eitaa logo
کانال اشعار و برنامه ها 🔈
426 دنبال‌کننده
276 عکس
87 ویدیو
0 فایل
جواد مختاری ✍️✍️ شاعر و نویسنده درحوزه ادبیات دینی ، اجتماعی دفاع مقدس، کودک و نوجوان ✳️✳️✳️ مجری صحنه و رسانه🎬🎙️🎙 دربخش های دینی و فرهنگی و هنری همایش های ملی و استانی ✳️✳️✳️ مدرس و داور کارگاه های فرهنگی 📝📝 نویسندگی خلاق ایده پردازی خلاق متنی
مشاهده در ایتا
دانلود
عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است مکن ای صبح طلوع مکن ای صبح طلوع 🏴🏴🏴🏴🏴 خاک در سینه خود در تب و تاب است هنوز دور این نهر روان روضه آب است هنوز شتری آمده در معرکه مبهوت و غریب در نگاهش چه قدر موج سراب است هنوز خیمه خیمه همه جا صحنه دلتنگی هاست سمت گودال ولی نعل مذاب است هنوز دست گهواره کمی در نظرم می چرخد بند قنداقه به دستان رباب است هنوز هر کسی قصه خود را به لهوف آورده ست قلم سرخ روایت به کتاب است هنوز حادثه حادثه ای نیست که پنهان باشد چارده قرن دلم تکیه ناب است هنوز مشک افتاده زمین رود سرش پایین است تربت دشت پر از عطر گلاب است هنوز آه بگذار که از شهر نجف برگردم ... بغض چشمان من انگار که خواب است هنوز می روم پای پیاده و دلم ابراهیم... آه جابر قدمم با تو مجاب است هنوز تیرها دور سرم با هیجان می رقصند جز همان تیر که در قعر عذاب است هنوز ساعتم را به همان صحن و سرا می بندم ظهر این قصه دلش تشنه آب است هنوز چادری را عربی کرده سرش زینب وار زینت دوش پدر اصل حجاب است هنوز ذوالجناح آمده و دور و برش طوفانی ست طرح نقاشی عصری که به قاب است هنوز گریه می کرد غزل تا نفسش بند آمد قصه شام ولی شام عجب شام .... ✳️✳️🏴🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علی الطفل الصغیر «ع» 🖤🖤🖤 میان نیزه ها برپا نمی شد گل خشکیده سربالا نمی شد اگر گفتی چرا درگیر بودند ... سرش بر روی نیزه جا نمی شد 😔😔 ✳️✳️🏴🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
وقتی که از سرها گل معجر جدا شد هرچه طلا دیدند از دختر جدا شد دریا می افتد با ستون خیمه گاهش همراه آن امید یک لشکر جدا شد می ترسم از آن لحظه خاموش صحرا وقتی به روی تیغ ها کفتر جدا شد عمه تمام سعی خود را کرد آن شب هربار در آتش یکی دیگر جدا شد او می شمارد بغض هایش را به تسبیح یک دانه از آغوش نخ کمتر جدا شد هفتاد و دوگلبرگ خونین برزمین ریخت هفتاد و دو سر بود از پیکر جدا شد شاعر تمام واژه هایش را نوشته ست آن لحظه خون تازه از دفتر جدا شد ✳️✳️🕯️🕯️🕯️ کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
السلام علیک یا ابالفضل العباس (ع) قلم بر روی دستم تاب می خورد هزاران تیر بر مهتاب می خورد که وقتی مشک او شد تیرباران فرات از مشک سقا آب می خورد ✳️✳️🌒🌒 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
برکت نان بخاطر حسن است شاطران از قدیم می گویند تاجران بزرگ،صبح به صبح زیر لب "یاکریم" می گویند سائل از شرم در زدن بیگاه خادم از خاکروبی درگاه بی نیازند، من نمی گویم! آفتاب و نسیم می گویند نه دری داری و نه دربانی نه پس هفت پرده پنهانی زائران حاجتی اگر دارند به خودت مستقیم می گویند مرقد ساده ی تماشایی! با تمام وجود تنهایی از تو با این وجود می ترسند! نرده های ضخیم می گویند خواستی تا بخاطر زهرا نگذارند خلق پا اینجا پس تو هم یک مدافع حرمی عقل های سلیم می گویند ✳️✳️🇮🇷🇮🇷🇯🇴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
Mahdi Mirdavoodi - Toofan 320.mp3
زمان: حجم: 11.63M
غرش شیران ترانه سرا: جواد مختاری خواننده: سید مهدی میرداودی میکس و مستر و تنظیم کننده: یاسر جمشیدی گیتار الکتریک: مجتبی تقی زاده ☑️ ✳️✳️🇮🇷🇮🇷
باد بر خاک زمین فریاد هوهو می زند آب از شرمندگی هر بار زانو می زند دشت در خون خودش لبریز دریا می‌شود کاروانی آمده امروز اردو می زند بال و پر می زد دلی اطراف گودال و حرم هر کبوتر زیر لب آهنگ کوکو می زند خیمه ها افتاده و خاکستری مانده به جا تکه های پیرهن هر گوشه سوسو می زند زخم هایی خورده بر پای تمام بچه‌ها عمه با صبر خودش با بوسه دارو می زند آب ها جاری شده در بین هر نهر روان تشنگی دنبال اصغر رو به هر سو می زند از چهل کوچه گذشتند و به اینجا آمدند دردهای مادری هم سمت پهلو می زند ✳️✳️🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
03 Shekar e Ahoo.mp3
زمان: حجم: 5.05M
کانال اشعار و برنامه ها ✳️✳️🌒🌒🏴🏴🏴
کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
پیراهن تازه ✳️✳️✳️✳️ کاروان آمده بود آتش غم بردارد سیل خاکستر اندوه حرم بردارد آبی از خیمه ی دریای کرم بردارد لشکری آمده اینبار علم بردارد باز در معرکه فریاد رسی می آید شتر قافله با هر جرسی می آید هر کسی با دل بی هم نفسی می آید آسمان دیده از آن دور کسی می آید خواهری که همه ی دار و ندارش اینجاست نیزه نیزه دل دلواپس زارش اینجاست کوه صبر و گل این دشت بهارش اینجاست تکه های تن افتاده کنارش اینجاست آمده تا که به هر گوشه جدا سر بزند در هر خیمه ی پر خاطره را در بزند بوسه ای بر سر گودال برابر بزند آمده تا که سری هم به برادر بزند آب در بین مسیری جریان افتاده تشنگی از همه سو در شریان افتاده دور هر معرکه آهنگ اذان افتاده ساعت انگار که از دست زمان افتاده هر کسی هر طرفی سمت کجا می چرخد شتری دور خودش مست و رها می چرخد رقص شمشیر در آغوش صدا می چرخد سر هفتاد و دو خورشید جدا می چرخد به در هر حرمی کوزه آب آمده است بادی از سمت مدینه به شتاب آمده است تیر شش تیغه به دستان رباب آمده است محتشم با غزلی تازه و ناب آمده است این چه شور است که در سینه ما لبریز است اسب برگشته و پیراهن او شبدیز است فصل دلتنگی این باغ طرب انگیز است برگ ریزان شده در کرببلا پاییز است خیمه ها پر شده از خار مغیلان هرگز بغض هایی شده در حنجره پنهان هرگز آب افتاده به این رود درخشان هرگز اثری مانده از آن نعل سواران هرگز درد ها سمت همه فاصله ها افتاده آنقدر زخم در این قافله ها افتاده آتش سکه و زر از صله ها افتاده تیرهایی که از این حرمله ها افتاده آفتاب از نفس اش شرم و خجالت دارد باد از غیبت خود گریه حکایت دارد ابر بر ناقه کمی قصد حمایت دارد این لهوف است که از صحنه روایت دارد سر گودال غریبانه نگاهش می کرد یاحسینی به لبش همره راهش می کرد دیده بودم که کسی بدرقه آهش می‌کرد بوسه بر هر رگ افتاده ی ماهش می کرد می روم ای همه هستی ، دلم اینجاست هنوز طعنه ی شام ، خودش اوج بلایاست هنوز کربلا منتظر آمدن ماست هنوز ... چارده قرن حسینیه ی برپاست هنوز ... دست های قلمم از قلمم می افتاد تشنگی بود که از واژه غم می افتاد یک ستون از همه اهل حرم می افتاد لحظه‌ای که علم از دست علم می افتاد دیده ام لشکری از این کلمات آمده است شعر در وصف شما بهر برات آمده است حاجی از سمت حجاز از عرفات آمده است لشکر کوفه ببین با صلوات آمده است نیزه هاشان همه لبریز و پر از کینه شده آب در خیمه گرفتار قرنطینه شده سنگ ها همدم دلتنگی آئینه شده سالها بغض جمل خاطره در سینه شده اشک ها ، حادثه ها ، خاطره ها برلب بود عصر دلواپسی‌ عمه غم آن شب بود حال سجاد گرفتار و اسیر تب بود اینهمه غصه به همراه دل زینب بود ظهر آن روز به این صحن و سرا برگشتند کوچ کردند و به این خاک بلا برگشتند اربعین آمد و در کرببلا برگشتند دختری گفت چرا ، باز چرا برگشتند ... آسمان سایه ابری به قدش می افراشت هر کسی روی دل خاک قدم بر می‌داشت گل یک بوسه به همراه دل خود می کاشت یک نفر پیرهنی تازه به همراهش داشت ... ✳️✳️🌒🌒🏴🏴 کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii
کانال اشعار و برنامه ها https://eitaa.com/javad_mokhtarii