شاید کمتر کسی بداند که او از بین هنرها، به هنر نقاشی علاقه داشت. و آثاری از او در این زمینه به یادگار مانده است.
اکثر ما او را به آخرین هنرش می شناسیم؛
آن هنگام که هنر مردان خدا را انتخاب کرد و به درجه رفیع شهادت نائل شد.
سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران گرامی باد🌷
🎨 عکس از یکی از آثار نقاشی ایشان با تکنیک رنگ روغن
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
نگاهم روی پیکسل های اهدایی جلسه مانده،
قشنگ اند،😍
به دل می نشینند،
در دلم مانند کودکی ذوق می کنم،
اما؛
در انتهای نگاهم، سوالی پر رنگ می شود،
سوالی از خودم،🤔
من واقعا حیدری ام؟! غدیری ام؟!
✍️خانم ممشلی
#پشت_صحنه_جشن
#ماوغدیر
@jaryaniha
#یادداشت
«مسئلهای که مدام در سرم پیچ میخورد و پیچ میخورد...
☘به راستی،چگونه چمران شدهای و بالِ پرواز را گشودی و صعود کردی؟ صعود کردی به نقطهای ماورای ذهن، فهم، تصور و خیال. ماورای این جهان...
☘و به راستی که چگونه میتوان چمران شد؟ چگونه میتوان تو را در ذهنِ علیلِ خود بگنجانم تا بتوانم اسطورهای چون تو را، به جهانیان آشنایی دهم؟
تو هنوز هم برایِ من ناشناختهای...
تو چمران بودی و مرا در آرزوی چمران شدن جا گذاشتهای و رفتهای...
☘چمران یعنی پس از هر دستاورد به دنبال دستیابی به امری مهمتر از مهم میکوشد. پله پله بالا میرود تا به اَهَمّ دست پیدا کند.
چمران یعنی نگاهی به وسعت کهکشانهای ناتمامِ هستی.
☘چمران یعنی زمین میخورد، دلش میگیرد، نفسش تنگ میشود، قلبش درمیان منگنه گیر میکند، غبار بر چهرهاش مینشیند ولی لبخند از لبش محو نمیشود و باز هم بلند میشود؛ محکمتر و مقتدرتر از همیشه میایستد و به گرگ و میش هوا چشم میدوزد. آرمانهایش را دوباره و دوباره و دوباره تداعی میکند و گامهایش را رو به جلو بر میدارد.
☘و من هنوز هم در عجبم که چگونه چمران شدی و من چگونه میتوانم به تو ملحق شوم؟!
جملهای ماندگار به یادگار گذاشتی برایمان که راهگشاست برای اشخاصی همچون من.
☘«وقتی عقل عاشق شود،عشق عاقل میشود،آنگاه شهید میشوی»
و شاید در همین جمله میتوان زندگی تو را خلاصه کرد، در همین چند کلمه...
✍🏻مطهره ناطق .
#دکتر_شهید_مصطفی_چمران
#جوانه
@jaryaniha
«من چمران را با امام شناختم. آنجا که چمران با پای مجروحش در سوسنگرد مشغول است و تلفن ستاد جنگ های نامنظم اهواز زنگ میخورد . از دفتر امام است . حاج احمد آقا _فرزند دوم امام_ میگوید :« امام می فرمایند: دلم برای دکتر چمران تنگ شده است بگویید به تهران بیاید.»
دکتر چمران خودش را میرساند محضر امام . رسم ادب است که مریدان ، نزد مرادشان دو پا دراز نکنند و دوزانو بنشینند . چمران هم مرید بود دیگر . از طرفی پایی که تازه جراحت برداشته ، مراقبت نیاز دارد . نمیشود مثل قبل با آن برخورد کرد و هرطور خواست نشست و برخاست کرد. چمران اما در محضر امام زانو میزند و خم به آبرو نمی آورد و با تحمل دردی سخت ، مشغول گزارش دادن به امام میشود .
نمیدانم آن میان ، لحن چمران تغییرکرده ، یا قطرات عرق بر پیشانی اش نشسته یا آثار درد دویده در رفتارش یا.... که امام به چمران میفرمایند :« آقای دکتر پایتان را دراز کنید و راحت باشید» دکتر میگوید :«راحت هستم» و دوباره امام اصرار میکنند . چند بار دیگر هم این گفتگو تکرار میشود و در نهایت امام ، با لحنی جدی تر میفرمایند :«می گویم پایتان را دراز کنید و راحت بنشینید» لاجرم چمران اطاعت امر میکند . در همان دیدار ، چند بار دیگر هم امام به دیگران یادآور میشوند هوای چمران و پای مجروحش را داشته باشید .
آدم هایی که روحشان بزرگ میشود و خودشان را زیاد میکنند ، تحمل دلتنگی برایشان راحت تر است . احساساتشان ، نسبت به چیز های عظیم تری برانگیخته میشود . روح الله هم یکی از آنهاست .
اینکه روحی بزرگ ، دلتنگ و نگران چمران بشود ، حکمی صادر میکند : همه باید چمران را دوست بداریم .
دوست داشتنی از جنس ِ شدن و حرکت.
همه باید چمران بشویم .
همه باید چمران گونه بمیریم.»
بازآفرینی یک خاطره
✍نجمه سادات اصغری نکاح
#جوانه
#دکتر_شهید_مصطفی_چمران
@jaryaniha
#پنجشنبههای_نوشتنی
سلام، شب تون بخیر و خوشی.
چطورید با این روزهای گرم😥
از صرفهجویی در مصرف آب
غافل نشید که کار مهم روزانه
ماست.👌
امشب یک تمرین نوشتن خلاق
داریم. آسون و رااااااحت ☺️
البته که این تمرین میزان
خلاقیت و کدبانوگری شما رو
هم نشون میده، پس ایدهها
تون رو خوووب خرج کنین.
با سه تا ماده زیر، یک غذای
خوشمزه و جدید بساز🍱..
کلم بروکلی
نان خشک
شیر
🪄این غذا میتونه دسر 🍮 یا
🥗 سالاد هم باشه.
🪄می تونید یک ماده غذایی دیگه
هم به سلیقه خودتون بهش اضافه
کنید.
حتما برامون بنویسید و بفرستید.
اینجا بصورت ناشناس...👇
https://harfeto.timefriend.net/16874627387514
@jaryaniha
محتوای کانال جریان را از طریق هشتگ های زیر ببینید:
#کتابگردی
#لحظه_نگاشت
#اخبار_جریان
#گزارش_جریان
#قاب_جریان
#پاراگراف_شروع
#توصیههای_نویسندگی
#چگونه_خوب_بنویسیم
#بزرگــــواژه
#معرفی_کتاب_نوجوان
#دیالوگ_ماندگار
#روایت_کتابپردازان
#پنجشنبههای_نوشتنی
«به گندم های طلایی نگاه میکنم،
فکرم می رود به خانه ی مرد کشاورز،
به روزی که زمین را شخم زده
به وقتی که بذر را کاشته
به لحظه ای که باران باریده
به «انتظاری» که کشیده
حالا...
او، میخواهد بردارد آن چه را که کاشته و داشته...
خوش به حالش؛
برای «انتظارش» کارهایی کرده است کارستان....»
✍ فاطمه ممشلی
@jaryaniha
تو را که شاخهیِ شعری، زِ باغِحادثه چیدم
توییغزل توقصیده، توییتو شعرِسپیدم
#مجتبی_خوش_زبان
@jaryaniha
#توصیههای_نویسندگی
📚موضوعی را پيدا كنيد كه برايتان اهميت دارد👌
☘موضوعی را پيدا كنيد كه برايتان مهم است و در دلتان احساس میكنيد ديگران هم بايد برايشان مهم باشد. همين اهمیت دادن حقيقی است، و نه بازیهای زبانی، كه قطعیترين و جالبتوجهترين عنصر سبكی شما میشود.
☘راستی، اصرار ندارم كه رمان بنويسيد، هرچند ناراحت هم نمیشوم اگر يكی نوشته باشيد، به شرط اينكه واقعا چيزی برايتان مهم بوده باشد. عريضهای برای شهردار راجع به چالهای جلوی در خانهتان يا يک نامهی عاشقانه هم كفايت میكند.»
«کورت ونهگات»
@jaryaniha
«هيزم انبارها میشدم.
به بوی سرانگشتهای تو بود
كه جوانه كردم.
چه بود زندگی
اگر تو نمیرسيدی...»
#شمس_لنگرودی
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
«وقتی دیگه به آخر خط رسیدی...
وقتی دیگه نمیدونی چه بازی بکنی...
وقتی اسباببازی ها همه تکراری شدن...
دو لنگه جوراب که جفت شون گم شده
میشن همبازی کوچولوی یکساله!!😍
و کلی خنده و سرگرمی با خودش
میاره....😁
❤️جهت تلطیف بیشتر هوای ابری امروز...
✍ انصاری زاده
@jaryaniha
نویسندگان جریان
#لحظه_نگاشت «وقتی دیگه به آخر خط رسیدی... وقتی دیگه نمیدونی چه بازی بکنی... وقتی اسباببازی ها ه
ممنون جوراب های لنگه به لنگهی عزیز...👌
«نتوانستم بگویم که دلم اینجا مانده است!
من پی گمشدهام آمدهام...
ارغوانم را میخواهم...
آه، در خانهی خود بیگانهام!
آن سوی پنجره،
وای، ارغوان داشت نگاهم میکرد...»
#هوشنگ_ابتهاج
@jaryaniha
#گزارش_جریان
☘دیروز جلسهی دوم دورهی نویسندگی خلاق بود. اینجا حیاط مجموعه کتابپردازانه👌
بعد از کلاس اومدیم زیر درخت گردو😋
و باهم عکس گرفتیم...
همیشه در کنار نوجوون های عزیز، بهترین لحظات مون سپری میشه 😍.
این دوره فوقالعاده اس چون بهترین و خوشقلم ترینها همراهمون هستن...🥰
@jaryaniha
#مکاتب_ادبی
«مکتبهای ادبی جهان»
📚امپرسيونيسم:
اين سبک ابتدا توسط «رودن» در پيکرتراشي پديد آمد. دستمايه ي کار رودن «طبيعت» بود.
امپرسيونيست هاي مجسمه ساز از طبيعت براي ايجاد احجام و اشکال تخيلي مايه گرفتند. از مشهورترين مجسمه سازان امپرسيونيست «کلينگر»، «ميللو» و «بوردل » را مي توان نام برد.»
@jaryaniha
نویسندگان جریان
#پنجشنبههای_نوشتنی سلام، شب تون بخیر و خوشی. چطورید با این روزهای گرم😥 از صرفهجویی در مصرف آب غا
#پنجشنبههای_نوشتنی
#ارسالی 🎉
«دیشب مادرشوهرم زنگزد و گفت
اگه کار نداری فردا بیا اینجا باهم بریم دکتر؟
حال ندارم
حتی حس غذا درس کردنم ندارم
یک چیز دم دستی هم درست کن بیار باهم بخوریم
گفتم باشه
فردا رفتم سراغ یخچال و دیدم میشه کلا از برق کشید که حداقل صرفه جویی بشه
فریزر باز کردم یه تیکه کلم بروکلی یخ زده فقط بود
موندم چکار کنم
اما گفتم مادرشوهره دیگه
بنده خدا سنی هم ازش گذشته با غذاهای عجیب غریب این دوره هم که آشنایی نداره
پس دست به کار شدم
کلم بروکلی در آوردم و پوره کردم
یه تخم مرغم زدم و اومدم آبم بریزم یه چیزی شبیه خوراک بشه
یهو دیدم دخترم یه لیوان شیر دستشه و نصفش خورده
نصف دیگش گرفتم و ریختم قاطی مواد
خیلی آبکی شده بود
یکم نون خشک آسیاب کردم ریختم توش
بعدم کمی ادویه و گذاشتم خوب لعاب انداخت
تو یه ظرف قشنگریختم و بردم خونه مادرشوهرم
گفتم برات غذای رژیمی پختم
گفت اسمش چیه مادر؟ توش چیه ؟
گفتم ژاپنیا با این غذا مریضاشون خوب میکنن
اسمشم کلناشیتخ از اول هر ماده حرفاش گرفتم
توشم کلی مواد مقوی
بنده خدا خورد و خوشش اومد
تا عصرم که بریم دکتر
هرکی بهش زنگ میزد میگفت عروسم برام یه غذای رژیمی خارجی درست کرده آورده
اینقدر خوشمزه بود و بهمچسبیده که بعد چندروز یه غذای سیر خوردم
خداخیرش بده
گفتم خدایا شکرت که با هیچی هم برام آبرو خریدی 😁😁»
@jaryaniha