eitaa logo
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
3.3هزار دنبال‌کننده
107 عکس
15 ویدیو
0 فایل
مستندساز، نویسنده و پژوهشگر تاریخ انقلاب
مشاهده در ایتا
دانلود
روزهای جنگی-۲ پروازها بسته ۱۲مهر: چند روزیست پروازها به بیروت بسته شده. از مرز زمینی سوریه هم نمی‌توان. مهدی قمی زنگ زد: «آواره‌های بیروت در سوریه (لازقیه و دمشق) و طرابلس جمع شدند. ۳۰۰هزار دلار از خیرین تهرانی جمع‌کردم. بریم؟» از خانم رحمتی (پژوهشگر) برای خرج راه قرض گرفتم. دلارهای اربعین‌ش بود. به عیال گفتم راهی‌ام. علی‌اصغر شنید. بغض کرد: - میری شهید بشی بابا؟ - شهید کجا بود؟! میریم کمک آواره‌ها. - اسراییل که همه‌جا را بمباران می‌کند! این بچه ۹ساله هم فهمیده! «زیبا»کلام‌ها نه! ساعت۱۶: تهران-نجف فردا ساعت ۱۸:۳۰: بغداد-ببروت خدا کند پروازها باز شود. @javadmogoei
روزهای جنگی-۳ نه تعلل، نه شتاب‌زدگی ۱۳مهر: سجاد ۳۰پکِ فرهنگی آورده! گفت یه‌وقت اسراییل زمینی حمله کرد، کم نیاریم! رفتیم حرم نجف و کربلا. بعد بغداد برای گپ زدن با ابووهب (از فرماندهان قدس در عراق): «بعد هنیه، عراقی‌ها نق می‌زدند که چرا ایران نمی‌زند. گفتم ما فرمانده‌کل‌قوا داریم، تمام! از دیروز خیلی خوشحال‌ند. حزب‌الله هم روحیه گرفته. خاصه بخاطر زدن ۲۰-۳۰تا اسراییلی در حمله زمینی. همه‌ی جنگ روحیه است.» گفت: سید درجای امنی خارج ضاحیه بوده. معلوم نیست چرا به جلسه رفته؟! در شهر و حرم‌ها خبری از شهادت سیدحسن نیست! بغضم گرفت. فخرشیعه، در جنگ داعش کم برای شیعه و سنی و مسیحیِ عراق نگذاشت. درست مثل لبنان. اسراییل گفته اگر هواپیمایی از ایران بیاید می‌زنیم. دنبال محاصره زمینی‌هوایی لبنانند. امروز عراقچی با ۱۰تن کمک‌ در بیروت نشست! پزشکیان ماموریت شکستن محاصره داده. بعد زدن سید، خبرها بود که آقای‌خامنه‌ای به پناه‌گاهی منتقل شده. اصلاح‌طلبان گفتند به نمازجمعه می‌آیند. تهدید خارجی همیشه ملت‌ها را متحد می‌کند. زدیم‌ پخش زنده مصلی. مهدی گفت «فلسطین هم آزاد شود، ساخت این مصلی تمام نمی‌شود!» مهمترین حرف رهبر: «در زدن اسراییل، نه تعلل می‌کنیم و نه شتاب‌زدگی. بوقتش» مخاطب؟ جماعت پایداری-جلیلی، چقدر این روزها فرماندهان را بی‌اراده، ترسو و منفعل خواندند و پزشکیان را بنی‌صدر. آن‌هم با توسل به حدیث و اجتهاد قرآنی! رهبری را پیرمردی کنج‌خانه، تصویر کردند که فرماندهانش تمرد می‌کنند! چقدر تحلیل‌های این جماعت با رهبری فاصله دارد. بدترآنکه هنوز هم فکر می‌کنند با فشارهای توییتری آنها، موشک‌ها شلیک شد! فهمشان از امنیت‌ملی همین‌قدر کودکانه! @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی -۴ سید زنده است! عملیات فریب حزب‌الله ۱۳مهر: ۳۰۰هزار دلار را از حسابی در دبی، در بغداد گرفتیم. مهدی گفت