eitaa logo
کانال جانبازِ شیمیائی
531 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2هزار ویدیو
28 فایل
ثواب بازنشر مطالب (بدون ذکر منبع)،هدیه به بقیه الله الاعظم ارواحنافداه بلامانع است ادمین: جانباز شیمیایی بهروز بیات @janbaz_shimiaee
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام طبیبِ دوّار سلام درمانگاهِ سیّار حسین...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از تو جان سپرده ام اما هنوز هم نامت که می برند ، دلم تیر می کشد....💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا : ما را بی نیاز گردان بر ما رحم کن که ناتوانیم بر ما که محتاج صبوری هستیم قلبی روشن و بی‌کینه که فقط جایگاه مهربانی باشد عطا کن خدایا : آرامش را به قلب همه ما عطا فرما آمین یا رَبَّ العالمین امیدوارم آرامش سرليست تمام زندگیمان. ✋ سلام عزیزان صبح زیبای سه شنبه دوم شهریورماه تان مبارک التماس دعای خیر 💞💞بهروز بیات💞💞
🚨 همه وزرای پیشنهادی آیت‌الله رئیسی به جز حسین باغگلی، وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش توانستند از مجلس رای اعتماد کسب کنند.
برشی ازیک روززندگی جانبازشیمایی: سلام نماز صبح را داد چشمانش مثل سینه اش میسوزد نه بخاطر‌ دودبخاری نفتی بلکه بخاطر بی خوابی که یار همیشگیش شده است شبها تاصبح یا در اثرحالت خفگی از خواب می پرد ویا از صدای سرفه های خشکش ویا از دردهای متنوع گاهی سردرد؛ گاهی دردقفسه سینه ؛گاهی دردهای استخوانی؛و گاهی موردهجوم دردهای مختلف درتمام نقاط بدن قرار گرفته و خواب برچشمانش حرام میشود. آرام و لرزان از تخت پایین می آید تا آبی به صورت بزند.دوسه مشت آب کمی حالش را جامی آورد. در آینه نگاهی به خودش می اندازد چشمانش مخملی شده ازفرط بی خوابی سماور راروشن میکند ودست به دیوار میگیرد تا به سمت تخت خوابش برود همسرش پهلو به پهلو میشود و زیرلب غر میزند چقدر سروصدا میکنی همین سرفه وخس خس سینه ات برای هفت جدمون کافیه ... نفسش را درسینه حبس میکند لباس می پوشدو به آهستگی بیرون میرود. سوز ملایمی گونه اش راسرخ میکند. به نانوایی که میرسد می ایستد چند نان تازه میخرد ومقداری حلیم. به خانه می آید وسماور راکه حالا به جوش آمده کم وچایی را هم دم میکند بامهربانی همسر و فرزندانش رابیدار میکند تا صبحانه بخورند هر کدام به نوعی ازصداهای شبانه اش گلایه میکنند ولبخند از صورتش محومی شود صبحانه رانصفه؛ نیمه رهاکرده وبه سمت درمانگاه نزدیک خانه میرود مسئول پذیرش وقتی دفترچه بیمه اش را چک میکندبا تندی میگوید دیگه با بنیادقرارداد نداریم آزادحساب میشه؛ قبول میکند. پول ویزیت و دارو و آزمایش رامیدهد و قبض ها رامیگیرد به خانه نمیرودمستقیم میرود دبه بنیاد راننده تاکسی کمی جلوترنگه میدارد: داداش اول صبحی خلقم تنگ شدچقدر سرفه میکنی مگه مجبوری اینقدر زهرماری بکشی که خودت ودیگران و عذاب بدی بفرما بروپایین حوصله نعش کشی ندارم پیاده میشود آرام آرام قدم برمیدارد روی دیوارمسجد عکس جانبازی کشیده شده و زیرش نوشته جانبازان شهدای زنده و تاج سر ما هستند لبخندی میزند وبه راهش ادامه میدهد. به بنیادشهید که رسید سریع به واحد بهداشت و درمان برای دریافت پول داروها و ویزیت و... مراجعه میکند مسئول قسمت بعد ازگرفتن مدارک میگوید. اسماً یک ماه بعد پول به حسابت میاد اماچون امسال دولت هزینه درمان ونداده شاید تاچهار ماه دیگه هم نتونیم باهات تسویه کنیم آهی میکشد به قسمت اداری میرود سراغ ماده ۳۸ راکه قراراست سپاه حقوقش را بریزد میگیرد. اینجا هم یکی با تندی میگوید دوسال است مدارکت را داده ایم قرار باشد بدهند میریزند مزاحم نشو بر میگردد وبه سمت باجه مسئول مسکن میرود هنوز به باجه نرسیده جوانکی که پشت میز است می گوید هنوز وام ابلاغ نشده بیخود نیا این طرف کلافه میشودبه سمت باجه فرهنگی میرود ازخانمی که کمی هم آرایش کرده می پرسد اردو برای جانبازان دارید دخترک میخندد طوری که نزدیک از صندلی بیافتد بالاخره بریده بریده می گوید نه حاجی جان سه ساله که اردو نداریم خسته و کلافه ازبنیاد شهید بیرون می آید و پیاده راهی میشود سرفه امانش را می بُرد. جلوی سکوی مغازه ای می نشیند تا نفسی تازه کند. خانم جوانی وارد مغازه میشود و صدایش می آید: آقا لطفا نذارید معتادها جلوی مغازتون بشینن آدم وحشت میکنه از کنارشون رد بشه و صاحب مغازه هم بی تامل فریاد میزند مردک عملی زود گورت را گم کن. قلبش تیر میکشد به سختی نفس میکشد و با مکافات بلند میشود آرام آرام خودش را به فضای سبز نزدیک خانه می رساند. صدای اذان می آید نماز رادر نمازخانه میخواند و چند ساعتی را در هوای آلوده و سرد بر روی نیمکتی که مدتها سنگ صبورش شده مینشیند و از بی مهریها و ناملایمات می گوید. از این که مسئولان شهد ارا بیشتر دوست دارند چون میشود عکس یادگاری با شهید را روی میز اتاقشان بگذارند و به مراجعان بگویند ما هم نشین شهدا بودیم اما جانباز هزینه دارد.خرج تراش است و باعث درد سرمسئولان ازمردم می گوید که در مصاحبه هابه حال جانباز غبطه می خورند و التماس دعا از این شهدای زنده دارند !اما در مواجهه حضوری اصلا جانباز را نمی بینند و اگرخودش را معرفی کند با تَغَیُّر میگویندمی خواستی نری یا چرا از جانبازیت سوء استفاده میکنی دیگر روحش هم خسته شده است رادیوی جیبی اش را در می آورد سخنرانی رهبر را پخش میکند ناگهان گل ازگلش میشکفد و روح به کالبدش برمیگردد وهر چند لحظه یک مرتبه قربان صدقه ی آقا می رود با نیمکت خداحافظی میکند و از او حلالیت می طلبد: میگم روزی چندساعت مهمون تو باشم تا بچه ها تو خونه ازصدای سرفه وخس خس سینه ام در امان باشند واردخانه که میشود همسرش جلومی آید وبادلخوری می پرسدچرا اینقدردیر اومدی نگرانت شدم لبخندی میزند و ازهمسرش تشکرمیکند ناهارش رامیخورد وبه بالش تکیه میدهد کانال تلویزیون راعوض میکندچشمانش به زحمت بازمی ماند اماصدای سرود را می شنود: جانبازی صبورم سرشار از غرورم پیکم پیک نورم ... جانباز شیمیایی بهروز بیات ۱۷ آذر ۹۵ تهران به اصطلاح بزرگ
💥 نیویورک‌تایمز: ایران عملیات سیا برای تشکیل شبکه جاسوسی را ناکام گذاشت 🔹یک روزنامه آمریکایی از ناکام ماندن عملیات سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) برای تشکیل شبکه مخبران در ایران در نتیجه «عملیات ضداطلاعاتی بسیار کارآمد» از سوی تهران، خبر داده است.
یه شب هیات بودیم روحانی هیات از بچه های جنگ بود اولش که رفت بالای منبر به من و یکی دیگه گفت جون مادرتون اذیت نکنید☻👹😈 وسط سخنرانی یه مثل زد گفت دکتر میخواد دارو بنویسه وضعیت بیمار و چک میکنه طبق اون دارومیده شاید بیمار متوجه نشه چرا این دارو رو داده!😳😳 بعد گفت کسی براش پیش اومده بره دکتر دارو با شرایطش نخونه؟😒 من‌ زرتی دستم و بردم بالا همه ترکیدن از خنده !!!😜😜 حاج آقا گفت واقعیه؟ 🧐 گفتم اره به جان خودت😉 گفت بگو😏 . گفتم بهار رفته بودم شهرمون فصل چاقاله بادوم بود رفتم بالای درخت چاقاله بکنم شاخه شکست افتادم دستم شکست. رفتم دکتر دستم و گچ گرفت دارو هم نوشت . رفتم داروخانه دارو را گرفتم دیدم شربت ضدانگل داده!!! رفتم پیش دکتر گفتم آقای دکتر من دستم شکسته تو داروی انگل دادی؟ دکتر گفت بله : یه نگاه به خودت بکن !!!! با این سن و سال و هیکل قلمبه اگر کرم نداشتی بالای درخت نمی رفتی 😄😄😄😄😄 کلا مجلس ترکید حاجی صلوات فرستاد و زود سفره شام و انداختن 😁😁😁😁😁😁😁