https://EitaaBot.ir/counter/dgah
رو این لینک بزنید☝️🏻 و تعداد صلواتتون رو برای حضرت زهرا ثبت کنید بشه ۱۴ هزار تا ختم میشه🌷
#فاطمیه
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_هشتم
توی زندان اعتیادم به مواد رو ترک کردم …🚭
دیگه جزء هیچ باندی نبودم و از همه جدا افتاده بودم … تنها …👤 وسط آدم هایی که صفت وحشی هم برای بعضی شون کم بود …🔪 .
هر روزم سخت تر از قبل … کتک زدن و له کردن من، تفریح بعضی هاشون شده بود … به بن بست کامل رسیده بودم … همه جا برام جهنم بود🔥 … امیدی جلوم نبود … این 9 سال هم اگر تموم می شد و زنده مونده بودم؛ کجا رو داشتم که برم؟ … چه کاری بلد بودم؟😓 …
فشار روانی زندان و اون عوضی ها، رفتار وحشیانه پلیس زندان، خاطرات گذشته و تمام اون دردها و زجرها … اولین بار که دست به خودکشی زدم رو خوب یادمه … ⛓
6 سال از زمان زندانم می گذشت … حدودا 23 سالم شده بود … یکی دو ماهی می شد هم سلولی نداشتم … حس خوبی بود … تنهایی و سکوت … بدون مزاحم … اگر ساعات هواخوری اجباری نبود ترجیح می دادم همون ساعت ها رو هم توی سلول بمونم …⏲🔗
21 نوامبر، در سلول باز شد و جوان چهل و دو سه ساله ای اومد تو … قد بلند … هیکل نسبتا درشت … پوست تیره … جرم: قتل … اسمش حنیف بود …
ادامه دارد...
#فاطمیه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_نهم
+ساکت بود … ✋🏻نه اون با من حرف می زد، نه من با اون … ولی ازش متنفر بودم … ✝فکر کنم خودشم از توی رفتارم اینو فهمیده بود … یه کم هم می ترسیدم … بیشتر از همه وقتی می ایستاد به نماز، حالم ازش بهم می خورد … .🛐
هر بار که چشمم بهش می افتاد توی دلم می گفتم: تروریست عوضی … و توی ذهنم مدام صحنه های درگیری مختلف رو باهاش تجسم می کردم … ☁️.
حدود 4 سال از ماجرای 11 سپتامبر می گذشت … حتی خلافکارهایی مثل من هم از مسلمون ها متنفر بودن … حالا یه تروریست قاتل، هم سلولی من شده بود …❌
یک سال، در سکوت مطلق بین ما گذشت … و من هر شب با استرس می خوابیدم … دیگه توی سلول خودم هم امنیت نداشتم … .⚠️
خوب یادمه … اون روز هم دوباره چند نفر بهم گیر دادن … با هم درگیر شدیم … این دفعه خیلی سخت بود … چند تا زدم اما فقط می خوردم … یکی شون افتاده بود روی من و تا می تونست با مشت می زد توی سر و صورتم … .👊🏻
سرم گیج شده بود … دیگه ضربه هایی که توی صورتم می خورد رو حس نمی کردم … توی همون گیجی با یه تصویر تار … هیکل و چهره حنیف رو به زحمت تشخیص دادم …
اون دو تا رو هل داد و از پشت یقه سومی رو گرفت و پرتش کرد … صحنه درگیریش رو توی یه تصویر مات می دیدم اما قدرتی برای هیچ کاری نداشتم …🖇
ادامه دارد...
#فاطمیه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
در روایات داریم که خود ائمه هرگاه حاجتی داشتن میگفتن یا فاطمه! مادرشون رو، حضرت زهرا رو واسطه قرار میدادن
@javan_farda
هر گناه اثری در دل به جای میگذارد. توبۀ خوب، توبهای است که این اثر را هم پاک کند. نشانۀ این پاک شدن چیست؟ اگر ما یاد گناه قبلی خود افتادیم و از آن احساس حظ و لذت کردیم و اوقاتمان تلخ نشد، یعنی توبۀ ما توبۀ خوبی نبودهاست! نشانۀ پاک شدن، پشیمانی است.
استاد جاودان
@javan_farda
{•جوانفردا•}
♡...
چه عکس قشنگی..
ولی برای تحقق این ارمان باید تلاش کرد...💪🏼
@javan_farda
اشک مرا هروقت میبینی تفضل کن
وقتی که گریه میکنم یعنی گرفتارم..
@javan_farda
{•جوانفردا•}
♡●●●
علامه امینی فرمودند 🍃
اگر من عمری دوباره داشتم دلم می خواست در بیابان چادری میزدم و فقط برای غربت علی گریه میکردم...💔
#فاطمیه
@javan_farda
مثال امام مثال کعبه 🕋هست
ما دنبال کعبه میریم نه او دنبال ما..
نباید بنشینیم و هی بگیم امام بیا
ما باید دنبال امام زمانمون❣ بریم ..
#به_خودمون_بیایم
#فاطمیه
@javan_farda
{•جوانفردا•}
مثال امام مثال کعبه 🕋هست ما دنبال کعبه میریم نه او دنبال ما.. نباید بنشینیم و هی بگیم امام بیا ما ب
حضرت زهرا💛 برای دفاع از امام عصرشون چه کردند؟...
و ماچه کردیم؟🤔
چه قدر در روز دلتنگ امام زمانمون❣ هستیم؟
برای ظهورشان چه کردیم؟
#به_خودمون_بیایم
#فاطمیه
@javan_farda
#آیهگرافی
وَمَنْ یتَّقِ اللَّهَ یجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا و یرزقه من حیث لایحتسب (سوره طلاق آیه ۲_۳)
آنکه از خدا پروا کند، خدا راه نجات را به او نشان خواهد داد.
🔴 از خدا پروا کنید تا پر وا کنید…، تقوا راه نجات...
#فاطمیه
@javan_farda
40.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻این فیلم مخصوص کودک و نوجوان است🔻
در این قسمت می خواهیم داستان اتفاقی که برای حضرت زهرا س افتاد ، رو تعریف کنیم...
این سوال خیلی از نوجوون هاست که واقعا چه اتفاقی افتاده و داستان از چه قرار بوده❓
با نشر این کلیپ شما هم سهیم باشین در نشر معارف فاطمی بین نوجوانان 🙏
#فاطمیه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_دهم
بعد از چند روز توی بیمارستان🏨 به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر شده به تخت⛓ … هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم … چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم … تمام صورتم کبودی و ورم بود … یه دستم شکسته بود … به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن🤕 … .
همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن … اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم 🕸… .
هنوز حالم خوب نبود … سردرد و سرگیجه داشتم … نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد 😷… سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد … مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه〰 اما واقعا حالم بد بود … .
برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم … می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین … شد پرستارم👨🏻⚕ … .
توی حیاط با اولین شعاع خورشید 🌞حالم بد می شد … توی سالن غذاخوری از همهمه … با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم … من حالم اصلا خوب نبود … جسمی یا روحی … بدتر از همه شب ها🌙 بود …
سخت خوابم می برد … تا خوابم می برد کابوس💥 به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها … فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه … دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم … نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن🔨 … چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود …
اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت … همین طور که محکم منو توی بغلش❣ نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد … اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم …
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود...
#فاطمیه
@javan_farda
«اشک»
از کوچهی بنی هاشم میگذشتم که خلیفهی دوم راهم را سد کرد و پرسید:
"از کجا میآیی مقداد؟"
خیره در چشمانش گفتم:
"از خانهی مولایم امیرالمومنین."
همین که نام امیرالمومنین از دهانم خارج شد چنان سیلیای به صورتم زد که روی زمین افتادم. اشک بود که صورتم را خیس میکرد...😭😭
پر تمسخر نگاهم کرد که لابد خیلی دردت آمده که به گریه افتاده ای...😏
من نیز پر از نفرت و بغض نگاهش کردم ...😡
- "گریهی من از این است که با همین دست سنگین بر دختر رسول خدا سیلی زدی، حال احساس سیلی خوردن فاطمه را میفهمم."😭😭😭😭
خلیفهی دوم با بیشرمی گفت:
"از روی مقنعه چنان سیلیای بر او زدم که گوشوارهاش بر زمین افتاد ..."
آی مادر آی مادر....
#هعیمادرپهلوشکسته
#فاطمیه
😭😭😭😭
📖 بحارالانوار جلد ۴۳ (اسناد سیلی زدن به صورت حضرت فاطمه علیهاالسلام) و جلد ۳۰، صفحه ۲۹۴
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
"مادر"
دو بخش دارد...
ما؛هرچه میکشیم
از بخش"دوم"است...😞🥀
#مادر #حضرت_زهرا
#فاطمیه
#هعیمادرپهلوشکسته
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_یازدهم
من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم …
همه جا ساکت بود …❗️
حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد …📖
تا اون موقع قرآن ندیده بودم … ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ …⁉️
جا خورد … این اولین جمله من بهش بود …
نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد … .
موضوعش چیه؟ … .
قرآنه … .
بلند بخون … .
مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمیشی. عربیه … .
مهم نیست. زیادی ساکته … .
همه جا آروم بود اما نه توی سرم …
می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم … شروع کرد به خوندن … صدای قشنگی داشت 🌱… حالت و سوز عجیبی توی صداش بود … نمی فهمیدم چی می خونه … خوبه یا بد … شاید اصلا فحش می داد … اما حس می کردم از درون خالی می شدم … .
گریه ام گرفته بود …💧 بعد از یازده سال گریه می کردم …😓
بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم … اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم … تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در …🚪
ادامه دارد...
#فاطمیه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda
#بهشت_یا_جهنم
#قسمت_دوازدهم
صبح☀️ که بیدار شدم سرم درد می کرد و گیج بود … حنیف با خوشحالی گفت: دیشب حالت بد نشد … از خوشحالیش تعجب کردم … به خاطر خوابیدن من خوشحال بود …❗️
ناخودآگاه گفتم: احمق، مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟ …
نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری بود … و این آغاز دوستی من و حنیف بود … . 🤝
اون هر شب برای من قرآن می خوند … از خاطرات گذشته مون برای هم حرف می زدیم...
اولین بار بود که به کسی احساس نزدیکی می کردم و مثل یه دوست باهاش حرف می زدم …
توی زندان، کار زیادی جز حرف زدن نمی شد کرد … ♓️
وقتی برام تعریف کرد چرا متهم به قتل شده بود؛ از خودم و افکارم درباره اش خجالت کشیدم …😟 خیلی زود قضاوت کرده بودم … .
حنیف یه مغازه لوازم الکتریکی داشت … اون شب که از مغازه به خونه برمی گشت متوجه میشه که یه مرد، چاقو به دست یه خانم رو تهدید می کنه و مزاحمش شده … حنیف هم با اون درگیر می شه … .🔪
توی درگیری اون مرد، حنیف رو با چاقو میزنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش می کنه … اون که تعادلش رو از دست میده؛ پرت میشه توی زباله ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو میشه توی کمرش … .⛓
مثل اینکه یکی از رگ های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده … اون مرد نرسیده به بیمارستان میمیره … و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم میشه …🔗
#فاطمیه
•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
@javan_farda