eitaa logo
نویسندگان جریان
495 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
118 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
«آسوده بخواب جان مادر .. دیگر هیچ صدای بمبارانی خواب شبانه ات را هزار تکه نخواهد کرد...» ✍دهسنگی 🌊 جریان، جمع بانوان نویسنده🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇵🇸🏴 تعویض و مشکی شدن پرچم گنبد حرم علی بن موسی الرضا علیه السلام بامداد چهارشنبه ۲۶ مهر 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
نبودنت، درد است! و درد را از هر طرف که بنویسی درد است! و «تو».... ؛ از هر طرف که بیایی درمانی...!💔 «الهی عظم البلا...» «اللهم عجل لولیک فرج» «الهی نشکوا الیک،،، نشکوا الیک...» «یا رباه... آه» «یا مولانا، یا صاحب الزمان...» دیگه چی بگیم خدا؟ دیگه نمی تونیم تحمل کنیم... 😭 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با زبان عربی ؛ با عموی عربش صحبت می کند. از بابایش یاد می کند، و هیزمی که وقتی بابا بود، بود و حالا نیست‌. از سرما شکایت می کند‌. با زبان عربی، عموی عربش را خطاب قرار می دهد. و با زبان قرآن، همهٔ عموهای مسلمانش را‌. «باورت می شود عموجان؟ اینجا، سرد است و ما گرسنه می خوابیم.» عموجان، ما بار اسلام را تنهایی به دوش می کشیم.😭 بغض اجازهٔ ادامه نمی دهد. من به جایش می پرسم: «عموجان! مخصوصا تو عموی عربم! _که هر چه داری از صدقه سری اسلام داری_ چرا شمشیرت را فقط برای رقصیدن در می آوری؟؟» 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
ادبیات کودک یعنی برای کودکان نوشتن یعنی مخاطب ما کودک باشد. کودکان در هر سنی شرایط و ویژگی‌های متفاوتی دارند. نویسنده کودک هنگام نوشتن داستان یا شعر باید با ویژگی‌های آن گروه سنی آشنا باشد. باید بتواند با زبان آنها و ویژگی‌های آنها بنویسد. در این زمینه مطالعه کند. روانشناسی رشد بخواند. آثار مختلف برای گروه‌های سنی متفاوت رابررسی کند. یکی از بهترین راه‌ها حضور در جمع آن گروه سنی از بچه‌ها است. مثلاً اگر می‌خواهد برای کودک دو یا سه ساله بنویسد با خانواده‌هایی که فرزندانی در این سن و سال دارند رفت و آمد کند و رفتارهای بچه‌ها را زیر نظر بگیرد و با مسائل آنها آشنا شود. مثلاً کودک سه ساله من به تازگی سعی می کند مسائلش را خودش حل کند. برای رسیدن چیزی که در جایی بلندتر از قدش قرار دارد، از ابزارهای مختلف صندلی می‌سازد تا به آن برسد و ابزارهای مختلف را در جاهای مختلف قرار می‌دهد تا بین آنها همگامی ایجاد کند. اصل تداعی را در او بسیار مشاهده می‌کنم. اگر یک ماه قبل از یک مغازه‌ای رد شده و از آن ماکارونی خریده باشیم الان اگر از کنار آن مغازه یا شبیه آن مغازه رد شویم یاد ماکارونی می‌افتد مکان خانه آشنایان را به خاطر می‌سپارد و تشخیص می‌دهد من؛ به عنوان نویسنده، می‌توانم برای نوشتن داستان از این ویژگی‌ها استفاده کنم و با پرداخت زیبای داستان در کنار استفاده از تصاویر جذاب و مورد پسند آنها، کتابی مفید برایشان بنویسم. 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ✍ آمنه افشار ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
نویسنده های عزیز به دو اثر هنری بالا نگاه کنید.👀 رویکرد این آثار هست. و این رویکرد یکی از خلاءهای تولیدات فعلی هنرمندان دغدغه مند ماست. رویکرد آینده نگر را جدی بگیرید و در کنار سبک ها و فرم های مختلفی که در آثارتان دارید، از این رویکرد غافل نشوید. 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نویسندگان جریان
تجمع مردم مشهد در محکومیت جنایت اسرائیل در فلسطین 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
نسیمی پرده از داغ شتیلا بر نمی‌دارد مدارا باری از دوش مداوا بر نمی‌دارد سکوتِ کودکی مبهوتِ نعش مادرش می‌گفت چرا غم سایه از آبادی ما بر نمی‌دارد؟ من از نبش قبور پادشاهان خوب فهمیدم که دنیا از گلوی هیچکس پا بر نمی‌دارد فلسطین! مثل یوسف بگذر از ظلم برادرها خدا در چاه هم باشی نظر را بر نمی‌دارد به یاد نخل‌های بی‌ سرت خیرات خرما کن اگر چه دست خون‌آلود خرما بر نمی دارد گره خورده به ابرویت «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّار» جهان ترسیده و چشم از تماشا بر نمی‌دارد برای کشتگانت حجله می‌بندیم حیفا را برادر قول ما قطعی‌ست، اما بر نمی دارد ⁦✍️⁩ علی حسنی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
🌄 ستم کِش باشیم یا مبارز؟ ⁦✍️⁩ استاد صفایی ره 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
🔴 وصیتنامه‌ی کودک اهل غزه که در فضای مجازی فلسطین دست به دست می‌شود 😭 خوش آمدید، من هیا هستم و اکنون وصیت نامه ام را می نویسم ۱. پول‌های من (۸۰ شِکِل است) : ۴۵ شِکِل (واحد پول) برای مامان، ۵ شِکِل برای زینت، ۵ شِکِل برای هاشم، ۵ شِکِل برای تیتا، ۵ شِکِل برای خاله هبة، ۵ شِکِل برای خاله مریم، ۵ شِکِل برای دایی عبود و ۵ شِکِل برای عمه سارة. ۲. اسباب بازی‌ها و همه چیزهایم (وسایلم): برای دوستانم زینت خواهرم ❤️ ریما ❤️ منة ❤️ أمل ❤️ ۳. لباس‌های من: برای دخترعموهایم ❤️ و اگر چیزی باقی ماند، انفاق کنید. ۴. کفش های من: به فقرا و نیازمندان اهدا کنید... البته بعد از شستن❤️ 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
مرگ بر تازیانه ها... تازیانه های بی امان به گرده های بی گناه بردگان. مرگ بر مرگ ناگهانی صد هزار زندگی در یکی دو ثانیه با سقوط علم از آسمان مرگ بر کشتن جوانه ها مرگ بر انتشار سم در زلال رودخانه ها مرگ بر فضاحت دروغ مرگ بر سیم های خاردار و کشتزارهای مین مرگ بر گورهای دسته جمعی و بند های انفرادی زمین مرگ بر بریدن نفس... مرگ بر قفس... مرگ بر شکوه خارو خس...  مرگ بر هوس... مرگ بر حقوق بی بشر... مرگ بر تبر شراره های شر مرگ بر سفارت شنود مرگ بر کودتای دود ... زنده باد زندگی  او... زنده باد زندگی  من، تو، ما...  یک کلام مرگ بر آمریکا مرگ بر ابولهب، یزید و  شمر و ابن سعد.  مرگ بر زاده زیاد...  