eitaa logo
جوادهاشمی"تربت"
433 دنبال‌کننده
553 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مدیر کانال : @javadhashemi_torbat_69 تلگرام @javadhashemi_torbat اینستاگرام @javadhashemi69
مشاهده در ایتا
دانلود
🥹تا آخرین نفس، نگران حسین بود دیدم یکی از کانال‌ها هفت بیت از مرثیه‌ی نبوی، اثر حاج را گذاشته، گفتم بگذار پیش از چاپ دیوان، متن کامل شعر با تغییرات لحاظ شده را در دست‌رس قرار دهم: از بس پیامبر به علی التفات داشت دیده به دیده‌اش لحظات وفات داشت خود چشمه‌ی حیات ولی تشنه‌ی علی است گویی از او اراده‌ی آب حیات داشت سینه به سینه‌اش دم آخر نهاد و گفت: هر کس محبّ اوست به دنیا، نجات داشت هذیان نداشت خاتم پیغمبران به لب ذکر علی در آن قلم و آن دوات داشت در مسجدش چو غیرِ علی را امام دید او را به خشم بر حذر از آن صلات داشت محراب را به شأن علی دیده بود و بس یعنی همان که وقت رکوعش زکات داشت چون گفت راز خویش به نجوا رسول عشق زهرای خسته، راحت جان از ممات داشت آغوش می‌گشود برای دو نور عین از بس که با حسین و حسن التفات داشت با هر نظر، حبیب خدا داشت نکته‌ای امّا نگاه زینب کبری نکات داشت تا آخرین نفس، نگران حسین بود گاهی گریز روضه‌ی آب فرات داشت در روزهای آخر عمرش بقیع را آگاه از مصائب بعد از وفات داشت زآن روز، رنج و محنت زهرا شروع شد هر چند زیر سایه، تمام کرات داشت فرمود: دخترم! به خدا می‌برم پناه زآن فتنه‌ها که رنج تو را در حیات داشت تو بازوی علیّ و علی بازوی خداست وز بازوی شکسته‌ی تو دین، ثبات داشت ماه صفر ۱۳۸۸ شمسی http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat
بازنشر چند بیت کوتاه در شهادت یثربا! رفت آفتاب مه‌رُخان داغ «یاسین» است، «الرّحمن» بخوان قدسیان! کرّوبیان! یارش شوید او مهاجر گشته، انصارش شوید آید از آیات قرآن این خروش یا نبیّ الله! چشم از ما مپوش . منبرا! آید علی بعد از نبی هان! مبادا جا دهی بر اجنبی! http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat
▪️ ▪️ ▪️ ▪️ ▪️ این اوّلین اوّلِ شهریوری است که نیستی. هدیه‌ی زادروز تو، سلامی به امام رئوف: السّلام علیک یا اباالحسن یا علیّ بن موسی الرّضا ▪️ ▪️ ▪️ http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat
داستانی متناسب با تقریب به ذهن شدن کرم حضرت امام حسن (علیه‌السّلام) جريان دیگری را نقل كرده‌اند راجع به يكى از ارباب كرم و صاحبان جود عرب به نام «مُعن بن زائدة». مُعن دستى گشاده داشت، هر كس به او مراجعه مى‌كرد، دست خالى و محروم برنمى‌گشت. مُعن براى استراحت به يک کاخ تابستانى آمده بود، جوی آبى از ميان آن عبور مى‌كرد. شرايط جورى بود كه چند روزى كسى را به حضور نمی‌پذیرفت و قراول‌ها و چاکرها مانع بودند. یک بنده خدایی از راه دور آمده بود. نيازى داشت كه مى‌خواست به مُعن بن زائدة اظهار كند، راهش ندادند. كنارى نشسته بود، فكر مى‌كرد، چه كار کنم كه عرض حال به مُعن بدهم. تكّه چوبى برداشت يک بيت شعر روى آن چوب نوشت: أيا جودَ مُعنِ ناج مُعناً بحاجتى فليس إلى جودَ مُعن سواک شفيعُ اى جود معن! اى كرم معن بن زائدة! نياز مرا به حضور مُعن عرضه بدار؛ زيرا كه براى رساندن عرض حال من به معن بن زائدة جز خودِ جود و كرم او وسيله‌اى ندارم. http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat
اين تكّه چوب را انداخت روى آبى كه از اين جوى مى‌رفت و از برابر قصر تابستانى معن بن زائدة عبور مى‌كرد. تختى گذاشته بودند روى آب و معن روى تخت نشسته و به آب نكَاه مى‌كرد، همين طور كه نگاه می‌كرد ديد تكّه چوبى از روى آب دارد رد مى‌شود مثل این که چيزى رویش نوشته شده به غلامانش دستور داد كه اين چوب را از روى آب برداريد و به من بدهيد. غلامان چوب را برداشتند و به دست معن بن زائدة دادند. ديد اين بيت شعر روى آن نوشته شده، خواند خيلى به فكر فرو رفت، گفت: برويد بيرون باغ ببينيد در اين نزديكى‌ها كسى هست؟ معلوم مى‌شود اين بنده خدا از راه دور آمده و نياز مبرم داشته برويد و بياوريدش. رفتند ديدند بله یک آدم ژنده‌پوشى در سايه‌ی ديوارى نشسته، آمدند و او رابه حضور مُعن بن زائدة بردند. مُعن به او گفت: اين بيت شعر را تو نوشتى؟ گفت: بله. دستور داد صد هزار درهم به اين بنده خدا دادند و يكى از حجره هاى قصر را هم در اختيارش گذاردند كه استراحت كند، ۵5لباسش دادند، خوراكش دادند. روز دوّم احضارش كردند، گفت اين بيت شعر را تو نوشتى؟ گفت: بله، دستور داد صد هزار درهم ديگر به او دادند و دو مرتبه لباس وخوراک و احسان و انعام بسيار به او نمودند و تا پنج روز اين عمل را تكرار كرد.
جوادهاشمی"تربت"
اين تكّه چوب را انداخت روى آبى كه از اين جوى مى‌رفت و از برابر قصر تابستانى معن بن زائدة عبور مى‌كرد
روز پنجم اين بنده خدا فكر كرد كه نكند معن بن زائدة پشيمان شود و هر چه پول به من داده را پس بكَيرد، آخر اين مقدار، من شايسته و مستحق نبودم لذا نيمه شب فرار را بر قرار اختيار كرد و گریخت. روز بعد، معن دستور داد برويد اين بنده خدا را بياوريد، غلام‌ها آمدند دم در حجره، ديدند كسى ميان حجره نيست. به معن بن زائدة گفتند: اين بنده خدا فرار كرده است. گفت: به خدا قسم! اگر مى‌ماند همه روزه او را به حضور مى‌پذيرفتم و تا هر چه در اختيارم بود به او نمی‌دادم دست از احسانم برنمى‌داشتم؛ چون او جود مرا، كرم و سخاوت مرا پیش من واسطه قرار داده است. 1️⃣ کتاب "حدیث پسر شبیب" اثر محقّق ارجمند جناب . 2️⃣با تشکّر از دوست بزرگوار آقا و آقا که زحمت حروف‌چینی را کشیدند. http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat
💭بیت منتخب و شگفت‌آور از قصیده‌ی صائب در مدح حضرت ثامن‌الائمّه علیه‌السّلام: حاصل دریا و کان را گر به محتاجی دهد باشد از شرم کرم، پیشانی‌اش گوهرنثار بد نیست بدانید که بیت بالا به این صورت در شش جلد صائب به تصحیح استاد نیست. چون و چرایش را در تألیف خودم در باب اشعار ولایی صائب توضیح داده‌ام. http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat
جوادهاشمی"تربت"
🏴 شبی از داغ دل برآشفتم با مژه دُرّ اشک می‌سفتم اشک از دیده سُفتم و گفتم: یا انیس النّفوس! ادرکنی خفته در خاک توس! ادرکنی 🔰💠 هشتمین حجّت خدایی تو به همه دردها دوایی تو همه را قبله‌ی دعایی تو یا انیس النّفوس! ادرکنی خفته در خاک توس! ادرکنی 🔰💠 از همه رسته با تو پیوستم با تو پیوسته از همه رستم ز عنایت رها مکن دستم یا انیس النّفوس! ادرکنی خفته در خاک توس! ادرکنی 🔰💠 من که حال تباه آوردم یک جهان اشک و آه آوردم به حریمت پناه آوردم یا انیس النّفوس! ادرکنی خفته در خاک توس! ادرکنی 🔰💠 همه شب سر بر آستان توام «محرمم»، ریزه‌خوار خوان توام به امید خط امان توام یا انیس النّفوس! ادرکنی خفته در خاک توس! ادرکنی ❇️محمّدکاظم قاسم‌زاده متخلّص به مَحرم، پدربزرگ آقا مرتضی پارسا (مدّاح مطرح مشهدی) است که توفیق نگارش مقدّمه بر دیوانش را داشتم. http://www.instagram.com/javadhashemi69/ @javadhashemi_torbat