eitaa logo
کانال اشعار و برنامه ها 🔈
427 دنبال‌کننده
276 عکس
87 ویدیو
0 فایل
جواد مختاری ✍️✍️ شاعر و نویسنده درحوزه ادبیات دینی ، اجتماعی دفاع مقدس، کودک و نوجوان ✳️✳️✳️ مجری صحنه و رسانه🎬🎙️🎙 دربخش های دینی و فرهنگی و هنری همایش های ملی و استانی ✳️✳️✳️ مدرس و داور کارگاه های فرهنگی 📝📝 نویسندگی خلاق ایده پردازی خلاق متنی
مشاهده در ایتا
دانلود
نکات ضروری برای والدین
جانم فدای ایران ✳️✳️🇮🇷🇮🇷 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
📌شاطرها‌ برای ایران می‌جنگند 🔸دیروز به تاریخِ ۲۸ خردادِ ۱۴۰۴، دنبالِ نانوایی می‌گشتم. لیستی پیدا‌ کردم که اسم نانوایی‌های شهر اراک‌ را زده بود. یکی‌ از آن‌ها را انتخاب کردم و به آدرس‌ش رفتم. 🔸ساعت ۵ عصر به نانوایی رسیدم. شلوغ بود ولی منظم و آرام. شاطرْ پسرش را منشیِ نانوایی کرده بود و پسربچه مانند باجه‌ی بانک، به هر نفرْ شماره می‌داد و نام و تعدادِ نانِ درخواستیِ هر نفر را در دفتری یادداشت می‌کرد. 🔸شماره‌ی ۱۴۹ به من رسید. رفتم پیِ کارهایم و ساعتِ ۹:۳۰ شب به نانوایی برگشتم. حدودا ده نفر مانده بود تا نوبتم شود که متوجه شدم منشیِ شاطرْ تاشماره‌ی ۲۳۰ برای همان شب نوبت داده است. 🔸تا به حال ندیده بودم خانمی در نانوایی این‌قدر تخصصی کار کند. ماجرا را از شاطر پرسیدم. شاطر گفت: خانمم هست. خودش خواسته بیاید تا کمک‌حالم باشد. 🔸از طرفی نانوایی فضای جالبی داشت. آن‌ها که سن بالاتری داشتند از فضای نانوایی‌های زمانِ جنگْ خاطره می‌گفتند. عده‌ای صندلی و تخمه و میوه آورده بودند و به هم تعارف می‌کردند، همه از احوالِ هم با خبر می‌شدند و از اوضاع شهر و کشور تحلیل ارائه می‌دادند. 🔸زیباتر اینکه هر کس به نانوایی می‌آمد با شاطر و خانواده‌اش طوری محترمانه و با آداب برخورد می‌کرد که گویی با یک رزمنده‌ جهادگر صحبت می‌کند. مشتری‌ها می‌گفتند: «از ساعت ۷ صبح تا ۱۲ شب، یک تنه و دلیرانهْ سنگرِ پختِ نان را در آن محلْ نگه‌داشته است.» 🔸شاطر هم می‌گفت: «از صبح یک نفر برای‌مان آبمیوه‌ی‌خانگی‌ آورده، یک نفر عصرانه آورده» همسرِ شاطر می‌گفت: «شرمنده‌ی مردم و همسایه‌ها‌ هستم بخاطر لطف و محبت‌شان. ناهار و شام را کلا مهمانِ همسایه‌ها هستیم و همه هوایمان را دارند.» 🔸فضای نانوایی به‌گونه‌ای بود که هر کس می‌آمد نانوایی، شاطر خیالش را راحت می‌کرد که خیالتان تختِ تخت، نان تا دلتان بخواهد هست و من هم تا توان دارم برای‌تان خواهم پُخت. 🔴امروز فهمیدم که بخشی از نقطه‌ی قوتِ ما در این جنگ، شاطرها و نانواهای ما هستند. شاطرهایی که در سنگرِ نانوایی برای ایران و ایرانی می‌جنگند.
تو کوهی استواری مقتدر مثل دماوندت علی بن ابی طالب نوشته روی سربندت نمیدانم که هستی آه ای سرباز گمنامم دلم آرام آرام است با رزم پدافندت ... ✳️✳️🇮🇷🇮🇷 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
اتوبان را ورق می زنم شهید چمران جهانی تنهاست... که نظم نوین را بر هم ریخته است از تگزاس تا بیروت از بلندی های کردستان تا مرز دهلاویه ... تا سوسنگرد ... سردار خیبر تمام مسیرها و پل ها همه خطوط مورب را متصل کرده است تا تهران در آرامش بماند در تمام خطوط مترو ایستگاه به ایستگاه او را صدا می زدند دستم به برج های شهر نمی رسید از دور دست اما ... برایشان دست تکان می دادم و عکس پیشانی شان را آهسته می بوسیدم 💎💎💎 در هر خیابان هر کوچه شهر شهیدی ایستاده تاریخ را می نگریست ... ! ✳️✳️🇮🇷🇮🇷 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین کبوتر با کبوتر فرق دارد لب خشکیده با تر فرق دارد میان بچه های خیمه انگار گلوی خشک اصغر فرق دارد ✳️✳️🌒🌒🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین به لالایی خود آهنگ می زد به خونش آسمان را رنگ می زد ولی هنگام جان دادن بمیرم دو دستان پدر را چنگ می زد ... ✳️✳️🌒🌒🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین بردند به آسمان تن و سرها را بال و پر خونین کبوترها را در عید غدیر مردم تهران هم دیدند گلوی سرخ اصغرها را ✳️✳️🌒🌒🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین در معرکه با پدر به صحرا آمد بی نیزه و بی سپر چه تنها آمد لبریز شد از دعای دلتنگی آب وقتی که بروی دست بالا آمد ... ✳️✳️🌒🌒🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین نوشتم از غم پرواز کوچک از آن دردانه پر ناز کوچک تمام دفترم را شعله ور کرد دوبیتی های آن سرباز کوچک ✳️✳️🌒🌒🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین هرچند تکه های تن از هم جدا شود این تکه های پیرهنت یک عبا شود ✳️✳️🌒🌒🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
💎کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا 💎 گرفته چشم مرا ،خنده های او با تیر که واژه واژه بریزد ،به حنجرم تا تیر به خاطرش برساندحوادث آن ظهر که بوسه زد هدفش قسمت کجا را تیر تکان نمی خورَد آن بیقرار گهواره گمان کنم نفس اش را بریده حتی تیر و خون تازه هنوز از سه شعبه می آید مگر چگونه زده بر گلوی دریا تیر هزار سال از آن زخم داغ میگذرد کبودی اثرش می زند به هرجا تیر نگاه کن به بلندای عرش ِدست پدر چگونه می رسد آیا به عرش اعلا تیر صدای گریه از آغوش تیر می آید بساط روضه گرفته به آسمان ها تیر شبی که باز شد آبی به سمت آه رباب چه حال مضطربی داشت ، اما تیر مرور می کند آن لحظه های آخر را که روی دست پدر رفته بود بالا ،تیر رها نمی کنداو را هزارها کابوس از آن زمان که رها شد به سمت مولا تیر قسم به آیه ی سرخ کتابت تطهیر شکسته شد کمر کائنات،صحرا ، تیر شکست ازهمه سو هرسه شعبه چشمانش چنان ندیده کسی تا بیفتد از پا تیر کنار خیمه نهاد آن ستاره خود را به زیر خاک عطش ،دیده ماجرا را تیر برای سر چه قدر دورخیمه می گشتند بگو هر آنچه که دیدی، نگفته با ما تیر ✳️✳️🕯️🕯️ کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii