eitaa logo
آکادمی جریان
606 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
ارائه دهنده دوره های علمی_اموزشی و برگزار کننده رویداد های فرهنگی و جهادی #روانشناسی #زبان_های_خارجه #ورزشی #علمی #تحصیلی #قرآنی #هنری #فناوری #درآمدزایی برداشت مطالب و دلنوشته ها فقط با ذکر منبع🙏 🍀🌻در جریان باشید🌻🍀 @jaryan_ins
مشاهده در ایتا
دانلود
224.mp3
2.01M
صوت زیارت عاشورا💐
دعای عهد رو باهم زمزمه کنیم🌸
+استاد‌دانشمند شیرینی‌گناه‌روخوب‌چشیدیم ولی‌شیرینی‌لبخند‌مهدےرو نچشیدیم‌🥀 کارم‌بہ‌جایی‌نرسه‌امام‌زمان بگہ‌خستم‌کرد(:
『یِہو می‌بینۍ... وسـطِ‌هَمیـن‌وِلِـش‌‌ڪٌن‌هـا‌؛ الان‌حـالِش‌ࢪو‌نـداࢪَم‌هـا؛ وَ بِـزاࢪ‌بَـعداًهـا... اَجَـلِت سَࢪمیـرسہ... دست بِجٌنبون‌مـؤمن..! خـدا‌مٌنتَظِࢪِٺہ‌هـٰـا♥️🖇』
• . اینو‌باید‌با‌خودمون‌روزی‌صدبار‌تڪرار ڪنیم‌کھ‌آقا‌امام‌زمان‌عج‌سربازِ‌تنبلِ بہ‌دردنخوری‌کھ‌نصف‌وقتش‌تو‌مجازی میگذره‌‌لازم‌نداااااره ! سربازی‌کھ‌فقط‌حرف‌باشہ‌و‌عمل‌نڪنه نیاز‌نداااااره ! یہ‌سربازی‌نیاز‌داره‌کھ‌اول‌خودشو‌بسازه بعد‌بره‌سراغ‌ساختنِ‌جامعہ‌ و‌در‌آخر‌هم‌با‌شهادتش‌موانع‌ظهور‌رو برداره :)) !
+استاد‌پناهیان میدونی استادپناهیان‌میگه: گیرتوگناهات‌نیست! گیرتو کارای‌خوبیه... که‌انجام‌میدی... ولی نمیگی"خدایابه‌خاطرتو"...!🥀 اخلاص‌یعنی خدایافقط‌تو‌ببین‌حتی‌ملائکه‌همنه
تلنگرانـہ⚠️ میگمـا . . . اِی ڪاش انقدر ڪھ تࢪس از گرفتن ڪرونا داریم؛ یکمی‌ هم ترس از نیومدن آقا داشتیم/: تیتر‌تموم‌خبرهاشُده‌ڪـرونا❗️ هممون‌بہ‌خاطر‌این‌بیماری‌داریم پیشگیرۍمی‌ڪنیم. ولی‌کدوممون‌تاحالا‌ازگناهمون‌ پیشگیری‌کردیم‌کھ،دِل‌مـولامون‌نشکنھ؟! ‌
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️کیسه‌ای که این خانم پرت کرد توی سطل زباله، آشغال نبود، یک نوزاد بود!! مدیونید اگه فکر کنید اینجا آمریکاست... 👤 🇮🇷سیده راضیه طاهریان
به وقت رمان☕️
🍃🌹پسرک فلافل فروش🌹🍃 🔻قسمت شانزدهم ✳هادي بعد از دوراني كه در فلافل فروشي كار مي كرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي بازار شد. در حجره ي يكي از آهن فروشان پامنار كار را آغاز كرد. 💟او در مدت كوتاهي توانايي خود را نشان داد. صاحب كار او از هادي خيلي خوشش آمد. خيلي به او اعتماد پيدا كرد. هنوز مدت كوتاهي نگذشته بود كه مسئول كارهاي مالي شد. ❇چك ها و حساب هاي مالي صاحبكار خودش را وصول مي كرد. آن ها آنقدر به هادي اعتماد داشتند كه چك های سنگين و مبالغ بالا را در اختيار او قرار مي دادند. ✴كار هادي در بازار هر روز از صبح تا عصر ادامه داشت. هادي عصرها، بعد از پايان كار، سوار موتور خودش مي شد و با موتور كار مي كرد. 🔶درآمد خوبي در آن دوران داشت و هزينه ي زيادي نداشت. دستش توي جيب خودش بود و ديگر به كسي وابستگي مالي نداشت. 🔳يادم هست روح پاك هادي در همه جا خودش را نشان مي داد. حتي وقتي با موتور مسافركشي مي كرد. 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش
🍃🌹پسرک فلافل فروش 🌹🍃 🔻قسمت هفدهم ✳....دوستش مي گفت: يك بار شاهد بودم كه هادي شخصي را با موتور به ميدان خراسان آورد. با اينكه با اين شخص مبلغ كرايه را طي كرده بود، اما وقتي متوجه شد كه او وضع مالي خوبي ندارد نه تنها پولي از او نگرفت، بلكه موجودي داخل جيبش را به اين شخص داد‼ 💟از همان ايام بود كه با درآمد خودش گره از مشكالت بسياري ازدوستان و آشنايان باز كرد. به بسياري از رفقا قرض داده بود. بعضي ها پول او را پس مي دادند و بعضي ها هم بعد از شهادت هادي ... ❇من از هادي چهار سال بزرگتر بودم. وقتي هادي حسابي در بازار جا باز كرد، من در سربازي بودم. دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همانمغازهاي برد كه خودش كار مي كرد. من اين گونه وارد بازار آهن شدم. ✴به صاحب كار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازي بروم. 🔷هادي مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت. مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه ي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود. 🔶از آن دوران تنها خاطرهاي كه دارم بازداشت هادي بود❗ 🔳هادي به خاطر درگيري در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد. تا اين كه روز بعد فهميدند حق با هادي بوده و آزاد شد. 🗣راوی مهدی ذوالفقاری (برادر شهید) 📚برگرفته از کتاب پسرک فلافل فروش