eitaa logo
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
664 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
23 فایل
هردرخت تنومندی اول یه جوانه‌‌ی کوچيک بوده🌱 وقتی تونست در مقابل طوفان وحوادث مختلف مقاومت کنه، تبدیل میشه به درخت قوی و مرتفع🌳 برای رسیدن به اون بالاها باید ازجوانه‌ی وجودیت حسااابی مراقبت کنی، درست مثل یه باغبان😉👨‍🌾 ارتباط باما: @admin_javane_noor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅انیمیشن زیبایی براساس کتاب سلام بر ابراهیم 📙داستان یدالله کاری بسیار ارزشمند از دوستان شهدا 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
🔵 اعتماد به نفس داشته باش💪 تا به حال دقت کردید کسانی که با اعتماد به نفس رفتار می‌کنند ناخودآگاه جذاب‌ترو تأثیرگذارتر به نظر می‌آیند؟ 👍👎 زمانی که مطمئن و جسور صحبت می‌کنید، حس کنجکاوی مخاطب را برمی‌انگیزید، حتی اگر خود‌تان آن را حس نکنید.🙃 با اعتماد به نفس رفتار کنید تا گفتار شما روان‌تر و حرفه‌ای‌تر شود. 😎 . ✅ در این موقعیتی درهر حال برنده خواهید بود. 📌آموزش فن بیان و سخنوری 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💟خلاق باش 💟 آموزش جاکلیدی می‌توانید به جای چرم از نمد ضخیم نیز استفاده کنید. چکش سنبه تخته تفلون سه یار جدایی ناپذیر😅 اگر زیر کار شما چیزی غیر از تخته تفلون باشه هم سنبه شکسته میشه هم میزکار شما خراب میشه سر نخ موم زده را حتما بسوزانید. •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈•
سلما همتیان قهرمان شطرنج‌باز ۸ ساله با چادر روی سکوی قهرمانی رفت تا نشان بدهد حجاب چادر، افتخار ما ایرانی‌هاست.✌️✌️ سلما گفته: خوشحالم پرچم ایران را با چادر بالا بردم.🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جوانه نور/🇵🇸Javaneh-noor
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• #رمان_ریحانه #قسمت_133 هنوز حرفش تموم نشده که دوباره تلفن زنگ می‌خوره. من به ه
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• زبونم نمی‌چرخه به گفتن بیشتر از این. شرم از مامان، مانع گفتن ادامه حرفم میشه. پس ساکت می‌شم و امیدوارم مامان خودش درک کنه. -خب تو چیکار کردی؟ مامان چهره‌ش آروم‌تر شده و همبن بهم دل و جرأت می‌ده: من خیلی از ترانه عصبانی و‌ ناراحت شدم، دعواش کردم. قول داده بود که شماره مارو به کسی نده... زنگ تلفن دوباره بلند میشه... -مطمئنی این مزاحم به ترانه ربط داره؟ جرأت و روی توضیح بیشتر ندارم؛ فقط می‌گم: آره مامان مصمم به سمت تلفن می‌ره و گوشی رو برمی‌داره. تمام وجودم به لرزه افتاده... +بفرمایین... ... +ممنون... شمارو نمی‌شناسم! ... نمی‌فهمم طرف پشت خط چی داره بلغور می‌کنه. دکمه لباسم که قربانی شدت استرسم شده، کنده می‌شه و توی دستم می‌افته. +میثم کیه؟ ... با نگرانی به مامان خیره شدم... +بله شناختم؛ حالا شما چرا این‌جا زنگ زدی؟ ... +اشتباه گرفتی آقا پسر. هم اون فکری که تو سرته اشتباه بوده، هم طرفت رو اشتباه گرفتی! این‌جا از اون دخترایی که دور و برتون دیدی پیدا نمی‌کنی! در ضمن منم مامانش هستم! تو هم بهتره تا آبروت رو جلوی بابا و مامانت نبردم، دست از این کارا برداری! و محکم گوشی رو می‌ذاره سر جاش... مامان برمی‌گرده طرفم، با دیدنم، چهره‌ش نگران می‌شه. دستم رو می‌گیره و همراهی می‌کنه تا روی صندلی بشینم. و بعد رو به هانیه می‌گه: برو یه لیوان آب قند بیار. سرگیجه‌م بعد از نشستن بهتره می‌شه؛ حتم دارم الان رنگ صورتم با رنگ گچ دیوار پشت سرم یکی شده! رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍️به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ 📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸 👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
•┈••✾🌼🍃 ﷽ 🍃🌼✾••┈• بابا و مامان مشغول عوض کردن خاک گلدون حسن یوسف هستن. صدای پی در پی زنگ تلفن تا این‌جا هم میاد. از پشتِ سرِ بابا به مامان اشاره می‌کنم. بعد از کلی تقلا، بالاخره مامان متوجه من می‌شه. بی‌صدا لب می‌زنم: یه لحظه بیاین! مامان از کنار بابا بلند میشه و داخل میاد: چی شده؟ +یه مزاحم تلفنی از کِی داره زنگ می‌زنه. اولش حرف نمی‌زد، اما آخرین بار که حرف زد، انگار ما رو می‌شناخت. -یعنی چی؟ از کجا فهمیدی ما رو می‌شناسه؟ قلبم تو دهنم می‌زنه. همون‌طور که دست‌های لرزونم، ناخودآگاه با دکمه پیراهنم درگیر شده، بریده بریده می‌گم: اسم من رو می‌دونست... مامان ناباور نگاهم می‌کنه. باید از خودم دفاع کنم: به خدا من نمی‌شناسمش! مامان با عجله به سمت اتاق می‌ره. هانیه و مطهره جلوی تلفن به حالتِ خبردار ایستادن. زنگ تلفن قطع می‌شه. مامان میره بالا سرِ تلفن و شماره‌ای که روی صفحه‌ش افتاده رو بررسی می‌کنه: این که شماره شهرستانه! دست مامان رو می‌گیرم و اون رو از جلوی بچه‌ها می‌کشم کنار: مامان، فقط یه چیز ممکنه باشه! مامان با صورتی که ترکیب همه حس‌های منفی هست جلوی رومه؛ هیچ وقت فکر نمی‌کردم کار به همچین جایی بکشه که نیاز بشه به گفتن این موضوع. اما تو این موقعیت، حتما باید موضوع رو به مامان بگم: همون موقع که خونه عمو بودم، یه بار ترانه گفت اون یارو یه پسرعمه داره... کلمه‌ها از ذهنم پَر کشیدن: می‌خواست اون رو با من... رمان اختصاصی کانال جوانه نور ✍️به قلم م. بابایی ⛔️ کپی شرعا اشکال دارد ⛔️ 📌لینک دسترسی به 🔸قسمت اول🔸 👉https://eitaa.com/javaneh_noor/3592 •┈••✾🍃🌼🌺🌼🍃✾••┈• 🔰 اینجا جوانه نور، کانالی ویژه نوجوانان: ✔️ ایتا👇🏻: https://eitaa.com/joinchat/3760259165C2282c85aac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مجری ﺍز "محمد علی کلی " میپرسه چرا خانومت دﺍره!؟ جوابش زیباست و تامل بر انگیز! چقدددددر درکش از حجاب زیباست.👌 این نگاه زیبا به زن را تنها در آموزه‌هایی بر اساس وحی و اسلام می‌توان یافت. 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
إنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ امشب دل کبوتران لبریز ماتم است و داغ پیچیده عطر لاله ها در حــــرم شاه چراغ ▪️شهادت مظلومانه‌ی هموطنان عزیزمان در حرم شاهچراغ (ع) تسلیت باد... 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️ عاملان اصلی جنایت شیراز 🔸 یک دنیا حرف در یک تصویر 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
✅ سیده آیناز قطبی ۱۳ ساله از اهواز این نقاشی زیبا رو برامون فرستادن 🔰به جمع ✨جوانه‌نوری‌ها✨ بپیوندید: •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾• @javaneh_noor •✾🍃🌼🌺🌼🍃✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌐 تضاد جنگ و صلح ☑️ با دقت به تصاویر نگاه کنید‌. تحلیل با خودتون ‌‌...