صراف نه‌تنها کارمزدی برنداشته، یک چیزی هم گذاشته روش. گفته فدای فلسطین. ابووهب هماهنگ کرد فرودگاه بغداد بازرسی نشویم. این‌ حجم دلار قاچاق است. مهدی گفت وجعلنا بخوان. بلد نیستم! در سالن ۱۰-۱۵تا از بچه‌های مستندساز را دیدم. اعزامی از صداوسیما. یاد حرف جبلی و غفوری(صداوسیما) افتادم که بهم گفتند: دست ما نیست! بچه‌های مستندساز خودشان می‌روند! تا این فیلم‌های مستند(حداقل ۳ماه) تولید شود، بی‌بی‌سی صدبار خط خبری ساخته! «زمان و روایت اول»، چیزی که مدیران فهمی از آن ندارند! پرواز خالیست. ۲۲نفر! ایرانی‌‌ها با یک خانواده لبنانی. فرودگاه بیروت خالیست. یاد کابل افتادم، بوقت آمدن طالبان. در فرودگاه عطاالله مهاجرانی (وزیر ارشاد خاتمی) را دیدم! پرواز لندن. برق از سرم پرید! گفت «باید صدای بمباران‌ را شنید تا از فلسطین حرف زد.» - این روزها عجیب محبوب جماعت انقلابی هستید! با شما وحدت پیدا کرده‌اند. - خب من هنوز هم انقلابی‌ام. امروز مقاومت در اوج شکوه و وحدت است. آقای خامنه‌ای یعنی وحدت... بعد روایتی خواند که خدا دوستارانش را غرق مصیبت می‌کند تا پرورش یابند. از عشقش به حاج‌قاسم گفت و ایران. گفتم اختلاف‌های دهه۷۰ تمام شده، کاش برگردید. با ذوق سری به افسوس تکان داد. دمش گرم، پیرمرد از آن لنگه دنیا آمده برای روایت فلسطین. سیدمجید(تاجر) آمد دنبالمان. با لندکروز. پر گاز می‌راند: «باید زیر ۱۱دقیقه از فرودگاه بزنیم ببرون. بخاطر پهبادها. اینجا پراست از جاسوس! یا برای آمریکا یا اسراییل. ضاحیه خالی شده و مردم آواره. فقط نیروهای حزب‌ در تونل‌ها هستند. دیشب قیامت بود. زمین‌ مثل زلزله می‌لرزید.» با بغض می‌گوید: «سید زنده است. این عملیات فریب حزب‌‌الله هست!» هنوز نبود سید را باور نکردند. آمدیم نزدیک مرکز سیا در بیروت. امن‌ترین‌ جای بیروت که هیچ، کل خاورمیانه! هتل رزو کرده. شبی ۸۰دلار، سه‌نفری. دیگر از این ارزان‌تر نیست. اینجا همه اخبار صحت دارد و ندارد! ایضا سرنوشت شیخ هاشم صفی‌الدین... @javadmogoei
روزهای جنگی-۵ بوی باروت، بوی شاورما! ۱۴مهرماه: باید به کمپ‌های آواره‌ها سرکشی کرد. مهدی دو تا موتور خرید: ۱۰۰۰دلار. گفت آخر سفر می‌فروشیم به خود طرف‌. سال۹۸ که بیروت بودم، فقط ۵میلیون (دلار۱۰هزار تومانی) کرایه تاکسی دادم. اینجا تا دوربین را روشن کنی، می‌ریزن سرت! نه مجوز داریم، نه کارت خبرنگاری. تهران یک کارت درست کردیم! پرچم ایران دارد و لوگوی PERES با مشخصاتم به لاتین و امضای خودم! از هیچی بهتر است! حداقل عابران پیاده گیر نمی‌دهند! علی‌اصغر (پسرم) زنگ زد گفت پرسپولیس برده. رفتیم صدر جدول. صدای ویز ویزی مدام در شهر می‌پیچد! سیدمجید: «صدای پهباد است. ۲۴ساعت بالای سر شهر می‌چرخد. پهباد بی‌صدا هم دارند اما از عمد باصدا می‌فرستند تا با روان مردم بازی کنند.» مهدی گفت دنبال من‌اند! صدای دیوانه‌کننده‌ای دارد. حس فرود بمب بر سرت، از خودش وحشتناک‌تر است. اسراییل همین‌ را می‌خواهد. اما زندگی در بیروت کاملا در جریان است. در ظاهر شهر انگار اصلا جنگی نیست! کل لبنان اندازه قم است. حال یک بخشی از شهر بوی باروت می‌دهد، بخش دیگر بوی شاورما! جنگ برایشان یک زیست است. از پیدایش اسراییل(۱۹۴۸) تا امروز. ۲۲سال که جنوب لبنان کاملا اشغال بود. و بعد جنگ ۳۳روزه و حالا بازهم جنگ. شهر روشن، کافه‌ها برپا، قلیان‌ها چاق و خیابان‌ها ترافیک. مسیحی، شیعه و سنی و دروزی، همه به زندگی مشغولند. گویی اتفاقی نیافتاده! اما این یک طرف شهر است. طرف جنگ، در ضاحیه است‌. رفتنش مجوز می‌خواهد. @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
@javadmogoei
پس از فروپاشی یوگسلاوی در ۱۹۹۲، بوسنی‌و‌هرزگوین به‌عنوان اولین کشور مسلمان در قلب اروپا، اعلام استقلال کرد. صربستان و کرواسی هر دو برای تجزیه بوسنی به مسلمانان حمله کردند. سارایوو محاصره شد. شهرهای مسلمانان به آتش‌ کشیده و به زنان تجاوزهای جنسی گسترده‌ شد. عزت‌بگوویچ رییس‌جمهور بوسنی رسما دست کمک به ایران دراز کرد. آیت‌الله خامنه‌ای بلافاصله به دولت و س‌پ‌ا‌ه ق‌د‌س فرمان عملیات نجات مسلمانان را داد‌. محموله‌های تسلیحاتی ارسال و تیم‌های مستشاران‌ایرانی نیز راهی جنگ در قلب اروپا شدند. جنگی ۳ساله که در نهایت مانع حذف مسلمانان در قلب اروپا شد. آیت‌الله خامنه‌ای در شرایطی فرمان عملیات نجات را صادر کرد که بوسنی نه در همسایگی ایران بود، نه در کمربند مقاومت منطقه‌ای در برابر صهیونیست‌ها جایی داشت، نه دارای امتیاز دفاع از حرم بود‌، و نه ساکنین آن در زمره شیعیان بودند. با این‌وجود، جمهوری اسلامی تنها با هدف نجات مسلمانان اهل تسنن در نسل‌کشی اروپای پای در چند هزار کیلومتر از مرزهای خود گذاشت. القصه! در دوماه گذشته، خط اصلیِ رسانه‌ای در منطقه، متهم کردن ایران به سکوت و عافیت‌طلبی در برابر حملات اسراییل به لبنان بود. بدتر آنکه جماعت حزب‌الهی در ایران هم، با این خط همراه شدند! فرماندهان سپاه را بزدل خواندند و رهبری را فاقد تحلیل از شرایط دانستند. آن هم کسی که از ابتدای انقلاب در میدان جنگ بوده؛ در جنگ تحمیلی در قامت رییس‌جمهور و در جنگ‌های بوسنی، افغانستان، عراق، ۳۳روزه، ۲۲روزه، داعش و...، در قامت فرمانده محور مقاومت. در شماره دوم ماجرا، ابعاد مختلف نظامی و دیپلماسی نقش ایران در «عملیات نجات در اروپا» را به رشته درآوردیم. برای ثبت‌نام پیش‌فروش فصلنامه این شماره ماجرا به شماره ۰۹۱۹۱۶۱۵۲۹۸ در تلگرام، بله و ایتا پیام بدهید. قیمت۲۰۰هزار تومان ارسال رایگان @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی-۶ می‌دوید و رجز می‌خواند ۱۵مهر: مهدی قمی عربی را نیمه‌مسلط است‌. سجاد مه‌پیکر هم جنگ‌دیده است. سال۹۵ پس از ناکامی در ایران برای اعزام به سوریه، بلیط می‌گیرد به بیروت و خود را در گردان‌های اعزامی حزب‌الله جا می‌کند. در جبهه‌ درعا، از ناحیه چشم و گوش شدیدا مجروح می‌شود. چون شخصی رفته بوده، خرج مداوا را هم خودش می‌دهد. اعلان جانبازی که دیگر هیچ! در جماعت بسیجی پراست از این دست آدم‌هایی که مفت و مجانی هرجا پای مقاومت و ایران باشد، می‌رسند آنجا. فاطمه(دخترم) صوت فرستاده که روز اول پیش‌دبستانی‌اش را رفته‌. رفتیم ضاحیه. قرار داشتم با سیدحسنین (ایرانی ساکن بیروت). موتور روی جک نگذاشته که پهباد ۱۰۰متر جلوتر را زد. سجاد گفت «اَی‌خوار این پاقدم...!» جوانی فریاد یازینب سرداد؛ از جنس رجز. یک‌نفر با سرخونی تکبیر می‌گفت و می‌دوید. توی گوشم صوت می‌کشد. سجاد پَک‌فرهنگی به‌لب! فیلم می‌گرفت. مهدی رفت‌وآمد آمبولانس را تسهیل می‌دهد! فاز هلال‌احمر برداشته! ناگهان دونفر زیر بغلم را گرفتند! امن حزب‌الله(همان اطلاعات‌سپاه خودمان) سریع به مهدی پیام دادم منو گرفتند! شما نزدیک نشید. ضاحیه بشدت امنیتی است. از ترس جاسوس‌ها. حزب‌الله اجازه ورود غریبه نمی‌دهد. داشتم حالی‌شان می‌کردم که قرار دارم، که یقه‌گرفته هولم دادند! از طالبان و معترضین عراقی‌، جماعت انقلابیِ تهران و اطلاعات سپاه که کتک خورده بودم، حزب‌الله لبنان هم بزند، کل منطقه تکمیل می‌شود! یکهو سیدحسن به‌دادم رسید... بدون مجوز زمین‌گیر شده‌ام. مهدی گفت هروقت گیر کردی آن عکست را نشان بده! گفتم آن فن آخر بروسلی است‌! بارها خبرنگاران خارجی را دست به دوربین دیده‌ام اما روز سوم است و من هنوز پایم به داخل ضاحیه باز نشده. @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی-۷ ضاحیه این قلب تپنده شیعه ۱۶مهر: دو روزیست نمازصبح قضا می‌شود. راه تردد بدون مجوز به ضاحیه را یافتم: شب‌ها. ضاحیه، منطقه‌ای پرتراکم و شیعه‌نشین در جنوب بیروت. ناف ضاحیه را با ایران بستند. سال۱۳۳۸ که اما‌م‌موسی‌صدر، روحانیِ اهل قم، پای در بیروت گذاشت، ضاحیه مملو بود از مهاجران و کارگران فقیر شیعه. طایفه‌ای فقیر و عقب‌افتاده‌ که در میان ۱۷مذهب مسیحی و سنی، پایین‌ترین طبقه اجتماعی و فرهنگی داشتند. امام‌موسی با تشکیل مجلس اعلای شیعیان، آنها را به قطبی در ساختار سیاسی حکومت مبدل کرد‌ و با تاسیس «حرکت المحرومین»، شیعیان از محرومیت و انزوا خارج شدند. «در جنگ شیطان با اسراییل، ما در کنار شیطان خواهیم ایستاد. اسراییل شر مطلق است.» این مانیفست امام‌موسی در تاسیس جنبش مسلحانه «امل» در برابر اسراییل بود. بتدریج ضاحیه به مرکز تحول اجتماعی به پایگاه مقاومت شیعیان در لبنان مبدل شد. و بعد پایگاه سیاسی‌نظامی حزب‌الله. گرچه امام‌موسی