eitaa logo
نویسندگان جریان
495 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
118 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 فيلم کوتاه داستانی "شورشی" به نویسندگی و کارگردانی "علی سلمانی" و تهیه‌کنندگی مشترک: هاشم مسعودی، مجتبی خیاط احسانی و انجمن سینمای جوانان ایران_دفتر مشهد 🔹 "شورشی" روایتگر: هجوم نیروهای ارتش اسرائیل به فلسطین اشغالی است... 🔸 عوامل فیلم کوتاه "شورشی" عبارت‌اند از: نویسنده و کارگردان: علی سلمانی مشاور پروژه: محمد صادق رمضانی مقدم بازیگران: سارا نجاتیان، حجت باغانی، اسدالله سرداریان، فاطمه زهرا حسینی، پوریا ظفرمحجوب و محمدرضا عربشاهی و... مدیر فیلمبرداری: سید حمیدرضا سادات فاطمی تدوین: مجتبی احسانی مدیر تولید: علی حسن زاده دستیار یک و برنامه ریز: حسین نژاد موسی صدابردار: امیرحسین محمودی طراح صحنه و لباس: امین فاضلی گریم: مجتبی رحمانی عکاس: علی عقیلی منشی صحنه: نفیسه فرامرزی اصلاح رنگ: یحیی محمدعلیی طراحی و ترکیب صدا: سلمان ابوذر مشاور امور نظامی: اسماعیل عبدی اسفاد مشاور زبان عربی: محمد حمید نورس مشاور زبان عبری: محمدرضا خانی تهیه‌کننده: هاشم مسعودی، مجتبی احسانی، انجمن سینمای جوانان ایران_دفتر مشهد مجری طرح: شمسه فیلم 🔹 گفتنی است "شورشی" در پیچینگ فیلمنامه ۱۴۰۱ توسط "علی سلمانی" ارائه شد و توسط داوران استان خراسان رضوی مورد تأیید قرار گرفت. 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش بچه‌ها نمی‌مردند، کاش برای مدتی کوتاه به آسمان می‌رفتند و آنگاه که جنگ تمام شد سلامت به خانه باز می گشتند. و وقتی پدر و مادرشان می‌پرسیدند: کجا رفته بودید؟ می‌گفتند: رفته بودیم با ابرها بازی کنیم... 🥺💔 ⁦✍️⁩ غسان کنفانی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
🔰نویسنده هایی که همیشه دغدغهٔ فیلمنامه انیمیشن داشتید. 🔰تولید کننده هایی که همیشه دوست داشتید برای کشورتون انیمیشن خوب بسازید. 🔰خیّر محترمی که حاضری پولت رو در ساخت انیمیشن صرف کنی. راهتو درست انتخاب کردینشون به این نشون! 👇 پیام شرکت والت دیزنی و کمک مالی این شرکت به پدر معنوی اش اسرائیل: شرکت والت دیزنی اعلام کرده است که ۲میلیون دلار به سازمان هایی که کمک های بشر دوستانه در اسرائیل ارائه می کنند اهدا می کند. رابرت ایگر، مدیر عامل شرکت والت دیزنی: «به دنبال حملات تروریستی وحشتناک علیه یهودیان (صهیونیستها) در اسرائیل (فلسطین اشغالی) در هفته گذشته، ما باید هر کاری* که می توانیم برای حمایت از مردم بی گناهی که درد، خشونت و عدم اطمینان فوق العاده را تجربه می کنند، انجام دهیم. *هر کاری برای شرکتی مثل والت دیزنی به جز پول، دیگه میشه چه کارهایی؟ 🤔🤔 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
بیمارستان المعمدانی
سه سال قبل : 🥺بچه ام جیغ می زدو مقاومت می کرد. نمی گذاشت پرستار رگش را بگیرد. قلبم داشت از جا در می آمد. اما پسرم را نوازش می کردم و باهاش حرف می زدم. او هیچ نمی شنید، یعنی نمی خواست که بشنود. فقط فریاد می زد و من دیگر خودم را از آرام کردنش عاجز می دیدم. پرستار بچه را رها کرد و پرسید: باباش کجاست؟ نمی فهمیدم منظورش چیست. گفتم : برای چی؟ همین جا. توی سالن. سرش را از اتاق بیرون کشید و فریاد زد: آقا بیا کمک. ❤️ از فرصت استفاده کردم و پسرم را محکم توی آغوشم گرفتم. پرستار برگشت سمت من و ادامه داد: مامانا دلشون نازک تره، خوب دست بچه رو نمی تونن بگیرن. به من نگاه و به تخت اشاره کرد . یعنی که بچه را دوباره روی آن بخوابانم. یک تکه پنبه جدا کرد و بدون اینکه در چشم هایم نگاه کند گفت : شما بیرون باشی بهتره. نمی خواستم به حرفش گوش بدهم. سرم را پایین انداختم و شروع کردم به نوازش پسرم. پرستار هم به روی خودش نیاورد. همین که دید بابای بچه دستش را خوب گرفته ومی شود رگ پیدا کرد کارش را پیش برد. صدای جیغ ها هم هیچ اثری بر اراده اش نداشت. 