eitaa logo
برونند زین جرگه هشیارها
281 دنبال‌کننده
188 عکس
27 ویدیو
10 فایل
به نامِ او به یادِ او که مَحبّتش معنی‌بخشِ زندگی است... جُرعه‌های مَحبّت برای مُقیمان و راهیانِ «کیشِ مهر»
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم برگزیده "مجموعه‌ای از رباعیات علوی" رباعی۱ ای در پی گنج، گنج و گنجینه علی‌ست ای اهل عمل، دست پر از پینه علی‌ست ای آن که به دنبال خدا می‌گردی دنبال علی باش که آئینه علی‌ست رباعی۲ هرکس که در این جهان گرفتار علی‌ست با قیمت جان و دل خریدار علی‌ست عمری‌ست جهان ریزه‌خور سفره‌ی اوست هرچند که نان‌ونمک افطار علی‌ست رباعی۳ هر دل که شناخته‌ست راهی به‌علی پس رو زده با کوه گناهی به‌علی پیغمبر ما که "مُستَجابُ الدَّعوة" است در سجده چنین گفت؛ "الهی بِعلی" رباعی۴ بر پای تو کوه درد و غم سجده کند نامت که نوشته شد، قلم سجده کند از بس که به سجده رفته ای در دل شب حق است که برتوسجده هم سجده کند رباعی۵ بار غم اگر به شانه برداشت علی در کوفه نهال عشق را کاشت علی هر شب در اوج خلوت نخلستان باچاه قرار درددل داشت علی رباعی۶ یک‌عمر به فکر دیگران بود علی با دشمن و دوست مهربان بود علی تاریخ گواه است که تا روز ابد مظلوم‌ترین مرد جهان بود علی رباعی۷ شب‌های زمین بدون او بی‌بدر است حتی شب قدر بی‌علی بی‌قدر است در زمره‌ی خوبان جهان در تاریخ تا روز حساب نام او در صدر است رباعی۸ بودند اگرچه دورش افراد دورو هرگز دو خورش نبود بر سفره‌ی او از جهلِ زمانه با علی عمری بود؛ خاری در چشم و استخوانی به گلو رباعی۹ امشب خبری نشد از آن مرد کریم خالی مانده‌ست ظرف طفلان یتیم این‌بار به دست کافری معجزه شد در مسجد کوفه ماه گردید دونیم رباعی۱۰ شب شاهد چشم‌های بیدار علی‌ست تاریخ در انتظار تکرار علی‌ست خوشبخت کسی که مُهر پرونده‌ی او امضای "براءَةٌ مِنَ النّارِ" علی‌ست @Mojtaba_Khorsandi
☑️ دستورِ امشب: بی‌چارگی بکاریم، بی‌نیازی درو کنیم. 🏷️ @jargeh
دل و دین و عقل و هوشم همه را بر آب دادی ز کدام باده ساقی به من خراب دادی چه دل و چه دین و ایمان همه گشت رخنه رخنه مژه‌های شوخ خود را چو به غمزه آب دادی دل عالمی ز جا شد چو نقاب بر گشودی دو جهان به هم بر آمد چو به زلف تاب دادی در خرمی گشودی چو جمال خود نمودی ره درد و غم ببستی چو شراب ناب دادی ز دو چشم نیم مستت می ناب عاشقان را ز لب و جوی جبینت شکر و گلاب دادی همه کس نصیب خود را برد از زکات حسنت به من فقیر و مسکین غم بی‌حساب دادی همه سرخوش از وصالت من و حسرت و خیالت همه را شراب دادی و مرا سراب دادی ز لب شکرفروشت دل خواست کامی نه اجابتی نمودی نه مرا جواب دادی @jargeh
✔️ خطاب به زبانِ شیرینِ فارسی 🌍 جهان نما @jargeh
جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای؟ نی غلطم، در دلِ ما بوده‌ای دوش ز هجرِ تُو جفا دیده‌ام ای که تو سلطانِ وفا بوده‌ای آه که من دوش چه سان بوده‌ام آه که تُو دوش که را بوده‌ای 💯 رَشک بَرَم کاش قَبا بودَمی 💯 چون که در آغوشِ قبا بوده‌ای زَهره ندارم که بگویم تو را «بی منِ بی‌چاره چرا بوده‌ای؟!» یارِ سبک روح! به وقتِ گریز تیزتر از بادِ صبا بوده‌ای بی‌تو مرا رنج و بلا بند کرد باش که تو بندِ بلا بوده‌ای رنگِ رُخِ خوبِ تُو آخر گواست در حرَمِ لُطفِ خُدا بوده‌ای رنگْ تُو داری، که زِ رنگِ جهان پاکی و هم‌رنگِ بقا بوده‌ای آینه‌ای رنگِ تُو عکسِ کسیست تو ز همه رنگ جُدا بوده‌ای 🖊 📚 🌍 جهان نما @jahannama_life @jargeh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازین صورت چه می‌خواهی؟ دوای سیرتِ بد کُن که تقصیری نکرد ایزد دَرین صورت به ✔️ این نقاشی هنوز تمام نشده...؛ دست‌مریزاد به نقّاشِ هنرمندش! 🌍 جهان نما @jahannama_life @jargeh
