eitaa logo
جوانان اباعبدالله
529 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
492 فایل
🔵این کانال برای بچه های محله میدان شهر بادرود با حضور بچه های گل این محله🌹🌹🌹 ⁦🇮🇷⁩ما تا آخرین نفس پای ولایت ایستاده ایم... 👌با جوانان کارها دشوار نیست.🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🇮🇷 🖼 یک عاشقانه آرام ❄️🌹❄️ 🌺 آیت الله احمدی میانجی (ره): خدمت به همسر مهم‌تر از حج است ... 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷
✅ هزینه های ایجاد یک کارگاه جوراب بافی خانگی 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷
🔴 🔘✍تخلیه کردن با استفاده از بخور اکالیپتوس یا آویشن یا نعناء 🔘✍ چکاندن روغن بنفشه یا سیاه دانه شبی دو قطره یک شب در میان داخل هر بینی 🔘✍ غرغره آب و نمک روزی دو مرتبه 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷
❤️❤️❤️❤️ فقط خداست که می شود با دهان بسته صدایش کرد... میشود با پای شکسته هم به سراغش رفت... تنها خریداریست که اجناس شکسته را بهتر بر می دارد... ❤️❤️❤️ @javanane_abaabdellah
سالروز تشکیل حلقه صالحین امریکایی هم مبارک😂✌️مرگ بر آمریکا 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷
الان چند روز است از سر صلات صبح تو رادیو، تا اخبار پس از شامگاهی تو تلویزیون، اعلام میکنن، زنهار!! آگاه باشید و هوشیار که هوا این هفته سرد خواهد شد!!  حالا چی؟  چند درجه، فقط چند درجه ناقابل هوا قراره سرد بشه. مطمئنم که کل سیستم هواشناسی رو، این جدیدی ها اداره میکنند که اینقدر هول برشون داشته وگرنه قدیمی ترها یادشونه زمستون های سرد و بخاری های نفتی پِت پِتی رو!! برفهای سفید و چکمه های رنگی کفش ملی رو. از اول مهر هوا رو به خنکی میرفت،آبان دیگه سرد بود.مدرسه ها بخشنامه داشتند، از وسط آذر بخاری روشن میکردند، قبلش باید دیگ دیگ می لرزیدی تو کلاس. از همون اول پاییز  لباس کاموایی ها از تو بقچه در میومد، کی با یه تا پیرهن میگشت تو خونه؟  دو لا، سه لا لباس میپوشیدی یه بافتنی مامان دوز هم روش، جوراب از پامون کنده نمیشد. اوایل آبان بخاری های نفتی و علاالدین های سبز و کرمی رنگ از تو انباری ها در میومد. تویست هم بود که ژاپنی بود و با کلاس.تازه بو هم نمیداد. بخاری نفتی ها اکثرا یا ارج بودند یا آزمایش، همشون هم سبز و سیاه. ملت یا بشکه دویست و بیست لیتری نفتی تو حیاط داشتند یا مثل ما اگه باکلاس بودند😊😉، یه تانکر بزرگ ته حیاطشون!  نفت آوردن نوبتی بود، پسر و دختر هم نداشت، اگه زرنگ بودی و یادت بود تا قبل از غروب بری و سهمت رو بیاری که هیچ، وگرنه تاریک و ظلمات باید میرفتی ته حیاط بشکه به دست، عینهو کوزت. برف که اکثراً بود رو زمین، شده دو سانت. برف هم اگه نبود، یخ زده بود زمین، باید تاتی تاتی میرفتی تا دم تانکر، گاهی مجبور بودی از تو بشکه های بیست و دو لیتری نفت رو منتقل کنی به بشکه های کوچولو، اون موقع یه وسیله ی کارآمد ی بود که هیچ اسم خاصی هم نداشت از قضای روزگار. یه لوله کرم رنگ با یه چی آکاردئون مانند نارنجی به سرش و شیلنگی که عین خرطوم فیل آویزون بود، خدایی اسم نداشت ولی کار راه بنداز بود. بخاری رو میذاشتن تو هال و بسته به شرایط جوی و گذر فصل، دکوراسیون خونه رو هی تغییر میدادند، یعنی سرد و سردتر که میشد، در اتاق ها یکی یکی بسته میشد و محترمانه منتقل میشدی به وسط هال، دی و بهمن عملا خونه یه هال داشت با دمای قابل تحمل و یه آشپزخونه ی گرم.اتاق ها در حد سیبری سرد بودند و اگه یه وقت قصد میکردی بری تو اتاقت و یه چیزی برداری باید یه نفس عمیق میکشیدی، درو باز میکردی، به دو میرفتی و به دو برمیگشتی. تو همون زمان، حداقل چهار نفر با هم داد میزدند... درو ببند!!  سوز اومد!!! باد بردمون!!! گاهی که خسته میشدی و دلت میخواست بری تو اتاقت،یا امتحانی چیزی داشتی، یه بخاری برقی قرمز با دو تا لوله ی سفالی سیم پیچ شده میدادند زیر بغلت، بدیش به این بود که باید میرفتی تو بغلش مینشستی تا گرم بشی دو قدم دور میشدی نوک دماغت قندیل میبست. بخاری محل تجمع کل خانواده بود، موقع سریال همه از هم سبقت میگرفتند که نزدیکترین جا رو به بخاری پیدا کنند، حتی روایته شام هم نصفه ول میکردند از هول دور موندن از بخاری. پشت بخاری معمولاً مخفیگاه جورابهای شسته شده بود، که باید خشک میشد تا صبح به پا بکشی و بری مدرسه. و اما روی بخاری، آشپزخونه ی دوم مامان بود، همیشه یه چیزی بود برای خشک شدن.اگر هم نبود، پوست های پرتقالی بود که بابا شکل آدمک و ترازو و گربه ردیف میکرد رو بخاری تا بوی بد نفت زیر عطر پوست پرتقال های نیم سوز گم بشه. موقع خواب، دل شیر میخواست سرت رو بذاری رو بالش یخ  و بالش رو پهن میکردیم رو بخاری، بعد هم جلدی تاش میکردیم که گرمیش نره، سرت رو که میذاشتی رو بالش گرم، انگار گرمی آفتاب وسط تابستون که آروم، لابه لای موهات نفوذ میکرد . پتوهای ببر و طاووس نشان و لحاف های پنبه ای ساتن دوز رو تا زیر چونه بالا میکشیدیم. بیرون سرد بود، خیلی سرد!  ولی دلمون گرم بود. گرم به سادگی زندگیمون، به سادگی بچگیمون. دلمون گرم بود، به فرداهایی که میومد. فرداهایی که سردیش اثری نداشت تو شادیمون، شادی بچه هایی که با چکمه های رنگی کفش ملی،تو راه مدرسه، گوله برفی رو سمت هم پرتاب میکردند، بچه هایی که گرچه دست هاشون مثل لبو قرمزِ قرمز بود ولی دلهاشون گرمِ گرم بود. 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷
♦️پاسخ به یک شبهه 🔹 یک بار برای همیشه تمام کنیم تکرار این جمله را، که اگر پول نفت را بین مردم تقسیم می‌کردند فی الحال همه‌ میلیاردر می‌شدیم❗️ 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجری شبکه سعودی عنترنشنال ورژن افغانستانیش میگه در بعضی مناطق افغانستان بین 20 تا 100 متر برف باریده😁 فرقی نمیکنه چه زبونی باشه بیسوادی و دروغگویی از شرایط استخدام در سعودی عنترنشناله 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷
‏جلسه امتحان در افغانستان، حالا بیا و تقلب کن...😂 😂 🆔 @javanane_abaabdellah 🇮🇷