✨﷽✨
🔴 تلنگر
✍معیار سنجش پایبند بودن عبد به دین اسلام، به تواضعش و زهدش و قرآن حفظ کردنش و نصیحتهای زيادش نسبت به خلق الله نیست
بلکه اعتبار به این است که هر وقت با خدا تنها شد و هیچکس غیر از خدا بر او آگاهی نداشت، چه کاری انجام میدهد؟
اينجاست که راست و دروغ عبد اندازه گیری میشود. و اینجاست که ایمان شخص امتحان میشود
إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ كَبِيرٌ ملك آیه 12
ترجمه: بیگمان کسانی که در نهان از پروردگارشان میترسند، آنان آمرزش و پاداش بزرگی دارند.
هرگاه خواستی که اندازهی ایمانت را بدانی پس نفست را به هنگام خلوتهایت مراقبه کن. براستی ایمان در دو رکعت نماز یا روزه گرفتن یک روز ظاهر نمیشود.
بلکه در جهاد کردن با نفس و هواهای نفسانی است که ایمان یک شخص ظاهر میشود
💠@javanane_abaabdellah🌷
برای مقابله با جنگ اقتصادی و فرهنگی دشمنان نیازمند روحیهی دههی شصت و جوانان تازهنفس هستیم، بیشک اگر جوانان پای کار نیایند و برابر دشمنان صفآرایی نکنند پیروزی ممکن نمیشود.
🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
ما فقط به صدای خروشان حق که از میدان بیرون میآید گوش فرا میدهیم تا جهادش، پیروزی دیگری را رقم بزند..
#به_نیت_حاج_قاسم
#حاج_قاسم
#مقاومت_یمن
🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
🚀 *از سنگ تا موشک*
✊ جوونای فلسطینی حالا اینطوری جواب دشمن رو میدن
🆔@javanane_abaabdellah🇮🇷
⭕حلقه شجره طیبه صالحین شهید علی صادقیان
🎗 ویژه دانش آموزان متوسطه دوم
❗ با موضوع آشنایی و مبارزه با مواد مخدر❗
📍چهارشنبه شب مورخ ۱۴۰۰/۱۰/۲۹توسط تربیت اموزش پایگاه در حسینیه اعظم شهر بادرود برگزار شد.
💠جوانان پایگاه بسیج اباعبدالله 💠
#تربیتآموزش
#تربیتمحور
#پایگاهاباعبدالله
#حوزهسیدالشهدا
#ناحیهنطنز
🇮🇷@javanane_abaabdellah🇮🇷
⭕حلقه شجره طیبه صالحین شهید محسن حججی ویژه دانشجویان
با موضوع
💠کاهش و افزایش وزن در سنین جوانی💠
🎗در تاریخ ۱۴۰۰/۱۰/۲۹
📍با حضور کارشناس اصول تغذیه
برادر بسیجی مرتضی صادقیان در حسینیه اعظم شهر بادرود برگزار شد.
🌹دانشجویان پایگاه بسیج اباعبدالله 🌹
#دانشجویان
#تعلیموتربیت
#پایگاهاباعبدالله
#حوزهسیدالشهدا
#ناحیهنطنز
🇮🇷@javanane_abaabdellah🇮🇷
🖊 #مقام_معظم_رهبری:
ولاتمدّن عینیک إلی ما متعنا به ازواجاً منهم
پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم بعد از نزول آیه شریفه فوق (به نعمتهای مادی که به بندگان خود دادیم چشم مدوز و حسرت نعمتهائی که در دست مردم است مخور)، فرمودند:
مؤمن باید خود را به تسلای الهی تسلی دهد و به آنچه که نزد پروردگار است از قبیل رحمت بیپایانش و پاداشهایی که در قیامت برای مؤمنین قرارداده، دل خوش دارد. وگرنه اگر به مال و مقام و امکانات دیگران چشم بدوزد یا همیشه در حسرت و اندوه و غصه بسر برده و به مقدّرات الهی راضی نمیشود و زندگی پرملالی خواهدداشت و یا باید وارد مبارزه تلخی شده و مزرهای حلال و حرام الهی را بشکند و از هر طریقی ولو نامشروع، خود را به دیگران برساند.
پس برای این که در آتش حسرت زندگی دیگران نسوزید و یا در میدان مبارزهای بیفرجام گرفتار نشوید، مایههای تسلای خدا را برای خود برجسته کنید. 1378/9/14
✅@javanane_abaabdellah🌷
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍#امید_به_خدا
یکی از بزرگان دین، همیشه راه های امیدواری به خدا را برای مردم ذکر می کرد.
چون وی از دنیا رفت، او را در خواب دیدند، گفت:
مرا بردند در موقف. خطاب پروردگار رسید که:
چه چیز تو را بر این داشت که پیوسته، مردم را به طمع و امیدواری دعوت می کردی؟
من عرض کردم:
می خواستم دوستی تو را در دل ایشان جای دهم.
خداوند تعالی فرمود: من تو را آمرزیدم !
📙معراج السعاده، ص 158
💠@javanane_abaabdellah🌷
#تلنگرانه
🔰جوانی به سراغ عالمی رفت و گفت #سه سوال دارم:
➊↫وجود خدا راثابت کن
➋↫وجود قضا وقدر را..
➌↫چطور میشه که شیاطین از آتش
هستند ودر قرآن امده که درجهنم عذاب میشن
آتش بر آتش چگونه تاثیر دارد؟
✳️⇦•عالم سیلی بر صورت جوان زد جوان ناراحت شد که مگه من چه گفتم که منوزدین.عالم گفت جواب هرسه سوال توست.
👈سیلی زدن ایجاد درد کرد آیا درد رادیدی؟
گفت ندیدم ولی دردراحس کردم
عالم گفت: خدا هم وجود داره
👈وجود او بانعمت هامعلوم میشه
👈آیا میدانستی که سیلی میزنم
گفت خیر گفت این قضا وقدر هست.
👈دست من وصورت تو ازیک جنس بود
اما درد را بر صورت وارد کرد
همانطور میتواند آتش بر آتش
ایجاد عذاب کند.
🔆@javanane_abaabdellah🌷
🚩 شهیدی که بدون سر بلند شد و روی پاهایش نشست و پیکر بی سرش حرف میزد
پس از مدتی مرخصی دوباره عازم جبهه شده بودم. سوار ماشین که شدم برای یک لحظه مسافران را برانداز کردم که ناگاه چشمم به او افتاد که روی صندلیهای ردیف آخر نشسته بود. آشنایی مختصری با او داشتم. طلبه بسیجی، که بسیار مؤدب و مقید به آداب اجتماعی بود. او در یکی از مساجد جنوب تهران مشغول تحصیل بود. با اشتیاق رفتم و کنارش نشستم. با احترام زیاد به من جا داد و پس از سلام و احوالپرسی از او پرسیدم: «راستی حسن، اهل کجای تهران هستی».
در حالی که سرش را به زیر انداخته بود با گوشه چشم نگاهی به من کرد و گفت: «خانهمان در کوی مهران است».
خیلی تعجب کردم و گفتم: «حسن، تو همان طلبه هم محل ما هستی که بچهها به من گفته بودند؟ منم بچه همان کوچهام»
حسن با لبخند ملیحی گفت: «پس شما هم همان طلبهای هستید که شنیده بودم ساکن کوی مهران است؟»
بعد هر دو خندیدیم و خوشحال از این اتفاق جالب ساعتهایی را کنار هم گذراندیم. آنچه که مرا به حیرت وا داشته بود اخلاص و ایمان و بیآلایشی او بود.
ساعت ۲ نیمه شب میبایست از هم جدا میشدیم. او باید اندیمشک پیاده میشد و من مقصدم اهواز بود. ساختمانهای پرخاطره پادگان دوکوهه پیدا شد، مکان مقدسی که قدمگاه هزاران شهید بسیجی و دهها سردار دلاور همچون حاج احمد متوسلیان، حاج همت، حاج رضا چراغی، حاج عباس کریمی، حاج سید رضا دستواره و حاج توری بوده و هست.
حسن از جایش بلند شد. گوئی نیروئی مرا به طرف او میکشید. با آرامی گفت: «عباس آقا امشب بیا پیش ما فردا صبح برو.»
گفتم: «نه خیلی ممنون، حتما باید بروم کار دارم.»
او به آرامی خداحافظی کرد و من با تاسف از این جدائی پیشانی او را بوسیدم. اگر میدانستم این آخرین دیدار ماست، آن شب او را ترک نمیکردم.
پس از عملیات کربلای ۵ من بر اثر جراحتی مختصر در بیمارستان بستری شدم. همان جا بود که بچهها خبر آوردند که حسن شهید شد. من که اصلا نمیخواستم این حرف را باور کنم گفتم: «چی... حسن؟ حسن آقا؟»
اما ناچار میبایست قبول میکردم که حسن هم پرید.
بچهها داستان عجیب شهادت حسن را اینطور گفتند که رفیق و همسنگر حسن گفته بود، ما در خط مقدم مشغول کار بودیم که ناگهان دیدم هوا پر از غبار شد. به طرف حسن رفتم، دیدم حسن عزیز سر در بدن ندارد اما با تعجب بسیار مشاهده کردم پیکر بی سر حسن که به طرف قبله افتاده بود بلند شده و روی دو پا نشست. آنگاه از بدن صدای سلام بر مولایمان حسین(ع) را شنیدم که گفت: «السلام علیک یا اباعبدالله».
او میگفت که در این حال یبهوش شد و مرتب هم تکرار میکرد، به خدا راست میگویم اما شما شاید حرف مرا باور نکنید.
بعد از این شهادت، پدر صبور حسن تعریف میکرد:حسن سه وصیت جالب داشت:
اول اینکه مرا در عمامهام کفن کنید. من که ابتدا وصیتنامه را خواندم تعجب کردم که آن پیکر رشید و این عمامه کوچک و باریک تناسبی ندارد، اما هنگامی برایم یقین شد که پیکر مطهر حسن را دیدم. پیکری که سر نداشت و یک دست او هم قطع شده بود.
دوم اینکه حسن گفته بود هنگام برداشتن جنازه من برای تشییع، چهارده سید به یاد چهارده معصوم جنازه مرا بردارند که آن را عملی ساختیم.
سوم اینکه فرموده بود هنگام تدفین جنازهام، اذان بگویند و ما هنگام تدفین او درصدد اذان گفتن بودیم که ناگهان صدای اذان از بلندگوهای بهشتزهرا طنینانداز شد. به ساعت که نگاه کردیم دیدم ساعت ۱۲ ظهر است و ما در تعجب از این همه لطف خدا که هر وقت حضرتش بندهای را دوست بدارد چگونه به خواستهای او جامه عمل میپوشاند
💠@javanane_abaabdellah🌷
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 نصیحت مورچه به سلیمان نبی
#استاد_عالی
🔆@javanane_abaabdellah🌷🌷🌷🌷