هزار نفر بودند، که پس از هلاکت قوم ثمود، از دیار بلا زده وادی القری به سوی حضرموت یمن کوچ کردند، و در آن جا به زندگی خود ادامه دادند
🔶حضرت لوط علیه السلام
از اولین کسانی بود که به ابراهیم علیه السلام ایمان آورد و خود یکی از پیامبران شد. او مامور گشت تا قوم سرکش و شهوت پرستی را که به عمل لواط دست می زدند به آیین ابراهیم علیه السلام فراخواند ولی آنها از اطاعت او سرپیچی کردند، تا جایی که طغیانگری آنان موجب نزول عذاب الهی بر آنان گردید
(به خاطر آورید) لوط را، هنگامی که به قوم خود گفت: «آیا عمل بسیار زشتی را انجام می دهید که هیچیک از جهانیان، پیش از شما انجام نداده است؟! (٨٠) آیا شما از روی شهوت به سراغ مردان می روید، نه زنان؟! شما گروه اسرافکار(و منحرفی) هستید! (٨١) ولی پاسخ قومش چیزی جز این نبود که گفتند: «اینها را از شهر و دیار خود بیرون کنید، که اینها مردمی هستند که پاکدامنی را می طلبند(و با ما همصدا نیستند!)» (٨٢) (چون کار به اینجا رسید، ) ما او و خاندانش را رهایی بخشیدیم؛ جز همسرش، که از بازماندگان(در شهر) بود. (٨٣) و(سپس چنان) بارانی(از سنگ) بر آنها فرستادیم؛ (که آنها را در هم کوبید و نابود ساخت. ) پس بنگر سرانجام کار مجرمان چه شد! (٨۴)
سوره اعراف ۸۰ تا ۸۴
خداوند در قرآن می فرماید: «والمؤتفکات اتتهم رسلهم بالبینات فماکان الله لیظلمهم ولکن کانوا انفسهم یظلمون؛ و شهرهای زیر و رو شده [قوم لوط] پیامبرانشان دلایل روشن برای آنان آوردند (ولی نپذیرفتند) خداوند به آنها ستم نکرد اما خودشان بر خویشتن ستم می کردند. » (توبه/ 70)
«والمؤتفکات» یعنی شهرهای واژگون شده، که آنها سه شهر بود که قوم لوط در آنها زندگی می کردند، اما خدا آنها را فرو برد و شهر را بر سرشان واژگون ساخت (در حالی که پیامبرشان با حجتها و معجزات آنها را به سوی خدا دعوت می کرد اما آنها انکار و تکذیب کردند پیامبران را همین سبب شد که مورد عذاب قرار گیرند) خدا در مورد نابود کردنشان به آنان ستم نمی کند، بلکه از روی استحقاق آنها را کیفر می کند. بنابراین خداوند به کیفر کفر و نافرمانی آنها را نابودشان ساخت. در نتیجه می توان گفت یکی از مشخصه هایی که سبب نابودی قوم لوط شد ظلم به خود بود که خود برخود کرده بودند. نه هیچ کس دیگر. البته اینها در حق مردم دیگر و در حق خداوند نیز ظالم بودند