eitaa logo
کانال جوانی جمعیت شهرستان کوثر
207 دنبال‌کننده
180 عکس
137 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
باعجله خرید هامو کردم، آخه دخترم تازه خوابیده بود و سپرده بودم به مادرشوهرم، منم از فرصت استفاده کردم اومدم مغازه ی سرکوچه تا خرید کنم. مشغول پرداخت بودم که چشمم افتاد به کیسه ی لبو، کل بچگی هام عین یک فیلم از جلو چشمم گذشت، مقداری لبو هم به خریدم اضافه کردم. رسیدم خونه لبوها رو شستم و بار گذاشتم. رفتم زمانی که خیلی بچه بودم. ما پنج تا خواهر برادر شیر به شیر بودیم. هیچ وقت نفهمیدیم چطوری بزرگ شدیم، یادمه پدرم زمستان شهرستان بود و مادرم ما رو با جون دل بزرگمون کرد. ظهر ها که از مدرسه می‌آمدیم غذامون حاضر و آماده بود، عصر های پاییز و زمستان مادر منقل کرسی رو ذغال گداخته می‌ریخت، لبو قاچ می کرد، کدو قاچ میکرد می پخت برامون. بادام و گردو می‌شکست با مویز قاطی می‌کرد و پوکه هاشو می‌ریخت داخل منقل کرسی، چقدر خونه مون گرم و باصفا بود، در آن سرمای استخوان سوز زمستان. دلتنگ پدر بودیم. به هم قول داده بودیم تا اومدن پدر، کمک کار مادر در کار دامداری باشیم. هر ۵تا خواهر برادر بسیج شده بودیم تا وقتی بابا آمد از کارمان راضی باشه. مسئولیتها رو بین خودمان تقسیم کرده بودیم، یکی مسئول آب گذاشتن، یکی علوفه و... به استقلال در زندگی و پیروزی در کارها توام با صبر رسیدیم. شاید از اونی که به خیالش دوتا بچه داشت و لای پر قو بزرگشون می‌کرد بهتر پیش رفتیم. تا جایی که اونها در نوجوانی از فرط تنهایی رو به جنس مخالف آوردن و ما با شستن جوراب های داداشمون و گرفتن دستمزد، قلک هامون پر میکردیم البته اینم بگم خودشون به ما پول میدادن این شیوه ای بود تا قدردان پولی که براش زحمت رفته باشیم. یادمه ۹ سالم که بود، مادرم گفت ازین به بعد شستن لباسات با خودته، منم خودم لباسامو می شستم و پهن می‌کردم. مادرم دور از چشم من دوباره لباسارو از بند جمع می‌کرد و آب می‌کشید تا وقتی که مطمئن شد تمیز می‌شورم.😂 کم کم ما قد کشیدیم و عاقل شدیم و صاحب همسر و زندگی و بچه شدیم. برای ازدواج خودم از اونجایی که متاسفانه پدرم آسمانی شده بود😔 تمام تلاشم بر این بود که زندگی بدون فشار بر دو طرف شروع کنم ساده و بی آلایش گرچه عروسی بدون خرج و مخارج نمیشه اما در حد توان ساده گرفتم، خواهر و برادرام برای ازدواجم کمکم کردند، خدا کمک حالشان باشه. یادمه مادرم طلاشو برای جهازم فروخته بود و پیامک واریزی رو دیدم به طلافروشی که آشنا بود رفتم و پول رو پس دادم و طلای مادرمو برگرداندم و الان هروقت داخل اون طلافروشی میشم به احترام من از جاش بلند میشه، نه این که من کسی باشم نه فقط به خاطر اینکه در سابقه چهل ساله کسب و کارش چنین حرکتی ندیده بود. تمام دارایی من فقط یک حلقه طلا بود اما خدا جبران کرد. حتی اگر این هم نبود، ملالی نبود. که پیامبر خدا ص می‌فرمایند: ازدواج های پرهزینه بی برکت اند. و من می‌دیدم اطرافیانم زمین می‌فروشند تا سرویس طلایی سنگین پیشکش عروس کنند، گرچه شاید دلخوشی زندگی آنها هم همین بریز و بپاش های غیر ضروریه که اونم خیلی حرف داره خوبیه ازدواج آسان اینه که قرض و بدهی کمتری داری و برای زندگی مشترک تمام دغدغه ای که داری پیش بردن زندگی حتی اگر مستاجر باشی، هر چقدر قرض کمتر آرامش اول زندگی بیشتر.. لقمه حلال پدرم و درایت مادرم خیلی در زندگی ما موثر بوده و هست. به مادرم و به زحمات بسیاری که پدر برای ما کشید نگاه که میکنم، میبینم ما رو با قلبشون بزرگ کردن، حتی بیشتر از توانی که داشتن. کاش بشه منم عین اونا باشم☺️ فرزندان سرد و بی مسئولیتی بار نیاوردن، به این رسیدم هرچی مسئولیت بیشتر دلخوشی هم بیشتر... تجربه به من ثابت کرده که ناملایمات ها و ناسازگاری های روزگار برای همه هست و برای رشد انسان لازمه، باید ترسید از وقتی که بیش از حد همه چی آرومه وقتی زیادی فشار زندگی رو حس میکنم یا عزیزی دارم که بیماره یا بیکاره یا شاهد مرگ ناگهانی عزیزی هستم که وجودش آرامش دهنده بوده و خیلی از اتفاقاتی که حوصله رو ازم میگیره، خودم رو مهمون میکنم به شنیدن یک روضه از اهل بیت و اباعبدالله و میبینم چقدر سبک شدم. انشاءالله که نسل همه ما حسینی باشند و پیرو علوی زیر بیرق اباعبدالله. ما هرگز شانه خالی نمی‌کنیم و برا دین خدا جهاد میکنیم به امید اینکه فرزندم صاحب خواهر و برادرایی بشه از جنس همدلی و اتحاد.. این تجربه رو از یک متولد دهه هفتادی خوندید، که ته تغاری خانواده است و سال ۹۹ ازدواج کرده و الان یک فرزند داره. https://eitaa.com/javani_jamiyat_kosar
✨ لِّلَّهِ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ یخَلُقُ مَا یَشَاءُ یهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَثًا وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ * أَوْ یُزَوِّجُهُمْ ذُکْرَانًا وَ إِنَثًا وَ یجَعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیمًا إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ» شوری، آیات ۴۹-۵۰ ✨«مالکیّت و حاکمیّت آسمان‌ها و زمین از آن خدا است هر چه را بخواهد می‌آفریند به هر کس اراده کند دختر می‌بخشد و به هر کس بخواهد پسر یا [اگر بخواهد] پسر و دختر -هر دو- را براى آنان جمع می‌کند و هر کس را بخواهد عقیم می‌گذارد؛ زیرا او دانا و قادر است» https://eitaa.com/javani_jamiyat_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده متولد ۸۵ هستم و حدودا ۸ ماهه که ازدواج کردم. ما ۴تا خواهر برادریم که به امید خدا پنجمی هم تو راهه... باید بگم ما قرار نبود ۵ تا بچه بشیم، خوب یادمه که مادر و پدرم یه زمانی به خاطر حرف مردم که میگفتن زنت دخترزاست و پسر ندارید و کلی چرت و پرت دیگه میرفتن دکتر و کلی خرج کردن که پسردار بشن ولی خب حکمت خدا چیز دیگه ای بود و برای بار سوم هم دختردار شدن... مادرم اون زمان می خواست سقطش کنه و هر روزش شده بود گریه و ناله و شکایت از خدا، چون دیگه از