eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
665 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
┄━━━•●❥-﷽-❥●•━━━┄ #رمان_ریحانه #قسمت_36 بالای مزار بابابزرگ که چند روزیه از تنهایی دراومده، می‌شی
┄━━━•●❥-﷽-❥●•━━━┄ وقت برگشت رسیده و به خاطر کار بابا و عمو جمشید چاره‌ای جز رفتن نیست و حتی اصرارهای دایی خلیل برای این‌که برگشت رو به صبح موکول کنیم هم جواب نمی‌ده. از دایی‌ها و خانواده‌هاشون خداحافظی می‌کنیم و همراه خانواده خاله، سوار پیکان عمو جمشید می‌شیم و به سمت شهر راه می‌افتیم. هوا تاریکه و معلوم نیست چطور قراره این جاده باریک و رعب‌آور رو طی کنیم. به یکی از تندترین پیچ‌های جاده و شیب تندتر بعدش نزدیک می‌شیم و کم شدن سرعت ماشین و خرخر موتورش، نشون می‌ده که به دردسر نزدیک می‌شیم! وسط سرمای زمستون همین رو کم داریم که پیکان عمو، بازی دربیاره! این بار، دفعه سوم هست که خودمون رو برای رد کردن این شیب تند رو به بالا، آماده می‌کنیم. جز بابا و عمو جمشید و هر از چند گاهی مهدی، از هیچ کس صدایی در نمیاد. بابا میگه باید شیب رو دنده عقب بالا بریم. عمو جمشید ماشین رو سر و ته می‌کنه و بابا پشت فرمون می‌شینه. حتی مامان، خاله، مهدی و عمو هم پیاده شدن تا ماشین سبک بشه! حال بقیه رو نمی‌دونم، اما من دارم سکته می‌کنم! رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy