eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
642 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀‏از سردار پرسیدند: بعد از بازگشت از سوریه برنامتون چیه؟ 🍃گفت: تصمیمی گرفتم که مطمئنم از ۴٠سال مجاهدت بالاتره، 🌟بروم یک گوشه‌ای از این مملکت تو یک مسجدی، تو یک پایگاه بسیجی، 🍃برای بچه‌های نوجوان و جوان، کار فرهنگی انجام بدم، 🌟برای ‌امام زمان(عج) آدم تربیت کنم، سرباز تربیت کنم، 🍃کاری که ‏تا حدودی کوتاهی کردیم و آن دنیا باید جواب پس بدهیم. 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
6.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💭 حال این روزای دنیا رو می بینید.. منظورم استفاده بیجا از طبیعته رفتن به جنگ با طبیعت ⛏ اما همین طبیعت بالاخره یه روزی انتقامش رو از آدمها میگیره 🌋 تا دیر نشده به فکرش باشیم 🏕 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
❇داستانک/سوال و جواب ساده مراسم‌های هیأت شب‌ها خیلی طولانی میشد 🕑 طوری شده بود که گاهی نماز صبح هم به زور بیدار می‌شدم.😩 پدرم هم شاکی شده بود که بابا چه خبره مراسم اینقدر طول میکشه.🤦‍♂ خلاصه از یه طرف مجلس عزاداری محرم بود و از طرفی مسئله دیر خوابیدن و نماز صبح 🤷‍♂ مامانم هم میگفت اگر نماز صبحت قضا بشه دیگه این عزاداری چه ارزشی داره⁉️ ~~~~~~~~~ 🔸هر سوالی داری بپرس 🆔https://eitaa.com/daylami68 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎶 ابد والله ما ننسی حسینا ...💗 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_93 آزمون تعیین سطح کلاس زبان رو که دادم همراه مامان راهی باز
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• هانیه حرفم رو قطع می‌کنه و با گلایه می‌گه: آخه تا اون موقع که مامانی زنده بود، همیشه تنهایی می‌رفتی روستا، الان هم می‌خوای تنهایی بری خونه عمو اینا! نه می‌تونم براش توضیح بدم که روحیه حساس و‌ زودرنجش مناسب تنهایی مسافرت رفتن نیست، نه می‌تونم قضیه مشکوک خاستگار ترانه رو که دلیل اصلی رفتنم هست بهش بگم! در حد یه توضیح مختصر بهش می‌گم: آجی یه ماجرایی هست، بذار برم ته و توش رو دربیارم، وقتی برگشتم برات تعریف می‌کنم. -ماجرای چی؟ +گفتم که! بذار برم ببینم موضوع چیه، برگشتم می‌گم دیگه! -خب یه ذره‌شو الان بگو، بقیه‌شو بعدا! +نمیشه! خودمم هنوز چیزی نمی‌دونم. چهره‌ش نشون می‌ده یک درصد هم قانع نشده، اما خداروشکر دیگه چیزی نمی‌پرسه. زیپ ساک رو که می‌بندم، زنگ آیفون به صدا درمیاد. حتما عمو اینا هستن! ... همراه ترانه روی صندلی عقب ماشین عمو نشستیم و منتظریم تا عمو اینا از خونه عمه بیان. رو به ترانه می‌گم: کاش من هم می‌رفتم حداقل یه سلامی می‌دادم! الان سمانه ناراحت میشه! با بی‌تفاوتی می‌گه: نه بابا! ولش کن! +چی شده؟ شما که با هم خوب بودین! -هیچی‌! مهم نیست! کشش نمی‌دم. با صدای باز شدن در دروازه، نگاهم به سمت خونه عمه کشیده می‌شه. سمانه سرش رو از در بیرون میاره و نگاهی به کوچه می‌اندازه. از ماشین پیاده می‌شم و به سمت سمانه می‌رم. به هم سلام می‌دیم و مشغول حال و احوال می‌شیم. به پشت سرم نگاه می‌کنم؛ ترانه همچنان تو ماشین نشسته و انگار قصد پیاده شدن هم نداره. رو به سمانه می‌گم: چرا با هم قهرین؟! -ولش کن، مهم نیست! وقتی نگاه منتظرم رو می‌بینه، می‌گه: بابا او‌ن‌طوری نگاه نکن دیگه ریحانه! معترض می‌گم: آخه باورم نمی‌شه شما دو تا با هم قهر باشین! هیچ کدوم هم چیزی نمی‌گین! -باور کن مهم نیست! در همین حد بدون که ترانه خانم داره تو یه راه اشتباه قدم می‌ذاره! +یعنی چی؟ چه راهی؟ ورود عمو اینا و پشت سرشون عمه و شوهر عمه به حیاط حرفمون رو قطع می‌کنه. از دور سلام می‌دم و بعد از مدتی بالاخره به مقصد شهرستان، سوار ماشین می‌شیم و راه می‌افتیم. فکرم حسابی مشغوله؛ ماجراهای مشکوک زیاد شدن و مغز من تحمل این همه داستان مبهم و مشکوک رو نداره! باید زودتر همه چیز رو بفهمم! نگاهی به ترانه که روش به جاده هست، می‌اندازم. مطمئنم اگه بخوام مستقیم ازش چیزی بپرسم، همه چیز رو می‌پیچونه! پس باید آروم آروم از ماجرا سر دربیارم. رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍️به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ👇🏻: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy
📣توجه توجه📣 💠 دوستان گلم خیلی وقته در کانال جوانه نور سعی شده جاهای دیدنی🤩 و زیبای ایران قشنگمون رو معرفی کنیم، اما ایران فوق العاده ما که یه جهان کوچیکه خییییییلی جاهای دیدنی داره که ما از اون بی‌خبریم.😕 👈 شما دوست گل جوانه نوری به کمک ما بیا و منطقه‌ی خودتون رو بهمون معرفی کن.😍😇 📸 عکس‌های قشنگ با تکنیک‌هایی که تو کانال هست رو ثبت کن و برامون بفرست.😉 👇👇راه‌های ارتباطی👇👇 🌐 آیدی ما در ایتا و شاد: @Rah_Velayat 🌐 آیدی ما در واتساپ: http://wa.me/+989160448348 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏خیابان طالقانی شیراز🍂🍂 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 به جمع نوجوانان بپیوندید: ✔️ ایتا: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac ✔️ گروه سوم واتساپ 👇: https://chat.whatsapp.com/HLHpIsmvHG00KS3n9vSUVy •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا