eitaa logo
جوانان اباعبدالله
528 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
492 فایل
🔵این کانال برای بچه های محله میدان شهر بادرود با حضور بچه های گل این محله🌹🌹🌹 ⁦🇮🇷⁩ما تا آخرین نفس پای ولایت ایستاده ایم... 👌با جوانان کارها دشوار نیست.🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✅سلامتی تمام مادران 🔸بهش گفت مادر یه بیماری داری، باید به خاطر همین ببریمت آسایشگاه سالمندان. مادر گفت چه بیماری‌ای؟ گفت آلزایمر. گفت چی هست؟! گفت یعنی همه چیو فراموش می‌کنی. گفت انگار خودتم همین بیماریو داری! گفت چطور؟ گفت انگار یادت رفته با چه زحمتی بزرگت کردم، چقدر سختی کشیدم تا بزرگ بشی، قامت خم کردم تا قد راست کنی. پسر رفت توی فکر. برگشت به مادرش گفت مادر منو ببخش. گفت برای چی؟ گفت به خاطر کاری که می‌خواستم بکنم. مادر گفت "من که چیزی یادم نمیاد" سلامتی همه مادرها؛ اگر مادرتون لیاقت این دعا را داشت این دعا را پخش کن؛ خدایا اگه مادرم گناه داشت او را ببخش و اگر غمگین دیدی قلب او را خوشحال کن. و اگر خوشحال دیدی خوشحالی او را تمام نکن. و اگر او مریض است خدایا او را شفا ده. و اگر او را مدیون دیدی دین او را پرداخت کن. اگر او را مرده دیدی او را رحم کن. و او را وارد بهشت کن. 💠@javanane_abaabdellah🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️🎥 بزرگانی که با بر بداخلاقی والدین به جایگاهی رسیدند... 🗓 به مناسبت روز مادر 🎙 💠@javanane_abaabdellah🌺
📙📘📗📒📔📗📕📘📙 ⚜️حکایتهای پندآموز⚜️ ✨ مرد عابد و سگ نگهبان✨ 🏔روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. ❕بعد از ۷۰ سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم. 🌌آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. 🔥طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، 🍞آتش پرست ۳ قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد. 🐕سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت... مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟ 🐕به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهایی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی... 📚 مجموعه حکایتهای معنوی ✅@javanane_abaabdellah🌺🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با یک اشاره از فرمانده ، افسانه دلاوران خیالی صحراهای شما را پایین می آوریم✌️🏻 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
برای انتخاب راه درست باید نگاه به کلام رهبر دوخت. 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
آمریکا از قدرت بسیجیان در هراس بوده و تا خواندن نماز در بیت‌المقدس یک یا علی باقی مانده و آمریکا به وضوح از این موضوع آگاهی دارد. 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
✨🌹✨🌹✨🌹 🌺بر سیده زنان عالم صلوات 🌺بر مایه افتخار آدم صلوات 🌺بر فاطمه ، حبیبه حی ودود 🌺بر دُخت پیام آور خاتم صلوات میلاد با سعادت(سلام الله علیها) و روز مادر مبارک 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
*بر مقدم دختر پیامبر صلوات* *بر چشمه ی پاک حوض کوثر صلوات* 🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
✨﷽✨ بسیار زیبا یه لات بود تو مشهد. هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می کنه. شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ رضا گفت:بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دستبند، رضارو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: ”بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟“ رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! کِشیده ای، چیزی؟!! شهید چمران: چرا؟! رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه..... شهید چمران: اشتباه فکر می کنی.....! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می کردی ولی اون بهت خوبی می کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …!🌹🍃 رضا جا خورد!.... ..... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی رفت، زار زار گریه می کرد! تو گریه هاش می گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟؟؟؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. ..... سر نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضارو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........🌹🍃 منبع 📚: خاطرات شهید مصطفی چمران 💠@javanane_abaabdellah🌺
6.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 «دشواری و آسانی راه نجات» 🎙سخنران: حجت الاسلام والمسلمین سید عبدالله فاطمی نیا @javanane_abaabdellah🌸🌸