1.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨
چند خبر خوب وخوشحال کننده در مورد کشورمون که شاید نشنیده باشید
✨﷽✨
خاطرات شهید ابراهیم هادی
قسمت١٠
ورزش باستاني (١)
راوی جمعی از دوستان شهید
اوايل دوران دبيرســتان بود كه ابراهيم با ورزش باستاني آشنا شد. او شبها
به زورخانه حاج حسن ميرفت.
حاج حســن توكل معــروف به حاج حســن نجار، عارفي وارســته بود. او
زورخانه اي نزديك دبيرستان ابوريحان داشت. ابراهيم هم يكي از ورزشكاران
اين محيط ورزشي و معنوي شد.
حاج حسن، ورزش را با يك يا چند آيه قرآن شروع ميكرد. سپس حديثي
ميگفت و ترجمه ميكرد. بيشتر شبها، ابراهيم را ميفرستاد وسط گود، او
ً يك ســوره قرآن، دعاي توسل و يا اشعاري
هم در يك دور ورزش، معمولا
در مورد اهل بيت ميخواند و به اين ترتيب به مرشد هم كمك ميكرد.
از جملــه كارهاي مهم در اين مجموعه اين بود كه؛ هر زمان ورزش بچه ها
به اذان مغرب ميرســيد، بچه ها ورزش را قطع ميكردند و داخل همان گود
زورخانه، پشت سر حاج حسن نماز جماعت ميخواندند.
به اين ترتيب حاج حسن در آن اوضاع قبل از انقلاب، درس ايمان و اخلاق
را در كنار ورزش به جوان ها مي آموخت.
فرامــوش نميكنم، يكبــار بچه ها پس از ورزش در حال پوشــيدن لباس و
مشغول خداحافظي بودند. يكباره مردي سراسيمه وارد شد! بچه خردسالي را
نيز در بغل داشت.
ادامه دارد... 🔽🔽
منبع:کتاب سلام بر ابراهیم
👈کانال جوانان انقلابی
عضو شوید واز مطالب استفاده کنید👇
@javanane_enghelabi
http://eitaa.com/joinchat/305070101C46abb41fce
2.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨
🔴 اشکهای آیتالله جوادی آملی برای درد مردم😔
🔺 وجود مبارک امیرالمومنین(ع) از افطاری بچههای خودش میزند برای گرسنه نماندن یک مشرک در مملکت. در مملکت ما همه چیز هست، این گرانیها برای چیست؟
✨﷽✨
خاطرات شهید ابراهیم هادی
قسمت ١١
ورزش باستانی (٢)
راوی جمعی از دوستان شهید
با رنگي پريده و با صدائــي لرزان گفت: حاج حســن كمكم كن. بچه ام
مريضه، دكترا جوابش كردند. داره از دستم ميره. نََفس شما حقه، تو رو خدا
دعا كنيد. تو رو خدا... بعد شروع به گريه كرد.
ابراهيم بلند شد و گفت: لباساتون رو عوض كنيد و بيائيد توي گود.
خودش هم آمد وســط گود. آن شــب ابراهيم در يك دور ورزش، دعاي
توســل را با بچه ها زمزمه كرد. بعد هم از سوزدل براي آن كودك دعا كرد.
آن مرد هم با بچه اش در گوشه اي نشسته بود و گريه ميكرد.
دو هفته بعد حاج حسن بعد از ورزش گفت: بچه ها روز جمعه ناهار دعوت
شديد! با تعجب پرسيدم: كجا !؟
گفت: بنده خدائي كه با بچه مريض آمده بود، همان آقا دعوت كرده. بعد
ادامه داد: الحمدلله مشكل بچه اش برطرف شده. دكتر هم گفته بچه ات خوب شده. براي همين ناهار دعوت كرده.
برگشــتم و ابراهيم را نگاه کردم. مثل کسي که چيزي نشنيده، آماده رفتن
ميشد. اما من شک نداشتم، دعاي توسلي که ابراهيم با آن شور و حال عجيب
خواند کار خودش را کرده.
ادامه دارد... 🔽🔽
منبع: کتاب سلام بر ابراهیم
👈کانال جوانان انقلابی
عضو شوید واز مطالب استفاده کنید👇
@javanane_enghelabi
http://eitaa.com/joinchat/305070101C46abb41fce
فرا رسیدن ماه محرم الحرام را خدمت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف و همه عاشقان ابا عبدالله الحسین علیه السلام تسلیت عرض می کنم
التماس دعا
✨﷽✨
خاطرات شهید ابراهیم هادی
قسمت ١٢
ورزش باستانی (٣)
راوی جمعی از دوستان شهید
بارها ميديدم ابراهيم، با بچه هائي که نه ظاهر مذهبي داشــتند و نه به دنبال
مسائل ديني بودند رفيق ميشــد. آنها را جذب ورزش ميکرد و به مرور به
مسجد و هيئت ميكشاند.
يکي از آنها خيلي از بقيه بدتر بود. هميشــه از خوردن مشروب و کارهاي
خلافش ميگفت! اصلا چيزي از دين نميدانســت. نه نماز و نه روزه، به هيچ
چيــز هم اهميت نميداد. حتي ميگفت: تا حالا هيچ جلســه مذهبي يا هيئت
نرفته ام. به ابراهيم گفتم: آقا ابرام اينها کي هستند دنبال خودت ميياري!؟ با
تعجب پرسيد: چطور، چي شده؟!
