eitaa logo
خاکریز افسران جنگ نرم🏴🌷
965 دنبال‌کننده
21.8هزار عکس
14هزار ویدیو
81 فایل
امام خامنه ای: شما افسران جوان جبهه مقابله با جنگ نرم هستید. ارتباط با ادمین و انتقادات و پیشنهادات👇 https://eitaa.com/Sun_man313 🕪مسئول تبادلات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥‌‏دقایقی پیش تلویزیون رومانی خبر از کشف جسد «قاضی منصوری» در هتلی واقع در بخارست داد. 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
منم میرم بهشت آره بابا کی ب کیه "اصغر صحبتی" twiita 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
⭕️اگر‌میخواهید پرونده منصوری را حل کنید دو موضوع را مد نظر قرار بدهید: 🔹اول) کدام سرویس امنیتی غربی زمانی که منصوری در رومانی بازداشت شد به او کمک کرد تا آزاد شود 🔹دوم) نقش سازمان منافقین در پوشش اخبار مربوط به منصوری چه بود؟!چرا سه روز قبل سازمان منافقین با درج خبری با دستپاچگی از استرداد منصوری به ایران نگران بود؟! "رزنانس" 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔺 خیلیا میپرسن چرا خاوری رو نتونستن به ایران برگردونن؟ جواب👆 حکومت کثیف کانادا نمیذاره.. 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📝 نویسنده : ❤️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... .... 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
📚 ✍🏻 نویسنده : ❤️ 💠 گریه یوسف را از پشت سر می‌شنیدم و می‌دیدم چشمان این رزمنده در برابر بارش اشک‌هایش می‌کند که مستقیم نگاهش کردم و بی‌پرده پرسیدم :«چی شده؟» از صراحت سوالم، مقاومتش شکست و به لکنت افتاد :«بچه‌ها عباس رو بردن درمانگاه...» گاهی تنها خوش‌خیالی می‌تواند نفسِ رفته را برگرداند که کودکانه میان حرفش پریدم :«دیدم دستش شده!» 💠 و کار عباس از یک زخم گذشته بود که نگاهش به زمین افتاد و صدایش به سختی بالا آمد :«الان که برگشت یه راکت خورد تو .» از گریه یوسف همه بیدار شده بودند، زن‌عمو پشت در آمد و پیش از آنکه چیزی بپرسد، من از در بیرون رفتم. 💠 دیگر نمی‌شنیدم رزمنده از حال عباس چه می‌گوید و زن‌عمو چطور به هم ریخته و فقط به سمت انتهای کوچه می‌دویدم. مسیر طولانی خانه تا درمانگاه را با دویدم و وقتی رسیدم دیگر نه به قدم‌هایم رمقی مانده بود نه به قلبم. دستم را به نرده ورودی درمانگاه گرفته بودم و برای پیش رفتن به پایم التماس می‌کردم که در گوشه حیاط عباسم را دیدم. 💠 تخت‌های حیاط همه پر شده و عباس را در سایه دیوار روی زمین خوابانده بودند. به‌قدری آرام بود که خیال کردم خوابش برده و خبر نداشتم دیگر به رگ‌هایش نمانده است. چند قدم بیشتر با پیکرش فاصله نداشتم، در همین فاصله با هر قدم قلبم به قفسه سینه کوبیده می‌شد و بالای سرش از افتادم. 💠 دیگر قلبم فراموش کرده بود تا بتپد و به تماشای عباس پلکی هم نمی‌زد. رگ‌هایم همه از خون خالی شده و توانی به تنم نمانده بود که پهلویش زانو زدم و با چشم خودم دیدم این گوشه، عباس من شده است. زخم دستش هنوز با چفیه پوشیده بود و دیگر این به چشمم نمی‌آمد که همان دست از بدن جدا شده و کنار پیکرش روی زمین مانده بود. 💠 سرش به تنش سالم بود، اما از شکاف پیشانی به‌قدری روی صورتش باریده بود که دلم از هم پاشیده شد. شیشه چشمم از اشک پُر شده و حتی یک قطره جرأت چکیدن نداشت که آنچه می‌دیدم نگاهم نمی‌شد. 💠 دلم می‌خواست یکبار دیگر چشمانش را ببینم که دستم را به تمنا به طرف صورتش بلند کردم. با سرانگشتم گلبرگ خون را از روی چشمانش جمع می‌کردم و زیر لب التماسش می‌کردم تا فقط یکبار دیگر نگاهم کند. با همین چشم‌های به خون نشسته، ساعتی پیش نگران جان ما را به دستم سپرد و در برابر نگاهم جان داد و همین خاطره کافی بود تا خانه خیالم زیر و رو شود. 💠 با هر دو دستم به صورتش دست می‌کشیدم و نمی‌خواستم کسی صدایم را بشنود که نفس نفس می‌زدم :«عباس من بدون تو چی کار کنم؟ من بعد از مامان و بابا فقط تو رو داشتم! تورو خدا با من حرف بزن!» دیگر دلش از این دنیا جدا شده و نگران بار غمش نبودم که پیراهن را پاره کردم و جراحت جانم را نشانش دادم :«عباس می‌دونی سر حیدر چه بلایی اومده؟ زخمی بود، کردن، الان نمیدونم زنده‌اس یا نه! هر دفعه میومدی خونه دلم می‌خواست بهت بگم با حیدر چی کار کردن، اما انقدر خسته بودی خجالت می‌کشیدم حرفی بزنم! عباس من دارم از داغ تو و حیدر دق می‌کنم!» 💠 دیگر باران اشک به یاری دستانم آمده بود تا نقش خون را از رویش بشویم بلکه یکبار دیگر صورتش را سیر ببینم و همین چشمان بسته و چهره برای کشتن دل من کافی بود. اجازه نمی‌داد نغمه ناله‌هایم را بشنود که صورتم را روی سینه پُر خاک و خونش فشار می‌دادم و بی‌صدا ضجه می‌زدم. 💠 بدنش هنوز گرم بود و همین گرما باعث می‌شد تا از هجوم گریه در گلو نمیرم و حس کنم دوباره در جا شده‌ام که ناله مردی سرم را بلند کرد. عمو از خانه رسیده بود، از سنگینی دست روی سینه گرفته و قدم‌هایش را دنبال خودش می‌کشید. پایین پای عباس رسید، نگاهی به پیکرش کرد و دیگر ناله‌ای برایش نمانده بود که با نفس‌هایی بریده نجوا می‌کرد. 💠 نمی‌شنیدم چه می‌گوید اما می‌دیدم با هر کلمه رنگ از صورتش می‌پَرد و تا خواستم سمتش بروم همانجا زمین خورد. پیکر پاره‌ پاره عباس، عمو که از درد به خودش می‌پیچید و درمانگاهی که جز پرستارانش وسیله‌ای برای مداوا نداشت. 💠 بیش از دو ماه درد و مراقبت از در برابر و هر لحظه شاهد تشنگی و گرسنگی ما بودن، طاقتش را تمام کرده و عباس دیگر قلبش را از هم متلاشی کرده بود. هر لحظه بین عباس و عمو که پرستاران با دست خالی می‌خواستند احیایش کنند، پَرپَر می‌زدم تا آخر عمو در برابر چشمانم پس از یک ساعت کشیدن جان داد... .... 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 اولین اظهار نظر آقامیری پس از مناظره با حجت الاسلام رفیعی: 📍اگر می‌خواست مناظره کنه، منو ناک اوت می‌کرد!!! 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌺وقتی به درگاه معبود رفتے آن وقت است که خدا خودش♥️ خریدارت خواهد شد و هرکس عاشقش شود او را شهید🌷 می کند.... خوشا به برای ما هم دعا کنید🤲 📿 🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
○•°~🌱 من‌خودمٰ‌بہ‌ایڹ‌ࢪسیده‌ام وَبااِطمینان‌ویَقین‌مۍگویَم: هࢪڪس‌شهیدشدھ‌خواستہ‌ڪه‌؛شهادٺ‌شهیدفقطٰ‌دسٺ‌خودشٰ‌اسٺ♡ 🌱 [ وِراج‌اند؛دھان‌های‌عشق‌نچشیدھ :) ] @shahidgomnammm~✿↻ https://eitaa.com/shahidgomnammm یادٺ‌باشہ‌تۅ‌آدم‌خاصۍ‌نبایَد‌بمیرۍ بایَدشهیدبشۍ 💛🍃
🌹بسم رب الشهدا🌹 اینجا کانال همه ی شهداست از دفاع مقدس گرفته تا مدافعین حرم و شهدای ترور ...🍃 💌 شهیدی که به خاطر جذابیتش می تونست سوپر استار سینما بشه .....✨ 💌شهیدی که مزارش همیشه بوی عطر می ده ...🌹 💌شهیدی که سی سالبعد شهادتش به همسرش نامه می ده وازشهادتش می گه ....❤️ 💌شهیدی که قلیان می کشید و دستاش پر خالکوبی بود ...❤️ 💌اینجا شهدای خاص و عجیبی هستن ،خواستی بیا ، تو جمع شهیدانه ما شرکت کن... 👇🎈👇🎈👇 http://eitaa.com/joinchat/865861653Cf13622c90f
پرش به قسمت . . . دوستان انتقاد و یا پیشنهادی راجب رمان داشتین لطفا به آیدی زیر رجوع کنید👇 @sh_bayazi_fathi313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✋🏻 🍃ای درد سینه سوز دلم را علاج، 🌸تاریکْ خانه‌ی نفسم را سراج، 🍃دنیای ما بدون حضورت جهنم است 🌸دردم تویی، علاج تویی، احتیاج 💕 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💛امام علی علیه السّلام: 🌻خدا را خالصانه ياد كنيد، تا بهترين زندگى را داشته باشيد و با آن راه نجات را بپوييد. 📚ميزان الحكمه، ج۴، ص۲۲۹ 🌱 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
نیروهای انصارالله کنترل منطقه ردمان در استان البیضا را در اختیار گرفتند 🔹شبکه الجزیره گزارش داد که نیروهای انصارالله موفق شده‌اند کنترل یک منطقه را در استان البیضا در اختیار بگیرند. 🔺منابع یمنی روز سه‌شنبه از حمله هوایی ائتلاف سعودی به مناطق مختلف صنعاء پایتخت این کشور خبر داده بودند 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
ظریف: اروپایی‌ها مقابل زورگویی آمریکا ناتوان مطلق‌اند 📲وزیر امور خارجه: سه کشور اروپایی باید از حفظ ظاهر نزد عموم دست بردارند و شجاعت به خرج داده و آنچه را که در ملاقات‌های خصوصی به آن اذعان دارند، علنا بیان کنند: ناتوانی از حتی عمل به وظایف خود در برجام به دلیل ناتوانی مطلق در مقاومت در برابر زورگویی ایالات متحده. 🔺 پشت نقاب موجود، سه کشور اروپایی همدست ترامپ و نتانیاهو هستند و به هیچ وجه در موضع توصیه به ایران نیستند. 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ادامه تظاهرات‌های ضد برده‌داری در سراسر آمریکا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
سفر قریب‌الوقوع «الکاظمی» به ایران، آمریکا و عربستان 🔹روزنامه فرامنطقه‌ای «العربی الجدید» نوشت، مصطفی الکاظمی قصد دارد در نخستین سفر دوره‌ای خود به عنوان نخست‌وزیر عراق به چند کشور از جمله ایران، آمریکا و عربستان سفر کند. 🔹یک مقام عراقی گفت محور رایزنی‌ها با هر کشور بر اساس پرونده‌های سیاسی، امنیتی و اقتصادی عراق است اما الکاظمی تلاش می‌کند حمایت مالی و سیاسی لازم را برای گام‌های اتخاذی دولت خود کسب کند. 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥معترضان آمریکایی، مجسمه «آلبرت پایک» را که یادآور دوران برده‌داری در آمریکاست، سرنگون کردند و به آتش کشیدند. 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
⭕️ هدیه را پس بدهید 💰۷۵۰ سکه طلا؛ هدیه روحانی به تیم هسته‌ای 🔺 جواد ظریف: ۱۰۰ سکه و دریافت نشان درجه یک لیاقت و مدیریت 🔺 علی‌اکبر صالحی و سردار حسین دهقان: ۱۰۰ سکه و دریافت نشان درجه یک شجاعت 🔺 عباس عراقچی و مجید تخت‌روانچی: ۷۵ سکه و دریافت نشان درجه ۲ لیاقت و مدیریت 🔺 حمید بعیدی‌نژاد، پژمان رحیمیان، غلامحسین محمدنیا، بهروز کمالوندی، مشکان مشکور و رسول دری اصفهانی: ۵۰ سکه و دریافت نشان درجه ۳ خدمت 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷سربندهای فراموش شده 💠هرنفر یک شهید،هرنفر یک روایت 🌹کاری از خادمین گلزارشهدای شیراز #گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷سربندهای فراموش شده 💠هرنفر یک شهید،هرنفر یک روایت 🌹کاری از خادمین گلزارشهدای شیراز http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──