کتاب من زنده ام نوشتهی معصومه آباد یکی از اسرای ایرانی در جنگ تحمیلی ایران و عراق است که خاطرات دوران اسارت او را در بر میگیرد. این کتاب برای اولین بار در تیر ۱۳۹۲ چاپ شد و در مدت کوتاهی به چاپ سوم نیز رسید. معصومه آباد در ۱۷ سالگی به اسارت گرفته شد و چهار سال در اسارت بود.
درباره کتاب من زنده ام
کتاب من زندهام در زمینه اسارت خاطرات ۴ بانوی ایرانی یعنی معصومه آباد به همراه شمسی بهرامی، فاطمه ناهیدی و حلیمه آزموده است که در دست رژیم بعثی اسیر بودند. چهار نفر با تفکرات مختلف که همراهی چهارساله، آنان را در مقابل همه چیز همدل کرده است. حتی اتهامشان نیز شبیه هم بود: عشق به امام و انقلاب و جمهوری اسلامی.
کتاب من زندهام میتواند پاسخگوی سوالات زیادی در حوزه اسارت زنان در زندانهای رژیم بعثی باشد. یک ماه از حملهی رژیم بعثی نگذشته بود که ۴ تا از دختران اسیر شدند. اول ماشین آنها را محاصره میکنند و آنها را به نام «بنات الخمینی» میشناسند. بعضی از افسران بازجو به این بانوان لقب ژنرالهای ایرانی دادهاند. نام کتاب با دستخط اصلی معصومه آباد نوشته شده است. او برای فرار از بیخبری مفقودالاثری برای خانوادهاش یا هرکسی که فارسی بلد باشد و بتواند بخواند نوشته است من زنده ام، معصومه آباد.
نویسنده آغاز کتاب را با نوشتن خاطراتی از کودکیش شروع کرده است. دو فصل اول کتاب کودکی و نوجوانی نویسنده است که شاید کمی حجم کتاب را اضافه شده باشد، اما با خواندن آنها مخاطب با شخصیت نویسنده بهصورت کامل آشنا میشود. او یک نیروی مردمی داوطلب بوده است و خانه و وطنش برای او اهمیت بسیار زیادی داشت.
معصومه آباد در ابتدای کتابش نوشته است: «سالها بود سنگینی کلمات را بر شانه میکشیدم و هرروز خستهتر و خمیدهتر میشدم. یک روز که قدمزنان با این کولهبار سنگین از پیادهرو خیابان وصال میگذشتم، به آقای مرتضی سرهنگی –گنجینهی معرفتی شهدا، جانبازان و آزادگان- برخوردم. از حال من پرسید. گفتم هرچه میروم و میگذرد این بار سبک نمیشود. گفت باری که روی شانههای توست فقط از آن تو نیست. باید آن را آهسته و آرام زمین بگذاری و سنگینی آن را با دیگران تقسیم کنی. آنوقت این خاطرات مانند مدال افتخاری در گردن همهی زنان کشورمان خواهد درخشید.»
سیدعلی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی، از کتاب من زنده ام تمجدید کرده و درمورد آن فرموده است: «کتاب را با احساس دوگانه اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبائیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه یادها و خاطرههای مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درسها و آموختنیها را پرشمار میکند. خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظهها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن.»
اين كتاب 55 بخشي (سالهاي عمر امام عليهالسلام) با وقايع زندگي امام عليهالسلام از پيش از تولد و ورود مادرشان نجمهخاتون به مدينه آغاز ميشود و در ادامه با روايت شيواي وقايعي از زندگي ايشان در زمان حيات پدر بزرگوارشان (حضرت امام موسي كاظم عليهالسلام) ادامه مييابد. شرح ماجراي ازدواج و فرزنددارشدن علي بن موسيالرضا عليهالسلام، نقل جالبترين اتفاقات در دوران ولايتعهدي ايشان و توصيف چگونگي شهادت امام عليهالسلام از ديگر موضوعاتي است كه در كتاب آمده است.
بهرهگيري هنرمندانة مؤلف از احاديث اخلاقي و اعتقادي، ضمن بيان يك حكايت جالب توجه و جذّاب در بستر حكايت تاريخ ويژگي برجستهاي است كه بر غناي محتوايي كتاب نسبت به اكثر كتابهاي موجود در موضوع سيره و زندگي رضوي افزوده است.
خواندن اين كتاب از بستة «كتابخوان تيرماه» يك تير براي سه نشان طلايي است؛ با مطالعة «ماه هشتم» يك كتاب خوب مطالعه ميكنيد؛ براي شركت در «هشتمين جشنوارة كتابخواني رضوي» آماده و با ناگفتههاي جذّابي از زندگي هشتمين فرزند پاك از اهل بيت نبي سلامالله عليهم آشنا ميشويد.
آخرین فرستاده» نوشته محمدرضا سرشار، داستانی از زندگی حضرت محمد (ص) است که با بیانی روان و شیوا روایت شده است. در پایان کتاب نیز دو بخش «سالشمار» و «چهل سخن» که ۴۰ جمله از سخنان ارزشمند پیامبر (ص) است، برای نوجوانان آورده شده است.
در بخشی از متن این کتاب میخوانیم:
شب به نیمهی خود نزدیک میشد. آمنه تنها در اتاقش خفته بود که ناگاه از خواب بیدار شد. نخست ندانست که چه بیدارش کرده بود. دقایقی بیش نگذشته بود که حالتی خاص در درون خویش احساس کرد. این احساس برای او کاملاً تازه بود. اما با آنچه که پیشتر در اینباره شنیده بود، یقین کرد که باید حالت زایمان باشد.
چنین نیز بود. با این دریافت، تپش قلب زن جوان تندی گرفت و موجهای هول و اضطراب از هر سو بر وجود او هجوم بردند.
ناگاه از دل تاریکی درون حیاط، نجواهایی شنید. گویا صدای چند زن بود که آهسته با یکدیگر سخن میگفتند. اما نجوای آنان به سخن گفتن زمینیان شبیه نبود. ترس آمنه شدت گرفت و در جای خود خشکید. در این حال پرندهای سپید را دید که نرم به اتاق وارد شد؛ پیش آمد و بال خود را بر سینه او کشید. به ناگاه، بیم و هول یکسره از وجود او رفت و قلبش آرام گرفت.
سه بانوی بلندقامت که از سیمایشان نور میتافت، به اتاق آمدند و با ورودشان، فضای اتاق از بوی مشک و عنبر انباشته شد.
آمنه حیرتزده پرسید: «به خاطر خدا بگویید که کیستید و در اینجا چه میکنید؟»
معرفی کتاب غنچه ی دلتنگ
کتاب غنچه ی دلتنگ، مروری بر زندگانی، شخصیت و فضایل امام حسن مجتبی(ع) و حوادث مهم دوران امامت آن امام است. در کتاب غنچه ی دلتنگ نخست به توصیف اوصاف ظاهری امام حسن مجتبی پرداخته شده و سیمای آن امام و نیز آراستگی ظاهر و چهره ایشان توصیف شده است.
آنگاه به برخی از مکارم اخلاقی آن امام اشاره نموده و ابعادی از فروتنی آن امام، سخاوت ایشان، کرم و عفو او نسبت به دیگران، حلم و مدارای آن امام در قبال مخالفان و دشمنان خویش، جوانمردی، خوشخلقی، راستگویی، سیاستمداری، فعالیتهای اقتصادی، پاکدامنی، پارسایی، خاموشی، دوراندیشی، خردورزی، بزرگواری، شجاعت و دلیری، دانشوری، مدیریت، مظلومیت، نیکوکاری، خداباوری، عبادت، زهد، نیایش، گشادهدستی، خدمات اجتماعی، دینباوری، همسایهداری و برخورد ملاطفتآمیز امام حسن مجتبی در قبال همه مردم را بیان کرده است.
گزیده کتاب غنچه ی دلتنگ
در واپسین ساعت های زندگی، یکی از یارانش بنام جناده پسر ابی امیه از او خواست پندش دهد؛ حضرت در بستر بیماری به وی فرمود: آری، خود را برای سفر آخرت آماده کن و پیش از آنکه اجلت فرا رسد، توشه خود را بدست آر.
بدان که تو دنیا را می جویی و دنیا تورا. و هم و غم روزی را که نرسیده، به امروز که در آنی بار مکن. و بدان که از مال بیش از قوت خود بدست نمی آوری مگر که در آن، نگهبان برای دیگرانی. و نیز بدان که در حلال دنیا حساب و در حرام آن عقاب و شبهه ناک آن عتاب است
ابوعلی سینا از کودکی استعداد عجیبی در یادگیری علم و دانش داشت. این استعداد او همه را شگفت زده کرده بود.
نام پدرش پدرش عبدالله بود. عبدالله، به تعلیم و تربیت پسرش بسیار توجه می کرد. دانشمندان دور و نزدیک بسیاری به خانه او رفت و آمد داشتند.
ابن سینا تا ده سالگی، تمام قرآن و صرف و نحو را آموخت و بعد مشغول یادگیری منطق و ریاضیات شد.
نام استاد استاد علم ریاضیات او "ابو عبدالله ناتلی" بود.
سپس طبیعیات و مابعدالطبیعه و علم طب را از "ابو سهیل مسیحی" آموخت.
در شانزده سالگی در همه علوم زمان خود استاد بود؛ جز در مابعدالطبیعه؛ و با آنکه چهل بار تمام این کتاب را مطالعه کرده بود، نمی توانست آن را بفهمد. او برای فهمیدن این کتاب باز هم دست از تلاش برنداشت.
بوعلی در هجده سالگی دیگر احتیاج به خواندن و یادگیری هیچ علمی نداشت؛ چون همه علوم را آموخته بود و تنها لازم بود تا فهم خود را لحاظ عمق بیشتر کند تا آموخته های خود را بهتر درک کند.
مهارت ابن سینا در علم پزشکی و توانایی او در معالجه حاکم آن زمان، باعث شد تا مورد توجه حاکم قرار گرفته و در دربار، موقعیت بسیار خوبی داشته باشد.
نام او در تمام جهان به عنوان دانشمند و پزشک و حکیم، شناخته شده است.