دست مادربزرگم و عمه هام خلاصی نداشت🥲 با هزار بدبختی راضی شد بچه رو نگه داره بعد از اینکه خواهرم به دنیا اومد وضع زندگیمون خیلی بهتر شد، زندگی شادتری داشتیم تا اینکه چندسال بعد مادرم برای بار چهارم خداخواسته باردار شد. سر این بارداری توی خونه ما جنگ به پا بود چون بچه پسر بود و پدرم قبول نمی‌کرد سقطش کنن، مادرم می گفت دیگه توان بچه بزرگ کردن ندارم، بارها اقدام به سقط کرد ولی به خواست خدا بچه چیزیش نشد خدا یه برادر خوشگل و بامزه بهمون هدیه داد، که بعد اومدنش کلی برکت اومد تو زندگیمون، تونستیم طبقه بالای خونه مون رو بسازیم و ماشین جدید بخریم و کار بابام بهتر شد و من با یه آقای خوب و متدین ازدواج کردم. اما داستان ما به اینجا ختم نمیشه😅 همه دیگه میگفتن بسه و هم سه تا دختر داری و پسردار هم شدی، دیگه کافیه مادرم هم همین نظر رو داشت چون دیگه نه روحیه بچه داری داشت نه توان جسمی واسه نگه داشتن بچه داره هرچند که سنش هم چندان بالا نیست ۳۷ سالشه خلاصه یه ماه مونده به عروسی من ما فهمیدیم که مامانم برای بار پنجم بارداره (البته اینو اضافه کنم که بارداری ششم بود چون اون وسط قبل تولد برادرم یه بارداری دوقلو داشت که خودشون سقط شدن) تو گیر و دار کارای عروسی و خرید جهیزیه و اینا مادرم عزا گرفته بود چون هیچ پزشکی راضی به سقط نمی‌شد، بچه ۴ ماهه بود و به اصطلاح اونا ما دیر فهمیده بودیم کار مادرم شده بود گریه و ناله حتی دیگه با خدا هم دعوا داشت. پدرم با اینکه عاشق بچه هست ولی ایندفعه دیگه حتی اون هم برخلاف قبل خوشحال نبود و انگار ناراضی بود از اومدن این بچه شاید تنها کسی که از اومدن این بچه خوشحال بود من بودم. مادرم شهر رو بهم ریخته بود در به در داشت دنبال پزشکی می‌گشت که بچه رو بندازه یه پزشک بهش گفته بود که میشه سقط کرد ولی خطر جانی داره و هراتفاقی بیفته مسئولیتش با خودتونه. با اینکه میدونستم اگه این بچه به دنیا بیاد به خصوص اگه دختر باشه حرف و حدیث ها از طرف فامیل پدری و مادریم و طرف فامیل شوهرم شدت پیدا میکنه ولی از اینکه مامانم دنبال این بود که اون بچه رو بکشه خیلی ناراحت بودم. خلاصه که مامانم انگار دیگه از جون خودش هم میخواست واسه کشتن اون بچه بگذره برای همین صبر کرد تا من عروسی کنم بعد اقدام به سقط بکنه. اینکه اینکار رو عقب انداخته بود من رو خوشحال می‌کرد چون بعدش فرصت بود برای منصرف کردنش خلاصه عروسی گرفته شد و مامانم دوباره برگشت سر خونه اول انگار دیگه همه درها به روش بسته بودن و نمی‌دونست چیکار کنه یه روز زنگ زد به من و با گریه بهم گفت که من این بچه رو نمیخوام و نمیخوام تو از طرف فامیلای شوهرت حرف و حدیث بشنوی و خسته شدم و نمیدونم چیکار کنم. گفت نمیخوام تو اول زندگی به سختی بیفتی و به خاطر من حرف بشنوی اگه تو بگی برو بندازش به قیمت جونمم شده اینکارو میکنم. خلاصه با کلی بدبختی راضیش کردم بچه رو نگه داره و دلداریش دادم و گفتم از کجا میدونی اگه دست به قتل این بچه بزنی زندگیت بهتر میشه؟ شاید اومدنش یه حکمتی داره و خدا میخواد از طریق این بچه یه دری واسمون باز کنه. الان به امید خدا سه ماه بعد قرارِ خواهر قشنگم به دنیا بیاد و من مطمئنم که با خودش کلی خیر و برکت به زندگیمون میاره و بچه ای به مراتب خیلی بهتر از من و خواهرام میشه. راستش من خودمم خیلی دوست دارم بچه دار بشم ولی هم مامانم مدام سرزنشم میکنه، هم همسرم راضی نیست هرچی میگم میگه زوده برات و اول درست مهمه و شرایط بهتر بشه بعد. خودمم میدونم که بچه داری و همزمان درس خوندن و کار کردن چقدر سخته ولی من توان اینو دارم که این سختی رو مدیریت کنم و هم به بچم برسم هم به کارم... یه حسی بهم میگه اگه بچه بیاد تو زندگیم هم شرایط زندگیم بهتر میشه هم توی روحیه ام خیلی تاثیر میذاره خودمم تنبلی تخمدان دارم و میترسم دیر اقدام کنم و نشه😓 من عاشق بچه ام لطفا دعا کنید برام هرچی به صلاحه پیش بیاد🌹 https://eitaa.com/javani_jamiyat_kosar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⛔️داریم پـــیـــر می شویم 🔴دیگر 2 فرزند کافی نیست https://eitaa.com/javani_jamiyat_kosar
💠با حضور مشاور وزیر بهداشت و مدیرکل حوزه وزارتی انجام شد؛ 🔴آغاز به کار معاون جدید درمان وزارت بهداشت 🔴دکتر صادق نیت، مشاور وزیر بهداشت و مدیرکل حوزه وزارتی: 🔺دکتر رضوی تجارب فراوان و ارزشمندی در حوزه سلامت دارد که می تواند به پیشرفت حوزه درمان کمک کند. 🫥دکتر رییسی، معاون بهداشت وزارت بهداشت: 🔻ارتباط بین بهداشت و درمان، غیرقابل تفکیک است. 🔻در زمینه کنترل و مبارزه با بیماریها به ویژه بیماریهای غیرواگیر مانند سرطان و نیز در زمینه پزشکی خانواده و جوانی جمعیت، تکالیف و ماموریت‌های مشترکی وجود دارد و باید ارتباط و همکاری بسیار نزدیکی بین دو معاونت درمان و بهداشت وجود داشته باشد. https://eitaa.com/javani_jamiyat_kosar
🟡بهورز، قلب تپنده شبکه بهداشت و درمان؛ قهرمانی بی‌ادعا که در سکوت، از دل روستاها تا دورترین نقاط، برای سلامت جامعه قدم برمی‌دارد. آن‌ها چراغ امید را روشن می‌کنند و با آموزش، پیشگیری و درمان، آینده‌ای سالم‌تر برای همه می‌سازند 📍 اجرای طرح واکسیناسیون فلج اطفال در منطقه سیاری شهرستان لاشار، سیستان و بلوچستان https://eitaa.com/javani_jamiyat_kosar
🟢راهکارهای پیشگیری از تحلیل عضلانی در سالمندان 👈دکتر کاوه، عضو هیات علمی دانشگاه علوم پزشکی شیراز: 🔴انسان‌ها پس از سن ۲۵ سالگی هر سال نیم درصد تا یک درصد از توده عضلانی خود را از دست می‌دهند. 🔴ورزش باعث تحریک سنتز پروتئین در ماهیچه‌ها شده و عملکرد آن‌ها را بهبود می‌بخشد. 🔴مصرف کافی آب یا هیدراتاسیون برای عملکرد و ریکاوری عضلات ضروری است. 🔴کلاژن یک پروتئین ساختاری است که حدود 30 درصد از کل پروتئین بدن ما را تشکیل می دهد. 🔴آنتی اکسیدان ها ترکیباتی هستند که در بدن ما به طور طبیعی یافت می شود و یا از طریق رژیم غذایی یا مکمل ها دریافت می شود. https://eitaa.com/javani_jamiyat_kosar