😴 یک ساعت بعد بالاخره پسرم آرام شد و چشم های خسته و قرمزش را بست. مثل همیشه، آن نفس عمیق اول خوابش را از درون سینه رها کرد. همان طور که توی خواب بود هر چند دقیقه صدای هِک هِکش را می شنیدم. اتاق تاریک بود و بقیه بچه ها و مادرهای خسته شان هم خواب بودند. 🥺نفسم تنگی می کرد، از یک ساعت قبل. انگار یک سنگ بزرگ در مسیر گلویم ایستاده باشد. بی اختیار داغی اشک را بر صورتم حس کردم. و آرام آرام سینه ام سبک شد. آن شب تا صبح نشسته خوابیدم تا اگر درد ذره ای پسرم را بی تاب کرد فوری آرامش کنم. 🌀آن شب گذشت و آرام آرام پشت بازی ها و خنده های پسرکم قایمش کردم تا فراموش شود. این روزها اما آن خاطره را لازم دارم.تا فکر کنم امشب بچه ها در بیمارستان المعمدانی، چقدر جیغ کشیدند؟ آیا باباهای همه آن کودکان بودند تا دستشان را محکم نگه دارند؟ پرستارها وقت داشتند حال مادرها را بفهمند؟ اصلا آنجا در غزه بیمارستان ها آرام و تاریک می شوند که مادرها فرصتی برای باز کردن راه نفسشان پیدا کنند. امشب مگر می شود خوابید؟ ✍فهیمه فرشتیان. 🌊 جریان، جمع بانوان نویسنده🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«حلقوم ها را می‌توان برید اما فریاد ها را هرگز؛ فریادی که از حلقوم بریده بر می‌آید جاودانه می‌ماند». ✍شهید سید مرتضی آوینی 🌊 جریان، جمع بانوان نویسنده🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
«امشب دلم می‌خواهد از خانه بیرون بزنم... بدوم میان خیابان، خودم را برسانم تا میدان ... فریاد بزنم من مادرم... ای مسلمان‌ها بیدار شوید، قیام کنید... من مادرم... کودکم آرام زیر پتو، کنار بخاری، زیر نور ملایم شب‌خواب، در سکوت و آرامش خوابیده است... اما من... طاقت نمی‌آورم، ضجه‌های مادری را در حال درد کشیدن‌های کودکش ببینم... من مادرم و امشب خواب ندارم، بیدارم به پای آن نوزاد فلسطینی که درد می‌کشد و نه از آب خبری هست و نه...😔 امشب برای وسعت دل‌های مادران و طاقت کودکان یتیمش دعا کنیم...» 🌊 جریان، جمع بانوان نویسنده🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
«آسوده بخواب جان مادر .. دیگر هیچ صدای بمبارانی خواب شبانه ات را هزار تکه نخواهد کرد...» ✍دهسنگی 🌊 جریان، جمع بانوان نویسنده🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸🏴 تعویض و مشکی شدن پرچم گنبد حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام بامداد چهارشنبه ۲۶ مهر 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
نبودنت، درد است! و درد را از هر طرف که بنویسی درد است! و «تو».... ؛ از هر طرف که بیایی درمانی...!💔 «الهی عظم البلا...» «اللهم عجل لولیک فرج» «الهی نشکوا الیک،،، نشکوا الیک...» «یا رباه... آه» «یا مولانا، یا صاحب الزمان...» دیگه چی بگیم خدا؟ دیگه نمی تونیم تحمل کنیم... 😭 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با زبان عربی ؛ با عموی عربش صحبت می کند. از بابایش یاد می کند، و هیزمی که وقتی بابا بود، بود و حالا نیست‌. از سرما شکایت می کند‌. با زبان عربی، عموی عربش را خطاب قرار می دهد. و با زبان قرآن، همهٔ عموهای مسلمانش را‌. «باورت می شود عموجان؟ اینجا، سرد است و ما گرسنه می خوابیم.» عموجان، ما بار اسلام را تنهایی به دوش می کشیم.😭 بغض اجازهٔ ادامه نمی دهد. من به جایش می پرسم: «عموجان! مخصوصا تو عموی عربم! _که هر چه داری از صدقه سری اسلام داری_ چرا شمشیرت را فقط برای رقصیدن در می آوری؟؟» 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
ادبیات کودک یعنی برای کودکان نوشتن یعنی مخاطب ما کودک باشد. کودکان در هر سنی شرایط و ویژگی‌های متفاوتی دارند. نویسنده کودک هنگام نوشتن داستان یا شعر باید با ویژگی‌های آن گروه سنی آشنا باشد. باید بتواند با زبان آنها و ویژگی‌های آنها بنویسد. در این زمینه مطالعه کند. روانشناسی رشد بخواند. آثار مختلف برای گروه‌های سنی متفاوت رابررسی کند. یکی از بهترین راه‌ها حضور در جمع آن گروه سنی از بچه‌ها است. مثلاً اگر می‌خواهد برای کودک دو یا سه ساله بنویسد با خانواده‌هایی که فرزندانی در این سن و سال دارند رفت و آمد کند و رفتارهای بچه‌ها را زیر نظر بگیرد و با مسائل آنها آشنا شود. مثلاً کودک سه ساله من به تازگی سعی می کند مسائلش را خودش حل کند. برای رسیدن چیزی که در جایی بلندتر از قدش قرار دارد، از ابزارهای مختلف صندلی می‌سازد تا به آن برسد و ابزارهای مختلف را در جاهای مختلف قرار می‌دهد تا بین آنها همگامی ایجاد کند. اصل تداعی را در او بسیار مشاهده می‌کنم. اگر یک ماه قبل از یک مغازه‌ای رد شده و از آن ماکارونی خریده باشیم الان اگر از کنار آن مغازه یا شبیه آن مغازه رد شویم یاد ماکارونی می‌افتد مکان خانه آشنایان را به خاطر می‌سپارد و تشخیص می‌دهد من؛ به عنوان نویسنده، می‌توانم برای نوشتن داستان از این ویژگی‌ها استفاده کنم و با پرداخت زیبای داستان در کنار استفاده از تصاویر جذاب و مورد پسند آنها، کتابی مفید برایشان بنویسم. 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ✍ آمنه افشار ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
نویسنده های عزیز به دو اثر هنری بالا نگاه کنید.👀 رویکرد این آثار هست. و این رویکرد یکی از خلاءهای تولیدات فعلی هنرمندان دغدغه مند ماست. رویکرد آینده نگر را جدی بگیرید و در کنار سبک ها و فرم های مختلفی که در آثارتان دارید، از این رویکرد غافل نشوید. 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نویسندگان جریان
تجمع مردم مشهد در محکومیت جنایت اسرائیل در فلسطین 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
نسیمی پرده از داغ شتیلا بر نمی‌دارد مدارا باری از دوش مداوا بر نمی‌دارد سکوتِ کودکی مبهوتِ نعش مادرش می‌گفت چرا غم سایه از آبادی ما بر نمی‌دارد؟ من از نبش قبور پادشاهان خوب فهمیدم که دنیا از گلوی هیچکس پا بر نمی‌دارد فلسطین! مثل یوسف بگذر از ظلم برادرها خدا در چاه هم باشی نظر را بر نمی‌دارد به یاد نخل‌های بی‌ سرت خیرات خرما کن اگر چه دست خون‌آلود خرما بر نمی دارد گره خورده به ابرویت «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّار» جهان ترسیده و چشم از تماشا بر نمی‌دارد برای کشتگانت حجله می‌بندیم حیفا را برادر قول ما قطعی‌ست، اما بر نمی دارد ⁦✍️⁩ علی حسنی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
🌄 ستم کِش باشیم یا مبارز؟ ⁦✍️⁩ استاد صفایی ره 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
🔴 وصیتنامه‌ی کودک اهل غزه که در فضای مجازی فلسطین دست به دست می‌شود 😭 خوش آمدید، من هیا هستم و اکنون وصیت نامه ام را می نویسم ۱. پول‌های من (۸۰ شِکِل است) : ۴۵ شِکِل (واحد پول) برای مامان، ۵ شِکِل برای زینت، ۵ شِکِل برای هاشم، ۵ شِکِل برای تیتا، ۵ شِکِل برای خاله هبة، ۵ شِکِل برای خاله مریم، ۵ شِکِل برای دایی عبود و ۵ شِکِل برای عمه سارة. ۲. اسباب بازی‌ها و همه چیزهایم (وسایلم): برای دوستانم زینت خواهرم ❤️ ریما ❤️ منة ❤️ أمل ❤️ ۳. لباس‌های من: برای دخترعموهایم ❤️ و اگر چیزی باقی ماند، انفاق کنید. ۴. کفش های من: به فقرا و نیازمندان اهدا کنید... البته بعد از شستن❤️ 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