انقلاب۵۷ را ندید اما معماری بنای مقاومت در لبنان را، انقلاب ایران ادامه داد تا امام‌خمینی بگوید: «آقای صدر یک مردی است که من می‌توانم بگویم او را بزرگ کرده‌ام و ایشان به منزله یک اولاد عزیز برای من است و ما امیدواریم که یک روزی با آسیدموسی صدر در قدس باهم نماز بخوانیم انشاالله.» سال۹۸ به ضاحیه آمده بودم؛ جمعیت ۷۰۰هزار نفری و خیابان‌هایی سرشار از بوی قلیان، فلافل و شاورما! عاشقان ایران که هنوز در احوال انقلاب۵۷ سیر می‌کنند. کوچه‌پس‌کوچه‌هایش پر بود از عکس‌های امام‌موسی‌، امام‌خمینی و آقای خامنه‌ای و مصطفی چمران. گویی در محله فلاح تهران در دهه۶۰ قدم می‌زنی! هنوز آثار حملات اسراییل در ۱۹۸۲ و ۲۰۰۶ در ساختمان‌هایش پیدا بود. اما حالا شهرِ ارواح شده. خالی از سکنه. خیابان‌ها پر است از ماشین‌های پارک‌شده. برخی فرصت نکردن حتی درب خانه‌‌ها را ببندند. صدای ویز ویز پهباد، جرات را برای بردن ماشین‌ها و اسباب‌واثاثیه می‌کُشد. حال همه ضاحیه آواره‌شدن در بیروت و شمال لبنان. ورودی ضاحیه پرسه می‌زدم که ناگهان زمین لرزید. انفجار پشت انفجار. بی‌بی‌سی زد انفجار انبار تسلیحات، حزب گفت انفجار کپسول‌های اکسیژن بیمارستان. ببرون ضاحیه صدنفری زن و بچه کنار اتوبان می‌دوند‌. وحشت‌زده و رنگ‌پریده. اینها در پیاده‌روهای خارج ضاحیه چادر زده بودند که با این حملات آنجا را هم از دست دادند. @javadmogoei
روزهای جنگی-۸ استراتژی هشتک! به آتش کشیدن منطقه ۱۶مهر: سیدمجید می‌گوید «قبل وعده‌صادق۲ زمزمه بود ایران پشت حزب‌الله را خالی کرده! رسانه‌های سعودی و بی‌بی‌سی مدام بر همین می‌دمیدند‌ که ایران، سیدحسن را معامله کرده.» آمدم پیش یک امام‌جماعتی در حمرا. گفتم چرا فکر کردید ایران پشت شما را خالی کرده؟ گفت بچه‌های انقلابی‌ خودتان گفتند: «سپا‌ه موشک نمی‌زند و دولت ایران، حزب را به رابطه با آمریکا و رفع تحریم‌ها فروخته.» در تهران نیز همین عملیات روانی پس از ترور هنیه کلید خورد‌. خطی از یک‌سو شایعه مشارکت جریان ایرانی در ترور هنیه را میرفت. و ازسویی دیگر فشار به سپاه برای تعجیل در حمله موشکی به اسراییل‌. آن هم از جماعت انقلابی و منبری‌! همزمان گفتند پزشکیان بنی‌صدر زمان است و فرماندهان سپاه، فرماندهان خائن صفین و لشکر امام‌حسن در صدر اسلام! فرمانده‌کل قوا را فرمانده‌‌«بی‌قوا» خواندند‌. فریاد زدن که جمهوری‌اسلامی بابت موشک‌های شلیک‌‌نشده‌اش باید به تاریخ و خدا پاسخ دهد! حتی گفتند خبر ندارید که اسراییل در تهران عملیات‌ها می‌کند! و ایران لاپوشانی! بعد در رسانه‌ها نسخه پیچیدند که جنگ را باید به بیرون لبنان کشاند! به اردن، بحرین، قطر، عربستان و حتی آذربایجان! در یک‌کلام به آتش‌کشیدن منطقه! ولشان کنی آفریقا و اروپا راهم به لیست می‌‌افزایند! دیگر