eitaa logo
مسیر نوکری
2.6هزار دنبال‌کننده
880 عکس
660 ویدیو
166 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد او ماند که در کنار زینب باشد سجاد که سجاده به او دل می‌بست ، تدبیر خدا بود که در تب باشد ... https://eitaa.com/javdafshani
1. من نگویم.mp3
5.41M
قسمت اول : ( علیه السلام ) من نگویم ظلم بر من کم کنید ... ۲۰ شهریورماه ۱۳۹۸ هیئت ثارالله قم https://eitaa.com/javdafshani
قسمت اول : ( علیه السلام ) من نگویم ظلم بر من کم کنید بلکه زنجیر مرا محکم کنید ( ای غریب ، ای غریب ... از امروز غل و زنجیر به گردنش انداختند ، امروز وقتی حضرت رو سوار بر شتر بی جهاز کردند ، نوشتند شتر ، یک کوهانه بود ، حضرت رو مرکب قرار نگرفت ، از روی مرکب بر زمین افتاد ، عوض اینکه بگن کجاوه بگذارید ، محمل بگذارید ، مرکب راهوار بیارید ، میدونید چه دستور دادند ؟ دستور دادند پاهای حضرت رو از زیر شکم شتر ببندند ... ؟ ) من نگویم ظلم بر من کم کنید بلکه زنجیر مرا محکم کنید ظلم بر من بیش از، این ها کنید ( اگه میخواهیدتازیانه بزنید ، به من بزنید ، میخواهید سنگ بزنید ، به من بزنید ... ) ظلم بر من بیش از، این ها کنید لیک دست عمّه ام را واکنید عمّه ام چون مادرم زهرا شده پشتش از بارِ مصیبت ، تا شده مادرم گر پهلویش از در شکست عمّه ام را چوب محمل سر شکست ... روضه های زین العابدین ، عجیبه ، بی جهت نبود 35 سال گریه میکرد ، اما درِ دروازه شام ، یک جمله ای فرمودند ، که کنار بدن بی سرِ بابا هم این جمله را نگفتند ... فرمود ای کاش مادر مرا نزائیده بود ... آدم وقتی صحنه ای رو ببینه از دنیا سیر شده باشه ، میگه ای کاش من نبودم نمی دیدم ... مگه حضرت چه صحنه ای می دید ؟ شاید یک نگاه میکرد می دید عمه هاش رو دارند تازیانه می زنند ؟ یه نگاه میکرد می دید خواهراش رو دارند سنگ می زنند ... اما یه صحنه ای نوشتند ، جگر رو آتیش میزنه ... نوشتند : یه پیرزن شامی ، از بالای بام ، یه سنگی پرتاب کرد ، این سنگ به سرِ بریده ی ابی عبدالله ... سر از بالای نیزه روی زمین افتاد ... زین العابدین این صحنه ها رو دید ، فرمودند : ای کاش مادر مرا نزائیده بود ... 20/5/1398 https://eitaa.com/javdafshani
قسمت دوم : ( علیه السلام ) گریز به : ( سلام الله علیها ) بگم آقا دست های شما بسته بود ، جلو چشم تان عمه هاتون رو میزدند ؟ خواهراتونو میزدند ؟دستای شما در غلو در زنجیر بود ، اما این تازگی نداشت ، یه روز هم مدینه ، دستای جدتان علی را بستند ... ها ... امشب میخواهیم بانام فاطمه ، پرونده ی این چند شب رو مُهرکنیم ... یا زهرا ... ، اون روز جلوی چشم مولا ، مادرتان زهرا رو میزدند ؟ اون روز جلوی چشم امیرالمومنین ، مادرتان زمین خورد ؟ میزد مرا مُغیره و ... به خودِ حضرت زهرا ، طاقت نداری مادرت جلوی چشمت حتی زمین بخوره ، فوری میدوی زیر بغل هاشو میگیری ، مادر چی شد ؟ چرا زمین خوردی ؟ تا برسه کسی جلوی چشمت مادرت رو بزنه ؟ میزد مرا مُغیره و یک تن به او نگفت زن را ، کسی مقابل شوهر نمی زند الهی اگر مادر رو میزنند ، جلوی دخترش نزنند ... گفت یه شب تو مدینه ، اون زمانی که آزاد بود و میگذاشتن پشت دیوار بقیع روضه مادرم رو خوندم ، در و دیوار اون شب گریه میکردند ، مجلس عجیبی بود ، مجلس که تمام شد ، همه رفتند ، فردای اون شب ، میرفتم زیارت حرم پیغمبر (ص) ، یه مرتبه دیدم یه آقای جوانی ، با چشمای اشک آلود اومد جلو ، گفت فلانی ، دیشب خوب مارو سوزوندی پشت دیوار بقیع ، خب مجلسی بود ،حالی بود ، بی بی نظر کرده بود ، مگه چی شده ؟ گفت : حاج آقا ، من دیشب با خانومم ، با یه دختر پنج شش ساله ، پامنبرت بودیم ، خیلی گریه کردیم ، مجلس که تمام شد، رفتیم هتل ، خوابیده بودم ، نیمه شب یه صدای ناله ای منو از خواب بیدار کرد ، بلند شدم ، دیدم خانومم نشسته داره گریه میکنه ، گفتم خانم چیه ؟ چرا گریه میکنی ؟ چرا نمیخوابی ؟ گفت میخام بخوابم اما گریه امانم نمیده ... گفتم چی شده ، به من بگو ، گفت آخه امشب که از پشت دیوار بقیع برمیگشتیم ، این دخترم یه سئوال از من کرد ، جیگر منو آتش زده ... چه سئوالی کرد ؟ گفت همینطور که برمیگشتیم ، دخترم به من گفت : مادر ، این آقایی که روضه میخوند ، میگفت بی بی رو سیلی زدند ، آیا درسته ؟ گفتم آره مادر ... پرسید اون آقایی که روضه میخوند میگفت با غلاف شمشیر زدند ؟ آیا درسته ؟ گفتم آره مادر ... بینِ در و دیوار پهلوش رو شکستند ؟ درسته ؟ گفتم آره مادر ، سرش رو بلند کرد ، گفت مادر مگه فاطمه شوهر نداشت ... ؟ شما با ناله هاتون جواب بدهید ... مگه پسر نداشت ؟ هم شوهر داشت ، هم پسر داشت ، اما وقتی میزدنش دستای علی رو بسته بودند ، ای ی ی ی مادر ... مادر ، مادر ، مادر ... بیش از همه ، به حالت زینب دلم بسوخت مادر، کسی مقابل دختر نمیزند یه بیت داره ، حاج آقای سازگار ، گفتم و تمام ... امضارو بگیر از بی بی ، بگو بی بی جان ، این چند شب رو میخام شما امضا کنید ، یه بیت داره حاج آقای سازگار از زبان بی بی زینب میگه : دیدم که خصم ستمکار ریخت بر سرت ( یه نفر نبودند ، قنفذ بود ، مغیره بود ، دیگران بودند ) دیدم که خصم ستمکار ریخت بر سرت ( خدا میدونه از موقعی که این یه بیت رو من شنیدم ، مدت ها با این یک بیت ، گریه میکردم ) دیدم که خصم ستمکار ریخت بر سرت ، قدّم نمی رسید که خود را سپر کنم ... اما کربلا تلافی کرد زینب ، هر کجا میخواستند بچه هارو بزنند ، می دوید بازوش رو سپر میکرد ... رقیه رو نزنید ، سکینه رو نزنید ... زینب رو بزنید ... هر کجا نشستی به قصد فرج ، ناله بزن یا حسییین ... 20/5/1398 https://eitaa.com/javdafshani
3. طلب مرگ.pdf
704.4K
« فیالیتَ اُمّی لَم تَلِدنی و لَم اَکُن اسیراً یَرانی » ای کاش من به دنیا نمی آمدم ، مادر مرا نمی زائید و من خودم را اسیر یزید نمی دیدم ... https://eitaa.com/javdafshani
(ع) من را به جُرمِ عاشقیِ یار می بَرند با این تنِ پُر از تب ِ بیمار می برند ؟ این روزگار عجب بی حیا شده است ؟ آلِ رسول را سرِ بازار می بَرند ... ؟ https://eitaa.com/javdafshani
1. تا اشک هست.mp3
5.63M
قسمت اول : ( علیه السلام ) تا اشک هست ، در بصرم گریه می کنم ۲ مهر ماه ۱۳۹۸ https://eitaa.com/javdafshani
قسمت اول : ( علیه السلام ) تا اشک هست ، در بصرم گریه می کنم با این توان مختصرم گریه می کنم تنها نه با دو چشم ترم گریه می کنم با خونِ مانده بر جگرم گریه می کنم رنگم زمان دیدن مذبوح می پرد یا مادری که کودک شش ماهه می برد با هر چه هست دور و برم گریه می کنم روح صحیفه پُر شده از گریه کردنم خمسِ عشر، بهانه شده بهرِ شیونم گاهی گریز ، بینِ ابوحمزه می زنم بینِ نوافل سحرم گریه می کنم ... از خنده های حرمله زجری کشیده ام من که عقیله را ، سرِ بازار دیده ام بر دردهایِ عمه ی قامت خمیده ام بر غربت بزرگِ حرم ( گریه می کنم )3 آقا جان ، یا بقیه الله معذرت میخام : ناموس خود ، به ناقه ی عریان که دیده است؟ آتش میانِ زلف پریشان که دیده است ؟ زینب میانِ خِیل اسیران که دیده است ؟ وقتی عقیله وارد بزم شراب شد وقتی که خواهرم به کنیزی خطاب شد روی سرم تمام زمانه خراب شد با این همه مصیبت و غم گریه میکنم ... ۲ مهر ماه ۱۳۹۸ https://eitaa.com/javdafshani
2. شلاق و زخم.mp3
2.85M
قسمت دوم : ( علیه السلام ) شلاق و زخم سلسله از خاطرم نرفت ۲ مهر ماه ۱۳۹۸ https://eitaa.com/javdafshani
قسمت دوم : ( علیه السلام ) شلاق و زخم سلسله از خاطرم نرفت شام و شراب و هلهله از خاطرم نرفت ... همه جای شام سخت بود ، خود حضرت سه مرتبه فرمودند : « الشام ، الشام ، الشام » ... مارو به یه ریسمان بسته بودند ، سرِ ریسمان به بازوی من ، آخر ریسمان به بازوی عمه جانم زینب ... لااله الاالله ... وقتی زن و بچه رو وارد مجلس یزید کردند ... نگاه میکردند ، قد میکشیدند ... اینجا بود زینب کبری ، دختر امیرالمومنین ، از جا بلند شد : أمِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاءِ ... آیا این عدل توست ، ای پسر آزاده شده ی پدرمن ؟ زنان حرم تو ، پشت پرده باشند ، دختران پیغمبر (ص) ، جلوی چشم نامحرمان ؟ حریف نطق بی بی زینب نشد ... بگم چطور زینب رو آرام کرد ؟ یه مرتبه دیدند چوب دستیش رو برداشت ، آی ی ی ی ... چه کرد با دل زینب و اهلبیت (ع) ؟ زینبی که همه جا ایستاد ، کنار بدند بی سرِ برادر از پا نیفتاد ، دست زیر بدن برد ، گفت : خدایا این قربانی را از آل محمد قبول کن ... این زینب ، تو مجلس یزید صبرش رو از کف داد ، تا دید یزید داره با چوب به لب و دهان حسینش میزنه ، دیدند دست برد ، گریبان پاره کرد ... ای حسییین ... ۲ مهر ماه ۱۳۹۸ https://eitaa.com/javdafshani
3. زمینه.mp3
6.21M
قسمت سوم : ( علیه السلام ) (یا علی یِ بن حسین ) تکرار لاله ی سرخ شهادت تنِ تبدار من است چشمه ی فیض خدا چشم گُهر بار من است غل و زنجیر گران غم یک دشت شهید این همه بارِگران بر تن بیمار من است (یا علی یِ بن حسین ) تکرار در میانِ شهدا جانِ مرا باز خرید عمه ام بعدِ خدا یار و نگهدار من است (یا علی یِ بن حسین ) تکرار از ازل در طلبت چشم ترم گفت حسین هركجا بال زدم بال و پرم گفت حسين مادرم داد به من شیرمحبت اما من حسيني شدم از بس پدرم گفت حسين ای حرمت کعبه ی آزادگان قبلگه دل به خدا دادگان ( یا ابالفضل ... ) تکرار ۲ مهر ماه ۱۳۹۸ https://eitaa.com/javdafshani