مرگ بر تازیانه ها... تازیانه های بی امان به گرده های بی گناه بردگان. مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی در یکی دو ثانیه با سقوط علم از آسمان مرگ بر کشتن جوانه ها مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانه ها مرگ بر فضاحت دروغ مرگ بر سیم های خاردار و کشتزارهای مین مرگ بر گورهای دسته جمعی و بند های انفرادی زمین مرگ بر بریدن نفس... مرگ بر قفس... مرگ بر شکوه خارو خس...  مرگ بر هوس... مرگ بر حقوق بی بشر... مرگ بر تبر شراره های شر مرگ بر سفارت شنود مرگ بر کودتای دود ... زنده باد زندگی  او... زنده باد زندگی  من، تو، ما...  یک کلام مرگ بر آمریکا مرگ بر ابولهب، یزید و  شمر و ابن سعد.  مرگ بر زاده زیاد...  بگو بلند: مرگ بر قطعنامه های بستن فرات ... قطع آب... مرگ بر تیر مانده بر گلوی کودک رباب مرگ بر قتل خنده های روشن علیرضا مرگ بر گلوله ای که خط کشید روی خاطرات آرمیتا یک کلام... مرگ بر آمریکا 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱همه‌مان این روزها وقتی برای رفع تشنگی آب می‌نوشیم مثل زهر میشود برایمان، دوست نداریم بهترین غذای لیست هفتگی‌مان را بپزیم به ساده ترین غذا هم که فکر می‌کنیم مثل تیغی می‌شود در گلو. همه‌مان این روزها اگر شب به علت کارهای روزمره و خستگی خوابمان ببرد. صبح عذاب وجدان داریم که چرا خوابیدیم؟ چطور شد خوابمان برد؟ آخر ما به رفاه عادت داریم و آن‌طرف مرزها سالهاست که به نداشتن رفاه عادت کرده‌اند😭 این روزها ظهور را نزدیک می‌بینیم و بیشتر از همیشه دعا می‌کنیم دلم می‌لرزد دلم عجیب امام را می‌خواهد اما می‌ترسم، می‌ترسم شرمنده باشم می‌ترسم باری باشم به دوش امامم😔 و نه کمکی و نیرویی آخر وجودم پر از غفلت است و سهل انگاری پر از عُجب و غرور و پر از تسویف و ندانم کاری و... ای کاش بارانی می‌آمد در صحرای وجودم، مثل هوای پاییز که باران می‌بارد و همه‌ی خیابان ها و درخت ها را می‌شوید و تمیز می‌کند بارانی میبارید و وجودم را تمیز می‌کرد تا صحرای وجودم دشتی سرسبز و با طراوت شود. می‌شود آقاجان وقتی می‌آیی باران رحمت بر سر شیعیان ببارد و بعد به دیدارت بیاییم؟ 😭😭 می‌شود؟ تا این صحرا‌ی وجود دشتی سرسبز و با طراوت شود. دلم می‌لرزد... اما شنیده‌ام که ناامیدی حیله ی شیطان است پس جوانه ی امید درونم را زنده نگه می‌دارم شاید همین جوانه را از من بپذیرند. دفترم را باز می‌کنم و بار دگر به کوله‌ام نگاه می‌کنم چه دارم چه توانمندی هایی؟ چه کاری می‌توانم در این مسیر انجام دهم و بسم الله... می‌گویم و امید دارم که امام من برای دل‌های شکسته دعا می‌کند.» ✍حدیث انصاری زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«دلم این روزها مثل هر مادر دیگری بارها برای مادران و کودکان غزه می سوزد. دیشب رفته بودیم حرم برای شرکت در دعا برای مردم فلسطین، حاج میثم روضه علی اصغر را می خواند، وقتی تشنگی و مظلومیت کودکان فلسطینی را یاد می کردند جگرم می سوخت و اشک جاری می شد. در حال گوش دادن به روضه بودم که آقایی جلو آمدند و به پسرم گفتند:« بیا عمو» و دیدم یک بسته داژه‌ی شکلاتی به او دادند و کمی جلوتر به کودک دیگری.. دوباره جگرم سوخت.. الهی بمیرم برای کودکانی که به جای شکلات، بمب و موشک هدیه آن هاست. آن طرف صحن ناگهان مادری بی تاب را دیدم که از گم شدن فرزندش رنگ به چهره نداشت. و باز هم سوختم برای مادرانی که جلوی چشمان شان پاره های تن شان پرپر شدند.» «بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ» ✍آمنه افشار 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