eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
664 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌳🌳🌳🌾🌾🌹🌹🌾🌾🌳🌳 🌳🌳🌾🌹🌹🌳 🌳🌾🌹🌳 🌳🌹 🌳 اهدای جوایز برندگان پویش آخر سال ۱۴۰۰ "علی راهت ادامه دارد..." 🏆 ثنا سلیمان زاده ۱۳ ساله از اهواز 🏆 زهرا کوشکی ۱۳ ساله از خرم آباد 🏆 مریم ابراهیمی ۱۵ ساله از داراب 🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁🎁 ☘لازم به ذکر است؛ ✔️اسامی برندگان بر اساس قرعه کشی تعیین شده است. ✔️مبلغ اهدایی از طرف خانواده شهید علی لندی می‌باشد. •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه دوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/D8J3G18HEjULGhyDOq33yX •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_12 صورتم رو با آب خنک روستا می‌شورم و دست آخر طبق عادتی که ا
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• خم می‌شم و تیکه‌های خمیر خشک شده رو جمع می‌کنم و می‌ریزم داخل گلدون شمعدونی روی پله‌ها. برمی‌گردم داخل. با گذشتن از هال و بعد از اون، گذروندن پله بلند و سیمانی جلوی در پذیرایی، به جمع خاله و بچه‌هاش و مامان و آجی‌ها ملحق می‌شم. سفره صبحانه با شیرمال محلی و نون تازه که دستپخت امروز مامانی هست. بین مامان و محدثه دختر کوچیک دایی خلیل می‌شینم. دوست دارم یه تیکه از شیرمالی که مامانی پخته بخورم. کاسه‌ای که مامان جلوم می‌ذاره حواسم رو از شیرمال پرت می‌کنه. کاسه رو جلوتر می‌کشم و داخلش‌رو پر از نون خرد می‌کنم و همراه بقیه بچه‌ها منتظر می‌مونم تا مامانی شیر داغ رو بیاره و مزه بی‌نظیر تلیتی‌رو که فقط این‌جا خوردن داره، برای چندمین بار تجربه کنم. اما هر چی انتظار می‌کشیم، مامانی شیر داغ رو نمیاره. می‌گم شاید توی انباری داره برای گاو و گوساله‌ش کاه آماده می‌کنه، یا شاید تازه توی طویله داره شیر گاو رو می‌دوشه، یا رفته یه سطل شیر برای زن همسایه ببره، یا شاید هنوز پای تنور داره نون می‌پزه... مامان و خاله مامانی‌رو صدا می‌زنن اما مامانی جوابی نمی‌ده. از پشت شیشه قامت مامانی رو روی تپه سنگی روبروی پنجره می‌بینم. بلند می‌شم و میرم پشت پنجره تا مامانی‌رو صدا کنم. اما چیزی که می‌بینم یه کمی عجیبه! رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• مامانی با یک کیسه پارچه‌ای بزرگ و پر از شیرمال روی دوشش، داره آروم آروم مسیر سربالایی رو به سمت بالای روستا طی می‌کنه. دوان دوان میرم بیرون و کنار حوض آب می‌ایستم و مامانی‌رو که پشتش بهم هست صدا می‌زنم. اما مامانی حتی برنمی‌گرده تا جوابم رو بده. مامان هم کنارم می‌ایسته و مامانی رو تماشا می‌کنه. ناامید از برگشتن مامانی، زیر لب زمزمه می‌کنم «منم شیرمال می‌خوام». یک دفعه مامانی می‌ایسته، مسیر رفته رو برمی‌گرده و بدون حرفی، یک دونه شیرمال می‌ذاره توی دستای من و دوباره راهش رو پیش می‌گیره و آروم آروم دور می‌شه. کم کم صدای گریه و ناله از در‌ و دیوار خونه و درخت‌های باغ بلند و بلندتر میشه... ناگهان با صدای شیون خاله فخری، از خواب می‌پرم. از لای در اتاق و تو همین حالت نشسته روی رخت خوابم، چهره همه بزرگترهای داخل هال رو از نظر می‌گذرونم. از دیدن مامان و بابا، خاله و دایی و باقی اقوام با لباس‌های مشکی نگران می‌شم، اما یک باره یاد دیشب میفتم و مامانی... از جا بلند میشم و رخت‌خوابم رو جمع می‌کنم. رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
بهار در لرستان زیبا🦋🦄 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 احکام به زبان ساده 🎬 قسمت نوزدهم: 🔻شک در نماز 🔰 به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
نبردهای زندگی همیشه به نفع قوی‌‌ترین‌ها نیست‼ بلکه دیر یا زود برد با آن کسی است که بردن را باور دارد...✔ 🔰 به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آموزش ساخت گیف 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مکتب سلیمانی(3).mp3
7.11M
🎵پادکست صوتی| مکتب سلیمانی چه می گوید.☘ گویندگان:        صداگزاری معصومه صادقی نویسنده: سرپرست هنری: 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
تو سال قبل تو اقوام ما تقریبا هیچ کس به خاطر کرونا روزه نمی‌گرفت و عده کمی روزه می‌گرفتند. من با اینکه فصل کاری خانواده بود تو روستا کار میکردیم روزه میگرفتم، تا یاد ماه رمضان و روزه از بین نره و کلا روزه گرفتن و حرمت ماه رمضان حفظ بشه سال قبل همه روزها رو به جز چهار روز روزه گرفتم.☘ ⏪ پاسخ جوانه نور: ماشاءلله اراده محکمی دارید، قطعا کارهای خوبی که انجام دادید در روزهای سخت دستگیر شما خواهند بود.👌 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
تو سال قبل تو اقوام ما تقریبا هیچ کس به خاطر کرونا روزه نمی‌گرفت و عده کمی روزه می‌گرفتند. من با این
📌با اینکه پویش آخر سال "علی راهت ادامه دارد" مهلتش تمام شده؛ اما هنوز نوجوان‌ها کارهای زیباشون رو برای ما ارسال می‌کنند، تا در خوب‌تر شدن همدیگر رو تقویت کنیم.😌
💎📖💎📖💎📖💎📖💎📖💎 ✍ 9⃣ سفارش از قرآن که اگر عمل کنیم خیلی از رفتارهایمان شکل قرآنی به‌خود خواهد گرفت: 👌فَتَبَيَّنُوا: اهل تحقیق و بررسی باشید، قبل از اینکه سخنی بگویید، خوب در باره آن تحقیق کنید.☘ 👌فَأَصْلِحوُا اگر بین دوستان و آشنایان شما کدورتی هست، میان ایشان صلح و سازش برقرار کنید و خود نیز اهل صلح و سازش باشید.☘ 👌وَأَقْسِطُوا: عادل باشید و براساس حق قضاوت کنید و در اجرای حق، میان دوست و آشنا با غریبه فرقی نگذارید.☘ 👌لَا يَسْخَر: دیگران را مسخره نکنید، مردم‌ و‌ اقوام گوناگون را به سُخره نگیرید.☘ 👌وَلَا تَلْمِزُوا: به دیگران طعنه نزنید و از آنها عیب جویی نکنید. ☘ 👌وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَاب: لقب‌های زشت و ناپسند بر یکدیگر مگذارید و از اینکه یکدیگر را با القاب زشت و ناپسند صدا بزنید، شدیداً اجتناب کنید.☘ 👌اِجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ: از بسیاری از گمانها دوری کنید، همچنین از گمان بد در مورد دیگران به شدت خودداری کنید.☘ 👌وَلَا تَجَسَّسُوا: اهل جاسوسی و پرده دری نباشید و در کار و زندگی دیگران سرک نکشید.☘ 👌وَلَا يَغْتَب: اهل غیبت پشت دیگران نباشید و جلساتی را که در آن غیبت کسی می‌شود، ترک کنید.☘ 🌹این سفارشات ۹ گانه در سوره مبارکه حجرات آمده و برخی از رهنمودهای الهی در تعامل با سایر انسان‌ها را به اختصار بیان فرموده است. 💎📖💎📖💎📖💎📖💎📖💎 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
وقتی ریشه داشته باشی، وقتی ریشه‌ات درون خاک باشه،🌴 ممکنه لبه‌ پرتگاه بیایی، ولی ریشه‌هات نگهت می‌دارند...💪 ریشه همان شعور، تربیت، شخصیت، انسانیت واقعی و شرف است و ربطی به پول و تحصیلات ندارد...✅ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ 👇: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏آهای جوون وایسا کارت دارم! 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
گاهی مثل زغال باش!😲 زغال روشن مثل خوبی می‌مونه😊 که فقط در فکر خودش نیست، بقیه رو بیدار و روشن می‌کنه.☀️ 🔰 کانال ویژه نوجوانان: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کاری رو نشه تنهایی انجام داد 💁‍♂ پس باید به کمک بقیه انجام بدیم. 🙋‍♂🙋‍♂ خودخواهی بعضی از ما آدمها باعث میشه نه خودمون به سود و آسایش و منفعت برسیم و نه بقیه 😕 انسان موجودی اجتماعیه؛ هم به کمک بقيه نیاز داره و هم با کمک کردن به انسانهای دیگه به اونها سود میرسونه و این‌طوریه که انس و محبت بین آدم‌ها شکل می‌گیره. 🤗💝 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عطر قرآن ✨ 🔸قول سدید یعنی سخن🗣️ محکم و استوار و صحیح (سخن بی پایه و اساس نگفتن) یعنی سخنی 🗣️ که از سویی، مطابق با واقع باشد و از سوی دیگر برای خدا و به امر خدا باشد. 🔹هر شنیده‌ای قابل بازگوکردن نیست.🤐 ✅ به عنوان نمونه اگر کسی غیبت کند، سخنش🗣️ قول سدید نیست، هر چند راست بگوید. ✅ برخی از سخنان که در فضای مجازی🤳منتشر می‌شود هیچ بویی از قول سدید نبرده‌اند. •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
ممنون از شما که به ما روحیه میدین😍❤️ 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_14 مامانی با یک کیسه پارچه‌ای بزرگ و پر از شیرمال روی دوشش،
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• بعد از شستن دست و صورت، از دستشویی خارج میشم و هم زمان که دست‌هام رو با حوله خشک می‌کنم، یه سلام کلی به جمع بزرگتر‌ها می‌دم و جواب‌های یکی درمیون ازشون تحویل می‌گیرم. خیلی گرسنمه، اما حوصله خوردن چیزی رو ندارم. با سلام هانیه، مطهره و نگار، سرم رو بالا میارم و هم‌زمان که جواب سلامشون رو می‌دم، کنارشون پای سفره جا می‌گیرم. مطهره و نگار فارق از حال و هوای خونه، با هم از اتفاقات مدرسه و هم کلاسی‌های رو مخی‌شون حرف می‌زنن. هانیه اما ساکت و آروم مشغول صبحانه هست. دلم نمی‌خواد تو خودش باشه. با دست آروم می‌زنم روی پاش و میگم: تو فکری! نگاهم می‌کنه و با یه مکث کوتاه میگه: یعنی دیگه مامانی برنمی‌گرده؟! جوابش رو نمی‌دم، چون معلومه که نه! بلافاصله می‌گه: دوست داشتم برم توی اتاق تا برای آخرین بار مامانی رو ببینم. در جوابش می‌گم: – من رفتم، ملحفه روی صورتشه. کنار نمیزننش تا ببینیش. –واقعا؟! کی؟ –همون دیشب. شما خوابیده بودید. رفتم قرآن خوندم. –نترسیدی؟ آخه آوا می‌گفت روح مامانی توی اتاقه. از این کار آوا خوشم نمیاد! چه معنی داره که این حرف رو به یه بچه ده ساله می‌زنه! رو به هانیه می‌گم: روح مامانی مثل خودش مهربونه، اگه می‌خوای بیا با هم بریم توی اتاق. رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• با خوشحالی از حرفم استقبال می‌کنه. یه نگاه به مطهره و نگار که چسبیده به شیشه پنجره، بیرون رو نگاه می‌کنن، می‌اندازم. خوبه که حواسشون نیست. دست هانیه رو می‌گیرم و با هم به سمت اتاقی که مامانی توش هست می‌ریم. با اکراه نزدیک مامانی می‌شه. می‌گم: اگه می‌خوای قرآن بخون براش. یه گوشه می‌شینه و زانوهاش رو تو بغل می‌گیره و ذل می‌زنه به ملحفه سفید روی مامانی و کم کم اشک از چشم‌هاش سرریز می‌کنه. من هم کنارش می‌شینم. خوش به حالش که می‌تونه راحت گریه کنه. همون لحظه صدای مطهره و نگار بلند می‌شه: «آمبولانس اومد، آمبولانس اومد» همراه هانیه با عجله از اتاق خارج می‌شیم و خودمون رو به پشت پنجره آشپزخونه می‌رسونیم. ماشین سیاه بهشت زهرا(س) زیر پنجره آشپزخونه پارک کرده. چقدر این ماشین برام آشناست! انگار یه جایی دیدمش، اما نمی‌دونم کجا! با صدای جمعیت داخل هال، برمی‌گردم سمت هال. مثل این‌که اومدن مامانی رو ببرن. همه وجودم رو یه غم سنگین و سیاهی در برمی‌گیره. همراه آجیا و نگار و آوا و زندایی، از داخل آشپزخونه، همه چیز رو نظاره می‌کنیم. رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا