الا ای چاه یارم را گرفتند
گلم،باغم،بهارم را گرفتند
میان کوچه ها با ضرب سیلی
همه دار و ندارم را گرفتند.
@delbaran5
مرغ دل یک بام دارد، دو هوا
گه مدینه،می رود گه نینوا
همچو نی در نینوا گل می کند
ناله در دور تسلسل می کند
این اسیر بند قاف و شین و عین
گاه می گوید؛حسن گاهی حسین
می پرد گاهی به گلزار بقیع
می نشیند پشت دیوار بقیع
می نهد سر، بر سر زانوی دین
اشک ریزان ،از غم بانوی دین
عرضه می دارد؛ که ای شهر رسول
در کجا مخفی بود قبر بتول
از تمام نخل ها پرسیده ام
آری! اما پاسخی نشنیده ام
یا امیرالمومنین! روحی فداک
آسمان را دفن کردی زیر خاک؟
آه را در دل نهان کردی چرا؟
ماه را در گل نهان کردی چرا؟
یاعلی جان! تربت زهرا کجاست؟
یادگار غربت زهرا کجاست؟
تا ز نورش دیده را روشن کنم
بر مزارش،شعله ها بر تن کنم
آه! از آن ساعت، که آتش در گرفت
جام را از ساقی کوثر گرفت
جام ساقی شمع آتشبار شد
چشم خواب آلودگان بیدار شد
از غمش پروانه ها پرپر شدند
شعله پیمودند و خاکستر شدند
یاد پهلویش، نمازم را شکست
فرصت راز و نیازم را شکست
آه زهرا تا ابد، جاری بود
دست مولا،تشنه یاری بود.
کتاب بر مدار عشق ج۱ ص۳۶
ایام شهادت بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
تسلیت باد.
@delbaran5
#زندگی_به_سبک_شهداء
🔻جعبه های خالی
بعد از یکی از عملیاتها، چندتا جعبه خالی با خودش آورده بود؛ زن همسایه که دید، به کنایه گفت:" انگار آقای برونسی دستِ پر تشریف آوردند! حتماً یه چیزی واسه بچه هاست". عبدالحسین وقتی عصبانیت من رو دید، با خنده گفت:" حتماً کسی خانم ما رو ناراحت کرده". گفتم:" زن همسایه فکر کرده توی جعبه ها چیزی گذاشتی و آوردی واسه بچه ها". عبدالحسین که سعی میکرد ناراحتی من رو برطرف کنه گفت:" به جای عصبانیت، خواستی بگی شما هم شوهرتون رو بفرستید جبهه تا جعبه های بیشتری بیاره!" تا اومدم حرف دیگه ای بزنم، حالت پدرانه به خودش گرفت و شروع کرد به دلداری دادن.. انقدر گفت و گفت، تا آروم شدم."
🌷 شهید عبدالحسین برونسی
📚خاکهای نرم کوشک، صفحه ۱۴۳
@delbaran313