eitaa logo
اروئیکا.
82 دنبال‌کننده
99 عکس
1 ویدیو
0 فایل
اروئیکا به معنی امید از دست رفته قشنگه؛ اینطور نیست؟
مشاهده در ایتا
دانلود
در نهایت فهمیدم عشق چیزی نبود که قلب را سخت به تپش بیاندازد، رنگ از صورت عاشق بپراند و او را مجنون خود سازد. عشق همان آغوشی است که در آن احساس امنیت میکنی، عشق همان بوییست که تورا آرام میکند، همان صدایی که قلبت را به آرامش دعوت میکند و همان چیزی که به تو زندگی دوباره میدهد.
به به عیده😭
He said that he belongs nither this world nor heaven. of course man, you belong to my heart~
منِ عزیز؛ بابت تمام روزای سختت بغلت میکنم. روزایی که کسی نبود تا اشکاتو پاک کنه، روحت خسته میشد، صدات تو گلوت خفه میشد،‌ بغض میکردی، قلبت میسوخت و اشکات از چشم هات سرازیر میشد، بغلت میکنم. برای تمام روزایی که کسی کنارت نبود بغلت میکنم. اصلا من خلق شدم تا بغلت کنم
به تماشای چشمانت نشسته ام در کنار گل های بهار در تماشای رویت نشسته ام خیره به ماهِ آسمان به شنیدم صدایت نشسته ام روی سنگی کنار رودخانه به تماشای موهایت نشسته ام درمیان شاخه های جوان درختان که با نوازش باد میرقصند به تماشای روحت می نگرم به ابر های سفید و لطیفی که در بین آبی حرکت میکنند و به هوس بویت نشسته ام در انتظار صبا
today>>
دوربین روشن می‌شود. _ضبط میکنه؟ سرم را تکان میدهم و از لبخندش رضایت سرازیر می‌شود. قاصدک سفیدی را که به جای میکروفن در دست دارد را بالاتر می‌گیرد وشروع به صحبت می‌کند. از ابر ها میگوید، از توده های عجیب و غریب هوا که هیج وقت متوجه نشدم. از احتمال آفتابی بودن هوا در چند روز آینده می‌گوید و اینکه فعلا خبری از بارش باران نیست. دستش را در جهت های مختلف حرکت می‌دهد و سرعت حرکت ابرها و باد را بررسی می‌کند. به قول خودش 'آب و هوا را پیش بینی میکند'. میتوانم شادی را در چشمانش ببینم. با پیراهن سفید رنگی در میان گل های بهاری ایستاده و با هر نسیم، موهای قهوه ای بافته شده اش به آرامی تکان می‌خورند و چتری های روی پیشانی اش جابه جا می‌شوند. با صدای بلند رعد و برق، تلویزیون خاموش می‌شود. سرم را بلند میکنم. بیرون خانه هم تاریک است. به شمعی ‌که به خواطر قطع شدن برق در طوفان چند روز اخیر آن را کنار تلویزیون می‌گذارم نگاه میکنم. نیازی به آن‌ ندارم. با دراز کردن دستم، پرده را کنار میزنم پنج روز.. دقیقا پنج روز این باران بدون وقفه می‌بارد. شاید آسمان هم دلش گرفته. از این فکر احمقانه خنده ام می‌گیرد. دلم می‌خواست اینجا بودی و مثل گذشته ها آفتاب روشنی را در روز های آینده پیش‌بینی میکردی.
کاش خورشید بود کاش من بودم کاش تو بودی و دشت گل های آفتاب گردان و دوربین قدیمی
beauty<3🤍
در تمام روز، در تمام شب، در تمام هفته، در تمام ماه ، در فضای خانه، کوچه، راه در هوا، زمین، درخت، سبزه، آب در خطوط درهم کتاب در دیار نیلگون خواب در بنفشه زار چشم تو برگ های زرد و نیلی و بنفش، عطر های سبز و آبی و کبود، نغمه های ناشنیده ساز می‌کنند بهتر از تمام نغمه ها و سازها! روی مخمل لطیف گونه هایت، غنچه های رنگ رنگ ناز، برگ های تازه تازه باز می‌کنند بهتر از تمام رنگ ها و راز ها! خوبِ خوبِ نازنین من! نام تو همیشه مرا مست می‌کند بهتر از شراب بهتر از تمام شعر های ناب نام تو اگرچه بهترین سرود زندگی است من تورا به خلوت خدایی خیال خود: بهترینِ بهترینِ من خطاب میکنم، بهترینِ بهترینِ من:]]
فریدون مشیری>>>
هدایت شده از   𝑨𝒓𝒆𝒖𝒎 ִֶ
برای اینکه زندگی بدرخشه لازم نیست حتما عالی و کامل باشه همین لحظات کوچیکن که باعث میشن زندگی مثل ستاره ها چشمک بزنه و شادی ، چیزیه که وقتی اون لحظات روی هم جمع میشن تجربه میکنی! (: - # هندوانه درخشان
today>>
کلمات، همیشه نیستند که یاری ات دهند. گاهی که قهرشان بگیرد، باید نازشان را بکشی و به آن ها بگویی لیاقتت بیشتر از این حرف هاست. گاهی کلمات وزن می گیرند و قافیه و می شوند شعر؛ گاهی هم می شوند مکتوبات یک نویسندۀ خوش خیال که در شوق کلمات، چشمه ی ذهنش را جاری دفتر می کند و صفحه کاغذ را مملؤ از چیزهایی که می داند و نمی داند یا اینکه می خواهد بداند. آگاتای سابق؛ 1402/12/19
هدایت شده از   𝑨𝒓𝒆𝒖𝒎 ִֶ
-
با دیدن این تصویر صدای اون گیول تو مغزم میپیچه: وود یو نووو مای نیییمم ، ایف آی سُ یو این هِوِننن؟😔✨
هدایت شده از نارگیل کوچولو:)
بیا خودمونو بغل کنیم بیا حتی اگه کسی نیست که بگه آفرین که تا همینجا تحمل کردی آفرین که داری به زندگیت ادامه میدی بیا خودمون از خودمون تشکر کنیم که دووم آوردیم بیا قول بدیم فعلا ادامه بدیم، کم نیاریم بیا یادمون بمونه یه خدایی هم بالا سرمون هست که ما رو میبینه و حواسش هست..
beauty<3🤍
امتحان امروز ۱۰ شدم ولی خوشحالم. می پرسید چرا؟ چون بوی خوبی میدم:))
خودم را گم کرده ام، شما آن را دیده اید؟!
شاید زیر درخت گلابی نشسته استراحت میکند یا در آن کوچه باریک که بوی قورمه‌سبزی میدهد، قدم میزند نمیدانم.. شاید هم با پسر ها گل‌کوچک بازی میکند یا در کنار ننه‌جان نشسته و انگشت های چروکیده و مهربان ننه، موهای سیاه و بلندش را میبافد شاید چادر سفید گلگلی اش را پوشیده و در حیاط با گلسوم، دختر همسایه بغلی عروسک بازی میکند یا در کنار دریا با چوب نازکی که پیدا کرده، مشق امروزش را تمرین میکند: بابا آب داد. بادبادک آبی است نمیدانم کجاست یا حتی چه کار میکند در دشتی سوسن میچیند؟ میرقصد؟ نقاشی میکشد؟ تنهاست؟ عاشق شده است؟ میخندد؟ نمیدانم.. نگرانش هستم شما آن را ندیده اید؟!