این آخری‌ها خط جماعت انقلابی از تهران تا لندن و حتی برخی کارشناسان صداوسیما، با اینترنشنال یکی شده بود: «ایران دل زدن ندارد، از جنگ می‌ترسد، پشت حزب‌‌الله خالی شده.» اسم این فشارها به فرماندهان و رهبری را هم گذاشته بودند مطالبه! گویی مساله، دیرکرد معوقات حقوق کارگران است یا برداشتن کنکور! فهمشان از امنیت ملی و جنگ انقدر کودکانه بود‌ که دراین جنگ چندکشوری، تغییر استراتژی جنگی را مطالبه عمومی کردند‌! خیلی بی‌خردی می‌خواهد که در چنین جنگ بزرگی، فرمانده‌کل‌قوا و فرماندهانش را ببری زیر تیغ هشتک! در بیروت دریافتم، ضلع دیگر این جنگ روانی روی بدنه اجتماعی حزب‌ هم عمل میکرده‌. آنها هم پس از ضربات متعدد به پیکره فرماندهی‌، احساس بی‌پناهی و گاه خیانت کرده‌اند. در این عملیات روانی، اسراییل فرماندهان حزب‌الله را ترور فیزیکی کرد، فرماندهان ایرانی را ترور شخصیت. گرچه پس از حمله ۲۰۰موشکی به تلاویو، دل حزب به ایران قرص شد. اما عبارت «در زدن اسراییل نه تعلل می‌کنیم و نه شتاب‌زدگی» از سوی آیت‌الله خامنه‌ای، درست در خنثی‌کردن این خط رسانه‌ای داخل و خارج بود. اما تجربه این یک‌ماهه نشان داد چگونه راهبرد جماعت انقلابی چقدر آسان ناخواسته یا باواسطه! در اختیار بی‌بی‌سی و اینترنشنال قرار می‌گیرد. باشد که درس عبرت بگیریم. @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
@javadmogoei
روزهای جنگی-۹ فرماندهان جاسوس! ۱۹مهر: مدام از روایت جنگ جا می‌مانم؛ ازبس یک‌گوشم به تهران است یک‌گوشم اینجا! عملیات جنگ روانی «تهران-بیروت» نعل به نعل باهم عمل می‌کند. از لندن توییت‌زدن که گرای مکان ترور هنیه را از داخل ایران دادند. ایضا موساد سیدحسن را پس از ۴۲سال، وقتی ترور کرد که با یک سردار ایرانی جلسه داشت! بلافاصله رسانه‌های سعودی و ضدایرانی تیترشان «دستگیری قاآنی به اتهام جاسوسی» شد. امروز در بیروت همه از این دستگیری می‌گفتند. روان بدنه اجتماعی حزب‌الله مدام زیر بمباران این اخبار است. این همان خط رسانه‌ای اسراییل است که ایران را عامل ترورهای اخیر و فروختن حزب‌الله عنوان می‌کند. با بی‌خردی، دوماه فرماندهان سپاه را نافرمانِ رهبری خواندند و حالا خط هجمه یک قدم جلوتر آمد: «فرماندهان جاسوس» دیگر چقدر باید خوشبینانه بنگریم که این خط‌ها صرفا درگیری‌های جناحی داخلی و ناشی از عدم تحلیل است؟! مگر می‌شود همزمانی این عملیات روانی در تهران و بیروت را نادیده گرفت؟! صادقانه بگویم که بنای اتهام به جریان‌ها و جبهه انقلابی نیست. لکن میدان جنگ روانی اسراییل نشان می‌دهد که برخی خواسته یا ناخواسته در تور عملیات‌روانی قرار گرفته‌اند. همه باید مراقب باشیم. حزب‌الله پس از ضربات سنگین به پیکره‌اش، دیگر توان برون‌رفت از این جنگ روانی را ندارد. @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
روزهای جنگی- ۱۰ ایستاده زیر پهپادها ۱۷مهر: سرصبحی مهدی گفت دو تاجر شیعه قطری و اماراتی ۱۰۰هزار دلار واریز کردند. همه ذوق کردیم. آواره‌ها یک‌میلیون نفری می‌شوند؛ از جنوب لبنان تا ضاحیه. در بیروت، ۲۰۰هزار نفر در مدارس شیعی، سنی و مسیحی و بیمارستان‌های متروکه و گاه پیاده‌روها جمع شدند.  گرچه نخودی هم در این جنگ نمی‌شود‌. غالب خانواده‌های آواره‌، حتما یک رزمنده در جبهه جنگ دارند؛ مردها در جبهه، زن‌وبچه‌ها آواره‌... حزب همزمان در دو جبهه مشغول است؛ جنگ زمینی در جنوب و ساماندهی آواره‌ها. اکثر آواره‌ها فقط با چند دست لباس از خانه زدند بیرون‌. تمیزند و مرتب‌. کلا زیست حزب‌ این‌گونه است‌. اصلا دوست ندارند تصویری مستاصل و درمانده ازشان ساخته شود. این را نوعی مقاومت دربرابر جنگ روانی اسراییل می‌دانند. حال فکر کنید ما جای آنها در جنگ بودیم، سلبرتی جماعت چه‌ به‌روز تصویر ایران و ایرانی می‌آورد! مسئول کمپ‌های آواره‌ها را یافتیم؛ شیخ‌ظاهر. حزب تشکیلات اجتماعی بسیار منسجمی دارد. هر کمپ تشکیلات خود را دارد‌. خانم‌ها میدان‌دارند. فضا شبیه پشت جبهه‌های جنگ خودمان شده. به چند مدرسه‌ شیعی، سنی و مسیحی رفتیم. صدای ویز ویز پهپادهای بالای بیروت آزار می‌دهد. هرچند خانواده در یک کلاس هستند‌. سالن را هم با چادر به چند قسمت تقسیم کردند. پیرمردی و پیرزنی نشسته‌اند. مدیر گفت پسرشان تازه در جنوب شهید شده. پیرمرد تا چشمم به مهدی افتاد زد زیر گریه. گفت پسرش شبیه او بوده. مهدی با بغض دستش را بوسید. خانمی رسید، مادر شهید را بغل کرد. هق‌هق گریه... آواره‌ها با دیدن ایرانی‌ها ذوق می‌کنند. گویی سندی است درمقابل جنگ روانی اسراییل که ایران پشت حزب را خالی کرده. دستشان خالیست ولی برایمان شکلات و چای می‌آورند. مجروحی از انفجار پیجرها روی تخت خوابیده. دو فرزند خردسالش کنارش. پیجر روی کمرش بوده. پهلویش شکافته. شیخ‌‌ظاهر لیست اولویت‌ها را داد: پتو، شیرخشک و خشکبار. رفتیم شمال بیروت؛ کارخانه تولید پتو. سفارش دادیم: ۱۰هزار پتو. @javadmogoei
روزهای جنگی-۱۱ در تاریکی شب؛ کاش حاتمی‌کیا و انتظامی هم اینجا بودند‌ ۱۷مهر: آمدیم ضاحیه. کار هر شب‌مان شده‌. تیم‌های چند نفره موتوریِ حزب‌الله گشت می‌زنند. امشب صدای تیراندازی می‌آید یا به‌سوی جاسوس است یا سارق. از یکی از خرابه‌ها صدا می‌آید. ۷-۸نفر نشستند. همه مسلح. اسپیکر کوچکی دارند. صدای دعای کمیل. و ریز ریز گریه... لکن اسلحه به دست این همان گریه حماسی‌ست. بعد، زیارت عاشورا با صدای فانی... بعد، دکلمه‌ای عربی خطاب به صاحب‌الزمان... با زیر صدای آهنگ از کرخه‌ تا راین... کاش حاتمی‌کیا و مجید انتظامی هم بودند، اینجا در ضاحیه... زیر این انفجارها... که ببیند شاهکارشان چگونه آرام می‌کنند مردان حزب‌الله را. چیزی نمی‌فهمم! اما نجواییست با یابن‌الحسن.. میزانسن، شبیه فیلم‌های آوینی از شب‌های عملیات است: نسیمی جان‌فزا می‌آید بوی کرب و بلا می‌آید این جماعت چه توکلی دارند! ایستاده سرپا زیر بمباران رهبری چون سیدحسن، از دست رفته بی‌خبر از سیدصفی‌الدین خانوادهایشان آواره زیر ویز ویز پهپادها در تاریکی شب نجوا می‌کنند با پسر فاطمه... نمی‌دانم فردا چند نفرشان زنده خواهند ماند دوست دارم تک تک‌شان را بغل کنم رویم نمی‌شود‌. آدم چقدر دلش می‌خواهد اینجا شهید شود... @javadmogoei
حرف بی‌حساب| جواد موگویی
روزهای جنگی-۱۲ صدام اینها رو خوب می‌نوشت ۱۹مهر: هنوز خبر رسمی از سرنوشت سیدصفی‌الدین نیست. شد یک‌هفته. پهپادهای اسراییلی تیم‌های امدادی را می‌زنند تا کسی نزدیک محل انفجار نشود. خدا کند در پناه‌گاه‌ها، کپسول‌های اکسیژن زیاد باشد. عمده وقتم به خرج‌کردن دلارهای خیرین می‌گذرد، تا نوشتن. امروز رفتم کمپ آواره‌ها در بیمارستان الشرق‌الاوسط. ۱۱طبقه، بدون آسانسور و متروکه‌. سال‌هاست مخروبه شده. چند ایرانی در اتاقی دیدم. مهدی‌ خانجانی(طلبه قم)‌: «طبقه طبقه بیمارستان را تمیز و برق‌کشی و لوله‌کشی می‌کنیم و تحویل آواره‌ها میدیم.» ۱۰-۱۵نفری می‌شوند. هرکدام از یک شهری آمدند. محمد(طلبه-مهندس برق) از خرم‌آباد به همراه رفیقش محمود (معلم) آمدند. با ۳۰۰دلار از نجف خود را می‌رسانند به بیروت. در فرودگاه خانجانی را می‌بینند. اتاق کناری، ۳-۴ نفر جمع‌اند دور قلیان؛ دوسیب خالی! دو نفرشان برادرند. سیدکمیل: «من ۴تا بچه دارم، معین ۳تا. آقا که پیام داد ما راه افتادیم. که اگر این بی‌ناموس‌ها زمینی حمله کردند بریم جنوب. یه پولی گذاشتیم خانه و یاعلی. سابقه‌داریم! با برادرم چندسال سوریه جنگیدیم. چند شب در ضاحیه خوابیدیم تا بچه‌های اینجا را پیدا کردیم. فعلا مشغولیم به کارگری.» سید داوود پیرمرد است. ۶۰ساله. از جنگ تحمیلی، عراق و سوریه بوده تا الان! گفت ۱۸تیر۷۸ هم بودم! همان دسته معروف به گروه انصار. عکس نوه‌اش را نشان داد، با ذوق. پیرمرد سروحال و باروحیه‌ایست. کاظم بازنشسته ایران‌خودروست. از هشتگرد آمده. یکی دیگر متولد فرانسه است، درس‌خوانده استرالیا. دکترای‌IT. شگفت‌انگیزند آدم‌های این بیمارستان. هرکدام از گوشه‌ای خود را رساندند به قلب جنگ. هیچ‌کدام نه نظامی‌اند، نه حقوق‌بگیر! سیدکمیل می‌گوید «ماها شغل دولتی نداریم تا بوقتش دست‌وپایمان جایی گیر نکند.» نقل است پس از تصرف شهر فاو در عملیات والفجر۸، صدام گفته بود من اگر این بسیجی‌ها را داشتم دنیا را فتح می‌کردم! صدام راست می‌گفت کجای دنیا می‌توان این آدم‌ها را یافت؟ پاک‌باخته و رها، در این خرابه‌های جنگی، کیلومترها دور از وطن، آمده‌اند برای مقاومت @javadmogoei