خوش به حالِ من که با خودم هر چه بیش‌تر پریده‌ام حَظّ بیش‌تر کشیده‌ام هم‌چنان که روزگارِ من هر چه تلخ و تلخ‌تر شده‌است دل‌پذیرتر گذشته است 🚬 روزِ جهانی مبارک؛ قدرِ خودتون رو بدونید! @jahannama_life @jargeh
🔖 برای گِرد آمده‌ایم. 🗺️ We have come together for the sake of . 🪐 إجتَمَعنا من أجلِ . 🌎 ؛ این‌جا زندگی می‌کنیم. 🏡 قم، صفاییه، کوچه ۳۷، پلاک ۱۱ ✔️ اینستاگرامِ «جهان نما» @jahannama_life
✔️ شانزدهم خرداد، روزی که از میانِ زمینیان رفت و کتاب‌ها، شعرها، ترانه‌ها و فیلم‌هایش ماند تا هم‌چنان در ذهن و روانِ انسان‌هایی که می‌آیند و حتی نادر را ندیده‌اند، دانه‌ای بکارند. 🎬 تماشای مستندِ پُرشُکوهِ نادر ابراهیمی: بارِ دیگر مردی که دوستش می‌داشتیم... ☕ یک فنجان زندگی با طعمِ 🏡 ؛ قم، صفاییه، کوچه ۳۷، پلاک ۱۱ @jahannama_life
💯 از این به بعد توی دورِ هم جمع میشیم و می‌خونیم؛ ساده، خودمونی و بدونِ هیچ تشریفاتی. 🕔 فردا منتظرتون هستیم... ✔️ برا این جلسه از ، و بهترین شعرهایی که خوندید یا شنیدید رو انتخاب کنید و برامون بخونید. 👌🏻 هر کدوم از عزیزان هم که سروده‌ای از خودشون داشته باشن، می‌تونن توی دورهمی بخونن. ☕ یک فنجان شعر 🏡 ؛ قم، صفاییه، کوچه ۳۷، پلاک ۱۱ @jahannama_life
جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته‌ی سخن درآورم نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است دردهای من گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست درد مردم زمانه است مردمی که چین پوستینشان مردمی که رنگ روی آستینشان مردمی که نام‌هایشان جلد کهنه‌ شناسنامه‌هایشان درد می‌کند من ولی تمام استخوان بودنم لحظه‌های ساده‌ سرودنم درد می‌کند انحنای روح من، شانه‌های خسته‌ غرور من تکیه‌گاه بی‌پناهی دلم شکسته است کتف گریه‌های بی‌بهانه‌ام بازوان حس شاعرانه‌ام زخم خورده است دردهای پوستی کجا؟ درد دوستی کجا؟ این سماجت عجیب پافشاری شگفت دردهاست درد، حرف نیست درد، نام دیگر من است من چگونه خویش را صدا کنم؟ @jargeh
مرا به خَلْسه می‌برد حضور ناگهانی‌ات سلام و حال‌پُرسی و شروع خوش زبانی‌ات فقط نه کوچه باغِ ما فقط نه این‌که این محل احاطه کرده شهر را شعاع مهربانی‌ات   دوباره عهد می‌کنی که نشکنی دلِ مرا چه وعده‌ها که می‌دهی به رغمِ ناتوانی‌ات جواب کن به جز مرا صدا بزن شبی مرا و جای تازه باز کُن میان زندگانی‌ات بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده‌ای سپس سر مرا بِبَر به جای مژدگانی‌ات @jargeh
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه از روزنی می‌گذشتم اگر سوهانم نمی‌زد نمک‌سوده‌تر از آنی که فاسدت کند ای بَرگُذشته از آب و خاک و آتش ای شعر با گندمی زمینی شدم با انگوری آسمانی می‌شوم شعر، لامکانی‌ام می‌بخشد پروانه بی‌تابِ گُلیست که برای تُو چیده‌ام گُل را به شاخه می‌بندم آرام می‌شود شعری برای تُو می‌چینم 📚 لحظه‌های شماره‌شده ✍🏻 🌐 اینستاگرامِ «جهان نما» 🏡 قم، صفاییه، کوچه ۳۷، پلاک ۱۱یک فنجان زندگی @jahannama_life
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه شود اگر که بَری ز دل همه دَردهای نَهانیَم به کِرشمه‌های نهانی و به تَفقُّداتِ زَبانیم نه به ناز تکیه کُند گُلی، نه به ناله دل‌شُده بُلبلی تو اگر به طَرْفِ چمن دَمی بِنشینی و بِنشانیَم ز خونْ دلِ ناتوان، ز جَفات رفته ز تَن توان به لب است جان و تُو هر زمان، ستمی ز نو برسانیم ز سحابِ گر نَمی، برسد به نَخلِ امیدِ من نه طمع ز ابرِ بهاری و نه زیان ز بادِ خَزانیم بوَدَم چو دلی غمین، اَلَم و در کمین نَشَوی به دَرد و الَم قَرین، گر از این اَلَم بِرَهانیم 🔹 منسوب به رَشحه؛ دختر هاتف اصفهانی 🔊 سحرگاهِ جمعه بیست و پنجم آذرماه ۱۴۰۱ @jargeh
📂 در حسرتِ گردنت چه می‌کشد شال‌گردن تا زمستانِ سالِ بعد؟!! ✍🏻 پ.ن: .... تا ؟!! @jargeh
✅ هفتم تیر ماه ۱۴۰۲ سرم از آستانه‌ات خالی‌ست جای من روی شانه‌ات خالی‌ست تا ابد نیستی و با این حال تا ابد با تُو روبه‌رو هستم 📚 وصیت و صبحانه/ غزل چهارم ✍🏻 ❤️ مُبارک باشید! @jargeh
عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن دردمندان را به درد نو مبارک باد کن گفته‌ای در دین ما رسم فراموشی خطاست چون کنی از ما فراموش، این سخن را یاد کن با من آغاز تکلم کردی و بی‌خود شدم تا از اول بشنوم، بار دگر بنیاد کن زینهار! ای دل، چو آن سلطان خوبان در رسد حال ما را عرضه ده، کر نشنود فریاد کن ای فلک، زان سنگ‌ها کز نقش شیرین کنده شد گر توانی زیب روی تُربت فرهاد کن ترک جان گفتیم و بیدادت هنوز آخر نشد آخر، ای سلطان خوبان، ترک این بیداد کن ای پری‌پیکر، از غمت دیوانه شد گر نوازش می‌کنی، او را به سنگی شاد کن @jargeh
شَبم به فکر که شاید تو را به خواب ببینم زهی تصوّرِ باطل که خواب ندارم @jahannama_life
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 یادی نمیکنی؛ از عاشقت چرا؟! باور نمیکنی؛ حالِ دل مرا… یادی نمیکنی؛ از عاشقت چرا؟! من دوست دارمت… چون شب که ماه را…! من می‌سُرایمت! چون دل که آه را… چون دل که آه را… چون اشکِ من؛ گاهی قدم بر دیده ام نِه دل برده ای… باری بیا؛ دلداریم ده! دیدار تو؛ از این جهان وز آن جهان به! ای نو بهارم… چشم انتظارم… © شهاب‌گرافی کپی‌رایت ندارد...🔻 💯📮@SHAHAB_GRAPHY
❤️ کانالِ خانوم معلّم / شاعر شُو 💯 یکی از مخاطبینِ فرهیخته و اهلِ ادب جهان‌نما یه کانالِ عالی دارن که توش خیلی هنرمندانه بهتون یاد میدن چه جوری بشید. حتماً عضو بشید و از آموزش‌های کاربردیشون بهره ببرید. 👇🏻 🌐https://eitaa.com/sherekootah 🔹 معرفی کوتاهِ خانم یثربی و مجموعه رباعیاتشون به نامِ «نوراندیشی» 🔹 یه شعرخوانی زیبا از خانم یثربی @jahannama_life
خَبر می‌پُرسم از جانان ولی ناگه اگر روزی ازو کس یک خبر گوید من از خود بی‌خبر گردم @jargeh
بوسیدمش دیگر هراس نداشتم جهان پایان یابد من دیگر از جهان سهمم را گرفته بودم @jargeh
تا تو بودی در شبم، من ماهِ تابان داشتم روبروی چَشمِ خود چشمی غزل‌خوان داشتم حال اگرچه هيچ نذری عهده دارِ وصل نيست يک زمان پيشامدی بودم که امکان داشتم ماجراهايی که با من زيرِ باران داشتی شعر اگر می‌شد قريبِ پنج ديوان داشتم بعد تو بيش از همه فکرم به اين مشغول بود من چه چيزی کم‌تر از آن نارفيقان داشتم؟! ساده از «من بی‌تو می‌ميرم» گذشتی خوبِ من! من به اين يک جمله‌ی خود سخت ايمان داشتم لحظه‌ی تشييعِ من از دور بويت می‌رسيد تا دو ساعت بعد دفنم هم‌چنان جان داشتم! 📘 پیشامد 📌 نشر نیماژ @jargeh
🔰 فراتر از تاریخ 1️⃣ مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود می‌بیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان نا آشنا که لباس‌های بلند مشکی پوشیده‌اند، به گردنشان صلیب آویخت‌اند، کلاه‌های جواهرنشان بر سر گذاشته‌اند، زنجیرهای طلا به کمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‌های خود نصب کرده‌اند. وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه با حیرت و تعجب به آن‌ها نگاه می‌کنند. اما پیامبر بی اعتنا از کنار آنان می‌گذرد و از مسجد بیرون می‌رود. هم هیأت میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‌شوند. مسلمانان تاکنون ندیده‌اند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی‌توجهی کند. به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی، علت بی‌اعتنایی پیامبر را سؤال می‌کند، هیچ‌کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‌کنند. تنها راهی که به نظر همه می‌رسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیک‌ترین فرد به پیامبر و آگاه‌ترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل می‌شود. پاسخ او این است که: «پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‌ای ندارند؛ اگر می‌خواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات وجواهرات و تجملات را فرو بگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.» این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیح می‌اندازد که خود با نهایت سادگی می‌زیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش می‌کرد. آنان از این که می‌بینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس شرمساری می‌کنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار می‌گذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای برمی‌خیزد و به گرمی از آنان استقبال می‌کند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به یکایک آن‌ها خوش آمد می‌گوید. در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، ابوحارثه اسقف بزرگ نجران و شرحبیل نیز به چشم می‌خورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، برعهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود می‌اندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن می‌کند: «چندی پیش نامه‌ای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرف‌های شما را بشنویم.» پیامبر می‌فرماید: «آن‌چه من از شما خواسته‌ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است.» و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‌خواند. اسقف اعظم پاسخ می‌دهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آورده‌ایم و به احکام او عمل می‌کنیم.» پیامبر می‌فرماید: «پذیرش اسلام، آثار و علایمی دارد که با آن‌چه شما معتقدید و انجام می‌دهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‌دانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.» اسقف برای لحظاتی سکوت می‌کند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‌گردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را در مانده در جواب می‌بیند، به یاری‌اش می‌آید و پاسخ می‌دهد: «مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان می‌دهد که او باید خدای جهان باشد.» پیامبر لحظه‌ای سکوت می‌کند. ناگهان فرشته وحی نازل می‌شود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می‌آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می‌کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...» (۱) و توضیح می‌دهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.» لحظات به کندی می‌گذرد، همه سرها را به زیر می‌اندازند و به فکر فرو می‌روند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمی‌کنند. لحظات به کندی می‌گذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند می‌کنند و درانتظار شنیدن پاسخ به یک‌دیگر نگاه می‌کنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض. عاقبت اسقف اعظم به حرف می‌آید: «ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی می‌ماند، این است که با هم کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف می‌گوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.» پیامبر لحظه‌ای می‌ماند. تعجب می‌کند از این‌که اینان این استدلال روشن را نمی‌پذیرند و مقاومت می‌کنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند. در این حال، باز فرشته وحی فرود می‌آید و پیام خداوند را به پیامبر می‌رساند.... @jargeh 👇🏻👇🏻👇🏻