گفتم: ديشــب اين پسر دنبال شما وارد هيئت شــد. بعد هم آمد وکنار من
نشست. حاج آقا داشت صحبت ميکرد. از مظلوميت امام حسين وکارهاي
يزيد ميگفت.
اين پسرهم خيره خيره و با عصبانيت گوش ميکرد. وقتي چراغها خاموش
شد. به جاي اينکه اشك بريزه، مرتب فحشهاي ناجور به يزيد ميداد!!
ابراهيم داشت با تعجب گوش ميکرد. يكدفعه زد زير خنده. بعد هم گفت: عيبي
نداره، اين پسر تا حالا هيئت نرفته و گريه نکرده. مطمئن باش با امام حسين
که رفيق بشه تغيير ميكنه. ما هم اگر اين بچه ها رو مذهبي کنيم هنر کرديم.
ادامه دارد... 🔽🔽
منبع کتاب سلام بر ابراهیم
👈کانال جوانان انقلابی
عضو شوید واز مطالب استفاده کنید👇
@javanane_enghelabi
http://eitaa.com/joinchat/305070101C46abb41fce
2.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨
استاد قرائتی
کلیپ زیبا ویژه محرم
چرا کل زندگی یاد امام حسین علیه السلام باید باشیم
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨
سخنان آیت الله سید صمصام الدین قوامی امام جمعه پردیسان قم خطاب به رئیس جمهور
آقای رئیس جمهور سرنوشت بنی صدر و سرنوشت رجائی رو ببینید و عبرت بگیرید
👈کانال جوانان انقلابی
عضو شوید واز مطالب استفاده کنید👇
@javanane_enghelabi
http://eitaa.com/joinchat/305070101C46abb41fce
✨﷽✨
خاطرات شهید ابراهیم هادی
قسمت ١٣
ورزش باستانی (۴)
راوی جمعی از دوستان شهید
دوستي ابراهيم با اين پسر به جايي رسيد که همه كارهاي اشتباهش را کنار
گذاشت. او يکي از بچه هاي خوب ورزشکار شد. چند ماه بعد و در يکي از روزهاي عيد، همان پسر را ديدم. بعد از ورزش يک جعبه شيريني خريد و پخش کرد.
بعدگفت: رفقا من مديون همه شما هستم، من مديون آقا ابرام هستم. از خدا
خيلي ممنونم. من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و... .
مــا هم بــا تعجب نگاهش ميکرديم. بــا بچه ها آمديم بيــرون، توي راه به
کارهاي ابراهيم دقت ميکردم.
چقــدر زيبا يکي يکي بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به
مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين علیه السلام
ياد حديث پيامبرصل الله علیه وآله به اميرالمؤمنين علیه السلام افتادم كه فرمودند: «يا علي، اگر يک
نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است»
ادامه دارد... 🔽🔽
منبع کتاب سلام بر ابراهیم
👈کانال جوانان انقلابی
عضو شوید واز مطالب استفاده کنید👇
@javanane_enghelabi
http://eitaa.com/joinchat/305070101C46abb41fce
1.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨﷽✨
#اعتقادی
من دیگه هیئت نمیرم
پاسخ کوتاه و کوبنده به چند حرف بی منطق در مورد هیئت
✨﷽✨
خاطرات شهید ابراهیم هادی
قسمت١۴
ورزش باستانی (۵)
راوی جمعی از دوستان شهید
از ديگــر کارهائي که در مجموعه ورزش باســتاني انجام ميشــد اين بود
که بچه ها به صورت گروهــي به زورخانه هاي ديگر ميرفتند و آنجا ورزش
مي ِ کردند. يک شب ماه رمضان ما به زورخانه اي درکرج رفتيم.
آن شب را فراموش نميکنم. ابراهيم شعر ميخواند. دعا ميخواند و ورزش
ميکرد. مدتي طولاني بود که ابراهيم در كنارگود مشغول شناي زورخانه اي
بود. چند سري بچه هاي داخل گود عوض شدند، اما ابراهيم همچنان مشغول
شنا بود. اصلا به کسي توجه نميکرد.
پيرمردي در بالای ســكو نشســته بود و به ورزش بچه ها نگاه ميکرد. پيش
من آمد. ابراهيم را نشان داد و با ناراحتي گفت: آقا، اين جوان كيه؟! با تعجب
گفتم: چطور مگه!؟ گفت: «من كه وارد شدم، ايشان داشت شنا ميرفت. من
با تســبيح، شنا رفتنش را شمردم. تا الان هفت دور تسبيح رفته يعني هفتصدتا
شنا! تو رو خدا بيارش بالا الان حالش به هم ميخوره» وقتی ورزش تمام شد
ابراهيم اصلا احساس خستگي نميکرد. انگار نه انگار که چهار ساعت شنا رفته!
ادامه دارد... 🔽🔽
منبع کتاب سلام بر ابراهیم جلد یک
👈کانال جوانان انقلابی
عضو شوید واز مطالب استفاده کنید👇
@javanane_enghelabi
http://eitaa.com/joinchat/305070101C46abb41fce