بگو بلند: مرگ بر قطعنامه های بستن فرات ... قطع آب... مرگ بر تیر مانده بر گلوی کودک رباب مرگ بر قتل خنده های روشن علیرضا مرگ بر گلوله ای که خط کشید روی خاطرات آرمیتا یک کلام... مرگ بر آمریکا 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱همه‌مان این روزها وقتی برای رفع تشنگی آب می‌نوشیم مثل زهر میشود برایمان، دوست نداریم بهترین غذای لیست هفتگی‌مان را بپزیم به ساده ترین غذا هم که فکر می‌کنیم مثل تیغی می‌شود در گلو. همه‌مان این روزها اگر شب به علت کارهای روزمره و خستگی خوابمان ببرد. صبح عذاب وجدان داریم که چرا خوابیدیم؟ چطور شد خوابمان برد؟ آخر ما به رفاه عادت داریم و آن‌طرف مرزها سالهاست که به نداشتن رفاه عادت کرده‌اند😭 این روزها ظهور را نزدیک می‌بینیم و بیشتر از همیشه دعا می‌کنیم دلم می‌لرزد دلم عجیب امام را می‌خواهد اما می‌ترسم، می‌ترسم شرمنده باشم می‌ترسم باری باشم به دوش امامم😔 و نه کمکی و نیرویی آخر وجودم پر از غفلت است و سهل انگاری پر از عُجب و غرور و پر از تسویف و ندانم کاری و... ای کاش بارانی می‌آمد در صحرای وجودم، مثل هوای پاییز که باران می‌بارد و همه‌ی خیابان ها و درخت ها را می‌شوید و تمیز می‌کند بارانی میبارید و وجودم را تمیز می‌کرد تا صحرای وجودم دشتی سرسبز و با طراوت شود. می‌شود آقاجان وقتی می‌آیی باران رحمت بر سر شیعیان ببارد و بعد به دیدارت بیاییم؟ 😭😭 می‌شود؟ تا این صحرا‌ی وجود دشتی سرسبز و با طراوت شود. دلم می‌لرزد... اما شنیده‌ام که ناامیدی حیله ی شیطان است پس جوانه ی امید درونم را زنده نگه می‌دارم شاید همین جوانه را از من بپذیرند. دفترم را باز می‌کنم و بار دگر به کوله‌ام نگاه می‌کنم چه دارم چه توانمندی هایی؟ چه کاری می‌توانم در این مسیر انجام دهم و بسم الله... می‌گویم و امید دارم که امام من برای دل‌های شکسته دعا می‌کند.» ✍حدیث انصاری زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«دلم این روزها مثل هر مادر دیگری بارها برای مادران و کودکان غزه می سوزد. دیشب رفته بودیم حرم برای شرکت در دعا برای مردم فلسطین، حاج میثم روضه علی اصغر را می خواند، وقتی تشنگی و مظلومیت کودکان فلسطینی را یاد می کردند جگرم می سوخت و اشک جاری می شد. در حال گوش دادن به روضه بودم که آقایی جلو آمدند و به پسرم گفتند:« بیا عمو» و دیدم یک بسته داژه‌ی شکلاتی به او دادند و کمی جلوتر به کودک دیگری.. دوباره جگرم سوخت.. الهی بمیرم برای کودکانی که به جای شکلات، بمب و موشک هدیه آن هاست. آن طرف صحن ناگهان مادری بی تاب را دیدم که از گم شدن فرزندش رنگ به چهره نداشت. و باز هم سوختم برای مادرانی که جلوی چشمان شان پاره های تن شان پرپر شدند.» «بِأَيِّ ذَنۢبٖ قُتِلَتۡ» ✍آمنه افشار 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
                        ﷽ کتاب «خواهر طاهره» رزقی بود که مطالعه ی آن این روزها نصیبم شد. خاطرات خانم مرضیه حدیدچی (دباغ) خواندن کتاب های خاطرات و سرگذشت خواهرا ن مبارز در طول تاریخ برای هر خانمی که قصد دارد نقش موثر و مفیدی در اجتماع ایفا کند لازم و ضروری است. دل و جرأت بزرگی که سرکار خانم دباغ داشتند در روند ایفای نقش های ایشان بسیار مهم و موثر بوده است. تحمل شکنجه های ساواک بر شخص خودت که دلی بس بزرگ می خواهد و از آن سخت تر تحمل شکنجه های روحی است، زمانی که دختر چهارده ساله ات را دستگیر و بعد شکنجه می کنند و تو صدای داد و فریاد او را زیر شکنجه می شنوی . دلی بزرگ می خواهد که با وجود داشتن هشت فرزند و با وجود مشکلات زندگی و همچنین دوری از همسر، با همه ی توانت به مبارزات انقلابی ات ادامه دهی. دلی بزرگ می خواهد زمانی که فرزندت در بیمارستان نزدیک جان دادن باشد و تو همچنان به وظایفت عمل کنی. و من به این نتیجه رسیدم که باید داشتن همچین دل های بزرگی را از خدا طلب کنیم تا بتوانیم موثر باشیم. ⁦✍️⁩مرضیه پوستچیان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الو.. الو...یک.. دو.. سه..! صدای من می‌رسه؟! خب خوبه.. سلام 😊 نیمه شب بارونی‌تون بخیر.. اینجا مشهد، کانال جریان من، انصاری زاده، با شما صحبت می کنم. طبق روال هر هفته شنبه‌ها 😍🎉 شنبه‌ی هفته‌ی قبل رو که یادتونه؟! درباره اینکه «نوشتن رو از کجا شروع کنیم»، صحبت کردیم. امشب موضوع صحبت مون اینه👇👇
🚴‍♂چگونه شروع کنیم؟ 🌱داستان را با یک معما، وضعیتی پُر رمز و راز یا در هاله‌ای از ابهام شروع کنید. این وضعیت یعنی چه؟ یعنی با چیزی شروع کنید که خواننده انتظار ندارد، ببیند و بخواند. موقعیتی ورای تصور و حدس خواننده.👌 وقتی در اولین پاراگراف داستان شخصیت اصلی را در چنین موقعیتی قرار بدهیم، خواننده کنجکاو می‌شود که چندوچون این وضعیت یا علت پیدایش آن را بفهمد. با این کار، خواننده همچنین به حل این معما یا رفع ابهام از وضعیت علاقه‌مند می‌شود و لذا داستان را با علاقه دنبال می‌کند. 📚دو مثال بخوانیم...👇
نمونه‌ای از کاربرد این شیوه را در آغاز داستان «این سوی تَل‌های شن»، نوشته‌ی جمال میرصادقی، می‌توان دید: «یک روز صبح، وقتی آقای عارفی از خانه بیرون آمد که به اداره برود، آن اتفاق عجیب برایش رخ داد. آقای عارفی در خانه‌ی نوسازی که در شمال شهر به تازگی ساخته بودند با زن و فرزندانش زندگی می‌کرد. مردی چهل‌ـ‌چهل‌وپنج‌ساله، کوتاه‌قد، با شانه‌های افتاده و شکم تورفته و اندامی لاغر و تَرکه‌ای بود. دست‌هاش موقع راه رفتن، بی‌حرکت در دو طرف می‌آویخت. آقای عارفی کمی به جلو خم می‌شد و با قدم‌های تند و سریع جلو می‌رفت. سایه‌اش همیشه خمیدگیِ بدن او را نشان می‌داد و آقای عارفی آدم قوزی و پَت‌وپَهنی را می‌دید که جلو یا در کنار او راه می‌رود.» نحوه‌ی آغاز شدن داستان «اعدام»، نوشته‌ی حسن تهرانی، نمونه‌ی خوب دیگری از کاربرد همین شیوه را به نمایش می‌گذارد: «یک روز صبح مرا اعدام کردند ــ بهار بود یا زمستان، نمی‌دانم. به هر حال، یک وقتی مرا اعدام کردند. گناهم رفاقت با تمساحی استثنایی بود؛ تمساحی آفریقایی که گریه نمی‌کرد. فرمانده سعی کرد اخم کند، ولی باور کنید آدم خوش‌رویی بود. طوری فریاد کشید: ”آتش …“ که من به دلم نگرفتم. مثل این‌که گفته باشد: ”سلام“ یا هندوانه …»
📌در داستان اول خواننده کنجکاو می‌شود بداند که آن اتفاق چیست، و همین کنجکاوی که فقط در خط اول داستان ایجاد شده، باعث می شود، توصیفات یکدست و ایستای داستان را بخواند تا زودتر متوجه آن اتفاق بشود. 📌در داستان دوم، این تکنیک قوی‌تر اعمال شده و جذابیت شروع داستان برای خواننده بیشتر است.👌 ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا