eitaa logo
جارچی رویان
805 دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2هزار ویدیو
24 فایل
🌀‌ کانال جـارچی رویـان (شهرستان شاهرود) ‌ ‌ 📰 اخبـار و بـازتــاب محاسـن و معایـب شهــر 📝 انتقـادات ، پیشنهـادات و مطالـبه‌گری شما 📡 رسانه مـردم فـهیـم و شریف شـهـر رویــان ‌ 📲 ارتباط با مـا : https://abzarek.ir/service-p/msg/1525985
مشاهده در ایتا
دانلود
مردم استان سمنان در محکومیت جنایت خونین حرم مطهر شاهچراغ علیه السلام 🗓جمعه ۶ آبان ماه ⏱پس از نماز عبادی سیاسی جمعه در تمام شهرهای استان سمنان @jarchyrooyan
همزمان با کل کشور بعداز دعای ندبه دعای جوشن صغیر وسوره ی حشر خوانده میشود برای ازبین رفتن این فتنها انشاالله ازتمامی همشهریان عزیز دعوت میشود راس ساعت ۷ صبح در حسینیه آقنبر تجمع فرمایند 👇👇👇 https://eitaa.com/jarchyrooyan
مزون پاپیون🎀 ✅ارائه ی پوشاک بانوان ✅انواع شومیز مجلسی و شلوار ✅انواع تیشرت و لباس راحتی انصاف اولویت اول ماست❤ 👀فروش به صورت حضوری و آنلاین📦 آدرس :شاهرود،خیابان فروغی،جنب نمایندگی اسنوا صبح ها:۱۰ تا ۱ بعدازظهر ها:۵ تا ۸ در غیر این ساعات با هماهنگی در خدمتیم. تلفن تماس:۰۹۱۹۶۶۹۹۷۰۴ ارسال برای شاهرود و حومه:رایگان ارسال به سراسر ایران زیبا:در اسرع وقت لطفا ما رو به دوستان و آشنایان معرفی بفرمایید.👌 هر سوالی دارید بپرسید تا جواب بدیم حتی اگه خرید نکنی😘 لینک کانال ما در ایتا: @papionn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دانشگاه سبزوار ⭕️ پسرها میخواستند وارد سلف دخترها شوند که با عکس‌العمل دختران چادری مواجه شدند! 👈 با شعار: زن آزاده منم/هیز تویی/هرزه تویی کانال 👇👇👇 🆔 https://eitaa.com/jarchyrooyan
🖼 نقاشی جدید حسن روح‌الامین 📌 👇 🆔 https://eitaa.com/jarchyrooyan
🔔 راهپیمایی اعلام انزجار از دشمن، امروز در سراسر کشور برگزار می‌شود شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی با صدور اطلاعیه‌ای از مردم دعوت کرد تا (۶ آبان) پس از اقامه‌ نمازجمعه در سراسر کشور با حضور خود در راهپیمایی، جنایت حرم مطهر احمدبن موسی (علیه‌السلام) را محکوم نمایند. راهپیمایی امروز همزمان در نمازجمعه 👇👇👇 https://eitaa.com/jarchyrooyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۶ آبان ماه_1401 تصاویری ♻️ازنماز جمعه عبادی،سیاسی شهررویان که به امامت امام جمعه موقت حجت الاسلام والمسلمین حاج آقای شریعتمدارطهرانی ✅نماز عبادی سیاسی جمعه این هفته رویان 6آبان ماه ۱۴۰۱ و با حضور اقشار مختلف مردم و مسئولین،نیروهای انتظامی https://eitaa.com/jarchyrooyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۶ آبان زادروز پدر موشکی ایران، شهید حسن طهرانی‌مقدم ـــــــــــــــــــــــ 👇👇👇 https://eitaa.com/jarchyrooyan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 کلیپی از تظاهرات مردم شهر رویان در محکومیت حرکت تروریستی در شاهچراغ شهر شیراز با حضور اقشار مختلف مردم🇮🇷 🇮🇷کانال خبری شهر رویان 👇👇👇 @jarchyrooyan
این حرف درگوشیه.mp3
10.11M
⭕️ دوستان خواهش می کنم خواهش می کنم گوش کنید و حتما برای دیگران ارسال کنید التماس می کنم دغدغه داشته باشید 🗣استاد امینی خواه 📌 اخبار و تحلیل ها در پایگاه مقاومت بسیج ثارالله شهر رویان 🆔 @p_sarallah
🖊️ جاوید الاثر احمد متوسلیان برای آنچه که اعتقاد دارید ایستادگی کنید حتی اگر هزینه اش تنها ایستادن باشد ... رسانه ثارالله ... پایگاه مقاومت ثارالله شهر رویان @p_sarallah
خط‌ مقابل ما , دست داعش بود و ما نیروی پشتیبانی بودیم. شبی نیروهای فاطمیون عملّیات کردند تا منطقه یا همان خطِ مقابل را، از دست داعش پس بگیرند ولی متاسفانه یکی از نیروهای فاطمیون گم شد. صبح که هوا روشن شد و آمدیم عقب به وسیله هلی شات متوجه شدیم که داعشی ها او را رو عریان کرده و بدنش را روی سنگر گذاشتند ما تصویر او را در صفحه مانیتور دیدم. داعشی بزدل است تا جایی مهمّات داشته باشد شلیک می‌کند و همچون که مهماتشان ته بکشد بلافاصله از ترس عقب می روند و پا به فرار میگذارند..... مجدد نیروهای فاطمیون آمدند تا عملّیاتی را انجام دهند صبح من رفتم ببینم آن نفری که آنجا روی سنگر بود هست یا نه !؟ وقتی رسیدم و آنجا را پیدا کردم دیدم سرش را از بدنش جدا کردند و زمانی که می‌خواستند عقب‌نشینی کنند سر را همراه خودشان برده بودند و تنش را همان جا گذاشته بودند . منقلب شدم و به بدن بی جان آن نگاه‌ می‌ کردم که ناگهان در پنج یا شش متری من خاکی بلند شد یکی از پاسداران آمده بود برای شناساییِ او.... و همزمان با دوربینش رد داعشی ها را چک می کرد و من هم به او نگاه می کردم. ناگاه خاکی برپا شد. و نیروی پاسدار به زمین افتاد البته از شلیک به سمت او هیچ صدایی بلند نشد .! درواقع آن ها یک خمپاره شصت بدون صدا زدند. خمپاره شصت هیچ سر و صدایی نداشت فقط ما متوجه گرد خاک دور اطرافمان شدیم . تا به نیروی پاسدار کنارم نگاه کردم دیدم که بر اثر اصابت ترکشِ خمپاره ،سر و صورتش غرق به خون است... «این روایت ادامه دارد». آزمون نهایی دین، دینداری نیست عشــــق است و عشـــق گوهریست گرانبها اگر با خلوص و تواضع توأم باشد.
هم زمان در فاصله یک تا دو متری ، می دیدیم که خمپاره ها بر زمین می خورد و منفجر می شد.در آن حال هیچ دفاعی نداشتیم. همینقدر می دیدیم که تک تیرانداز پشت هم ما را به رگبار بسته و یکریز تیراندازی می کند و تیرها به لبه خاکریز می‌خورد. در همان حین یکی از رفقا صدایم زد و گفت: برادر بداقی!!! بیا که تیراندازی از این سمت است. بلافاصله تفنگم را گرفتم تا ببینم آن که یکسره شلیک می کند دقیقاً کجاست و کیست.! در آن حال یکی دیگر از رفقا به من گفت: شلیک از داخل آن شیار است تیرها از آنجاست!! جالب اینجا بود . ما فقط شلیک گلوله را می‌دیدیم و اصلاً داعشی مقابل دیده نمی شد و او با خیال راحت ما را هدف گرفته بود. به بچه ها گفتم : بچه ها دقّت کنید تا خودش را پیدا کنیم . نیرو‌های ما نیز متمرکز شدند تا ببینند که او کیست و این تیر ها از چه کسی به سمت ما می بارد . انگار آن تک تیرانداز یک دیده‌بان هم برای خودش داشت و فهمیده بود که ما روی او متمرکز شده ایم. در همین حین برای این که ما را سرگرم کنند پنج یا شش تا از افرادش آمدند و شروع به تیراندازی کردند و این تیرها به لبه خاکریز ها برخورد می کرد و ما می دیدیم که لبه خاکریز مدام کوتاه و کوتاه تر می شود. ناگاه بچه ها صدا زدند ,بداقی بیا این طرف را بزن آنجا را ول کن آنها (داعش) در فاصله« ۱۵۰» متریِ ما موضع گرفته بودند. ما نزدیک رودخانه بودیم آنجا هیچ آبی نمی آمد روی رودخانه هم سنگ های بزرگی بود درواقع داعش پشت این سنگ ها، سنگر گرفته بود جالب این بود : زمانی که شلیک میکردیم , اگر کمی پایین تر را نشانه گیری می کردیم این تیر به سنگ می خورد. برعکس اگر کمی بالاتر را نشانه می‌گرفتیم تیر از بالای سرشان رد می شد. آن ها جوری سنگر گرفته بودند که در زاویه تیرهای ما نبودند. خودشان تا حدودی دیده می شدند ولی نمی شد به آن ها شلیک کرد . در همین فاصلهٔ نسبتا کور, چشم در چشم نشانه گیری کردیم تا اینکه بلاخره موفق شدم به حمد خدا یکی از آن ها را با شلیک تفنگ بزنیم . خوشبختانه یکی از نیروهای تیرانداز, که اصالتا از افغان بود موفق شد, یکی دیگر شان را هم او بزند. به محض آنکه (داعش)متوجه شدند دو نفر از نیروهایشان تیر خوردند بلافاصله در رفتند و نماندند... ادامه ی این روایت را از زبان برادر قاسمی (مدافع) در روزهای آتی به صورت (اپیزود ، داستانک)برای شما همراهان گرامی ارسال خواهم کرد. « حرم بی بی زینب س» رزمنده ! با ما که مرثیه‏ خوانِ در قفس‏ ماندن خویشیم از جهاد و فداکاری بگو ..... ما دعاگوی شما هستیم🤲
ادامه خاطرات مدافع برادر گرامی آقای« بداقی» یک الی دو ساعت بعد به فکر فرو رفتم و باخود گفتم: این تک تیرانداز چه شد آن موقع بود الان کجا غیب شد!!! که یهو متوجّه شدم آن ها ما را فریب داده اند آن تم تیرانداز , زمانی که فهمیدع ما روی او متمرکز شده ایم، به نوعی ما را سرگرم کردند تا او فرار کند و بعد از سمتی دیگر شروع به تیر اندازی کردند .. چند دقیقه ای که گذشت و ما فهمیدیم داعش قصد حمله مجدد به ما را دارد. در حین تلاش برای مبارزه ، دیدیم ۳ نفر از داعشی ها مسیری را پشت سر هم با سرعت طی می کنند. در همین حال یکی از آن ها را زدم و بلافاصله دو نفر از آن ها پناه گرفتند و غیب شدند. با دوربین داشتم نگاه می کردم که ببینم آن دو نفر دیگر کجا رفتند. ناگهان دیدم چیزی از بالای سر من به سرعت رد شد و خورد به کف سنگر کمانه کرد و در رفت ولی منفجر نشد!!! متوجه شدم گلوله آر پی جی بود که از بالای سر من رد شده بود یکی از دوستان بغل دست من بود گفت تو نگاه کن و ببین زمانی که من شلیک کردم تو به من راهنمایی بده گفتم چشم تیر اول را که زد به او گفتم: سریع باش که الان به سمتش شلیک می کنند گوش نکرد و با همان تفنگی که در دستش داشت با دوربینش شروع به نگاه کردن اطراف کرد ناگهان تیری از زیر گلوله تفنگش رد شد و آن هم در خاکریز افتاد ولی منفجر نشد.. «مدافع»برادر گرامی آقای قاسمی در ادامه این داستان را چنین روایت کردند که: این عملّیات در روستایی به نام « بویه » بود کسی در آن جا سکونت نداشت خانه ها گِلی بود همه از ترس داعش فرار کرده بودند در همان روستا سنگری بود که شبیه(T) انگلیسی بود آن سنگر در دست داعشی ها بود ورودی سنگر که وارد می شدی شکلی مثل T و پشت آن مخفی گاه بود. داعشی ها روی سنگر را با برزنت ،گونی ،و حَلب پوشیده بودند و رویش را خاک ریخته بودند به همین دلیل با چشم غیر مسلح اصلاً معلوم نمی شدکه این یک سنگر است!! آن سنگر به قدری بزرگ بود که دو ماشین در کنار هم و دو یا سه موتور خراب هم در آنجا بود ! آن جا پناهگاه و به نوعی جان پناهشان بود که ما آن جا را گرفتیم. شب می رفتند در مقر اصلی شان که شبیه قلعه بود وقتی هوا تاریک می شد ماشین یا موتور شان را به داخل می آوردند روزآخری که می خواستیم منطقه را تحویل بدهیم و برگردیم . شهید حاج محمود حاجی قاسمی هم آنجا همراه ما بود. زمان حمله تیری به کتف حاج محمود اصابت کرد و او مجروح شد . هرچه به حاج محمود اصرار کردیم که با نفر بَر به عقب برگرد قبول نکرد دستش هم خونریزی داشت و خیلی بی رمق شده بود او تا آخر در کنار بچه ها ایستاد و می گفت: تا آخر هستم و با بچّه ها به عقب بر می گردم تا آخرهم آن جا ماند و با همان نفر بر او را به عقب برگرداندند روحش شاد 🌷روزی که دلم شهید مذهبـ بشود🕊 🌹خون رگ غیرتـم لبالب بشود 🌷آموختم از «مدافعان حرمت»🕊 🌹باید که سرم فداے«زینب» اللَّهمَّﷺصَلِّﷺعَلَىﷺمُحمَّـدٍﷺوآلﷺِمُحَمد