#شـهیــدانــہ✨
•.
﴿ در این سیاهے شهࢪ دل بہ نگاھ طُ بستہ ایم
حتے ثانیہ اۍ، لحظہ اۍ نگاهټ را رد نڪن...﴾
.•
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
#خاطرات_شهدا🖇
🔗💛کارهایش را روی نظم و انضباظ انجام می داد و برای بیت المال اهمیت و حساسیت خاصی قائل بود.
💚 نحوه برخورد و سلوک او با اقوام و دوستان و همکاران باعث شده بود که مورد علاقه و احترام همه باشد.
🔗نسبت به والدین خود احترام و محبت وافری داشت و هیچگاه جلوتر از آنها قدم بر نمی داشت. بنا به اظهارات همرزمانش، وصیتنامه 📝اش
را همزمان با بمباران مسجد جامع خرمشهر نوشت. او همواره به مادرش می گفت:
🌿"شما باید مانند مادر وهب باشید، اگر من به راه اسلام نرفتم، شیرتان را حلالم نکنید."
#شهید_کاظم_کاظمی💕
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
وای 😮وای😮 وای😮
یه کانال بهت معرفی کنم پر از مطالب مهدوی و امام زمانی باشه ؟!😍
ببین عاشقش میشی ها😍
🗣پر از مطالب امام زمانی😎
🤩بدو بدو که الان این پیام حذف میشه
@fadayianmahdi
👈کانالی پر از مطالب امام زمانی و جذاب😍
👈اینجا یاد میگیری چطور امام زمانی زندگی کنی
👈تازه برای محصل هامون هم برنامه های ویژه داریم😱😍😍
@fadayianmahdi
🔴🔴خبر خبر
😎👈می خوای فدای امام زمانت بشی؟!
😎👈می خوای یه زندگی امام زمانی داشته باشی؟!
😎👈می خوای سوالای امام زمانیت رو به صورت ناشناس بپرسی و هر شب در کانال جواب بگیری؟!
😎👈می خوای سوالای #روانشناسی رو به صورت ناشناس نویس بپرسی و هر شب تو کانال جوابش رو ببینی؟!
😳👈پس چرا وایستادی؟!
👇👇👇👇بزن رو لینک زیر عضو شو و زندگیت رو امام زمانی کن
@fadayianmahdi
🍃🌿منتظر قدوم سبزتون هستیم😍
این ڪاناݪ محشࢪه😍👌
دیگہ چے میخۆاے بھٺر از این
😎نیاے ضرر ڪردے
#نگینگفتی😁
『 https://eitaa.com/joinchat/1586102273Ce209d58bad 』
○•●[ ﷽ ]●•○
°•🌱 ما قصہے عشـ♥️ـق زیاد شنیدیـم
آنچہ دیدیـم
وَࢪاے
عشـ♥️ـق بـۆد ....
● اگـہ دنبـاڵ یہ ڪانـاڵ نـاب مذهبے شھدایے هسٺید 😍
● مےخـۆاید دڵ بدیݩ بہ ائـمہ ۆ شھـدا
● آبـࢪۆ بخـࢪید پیش خـدا
یہ سࢪ بہ ڪانـاڵ👇🏻😉
【عشـ♥ـق یعنے یہ پلاڪ】
بزنیدツ
♡ʝσiŋ🌱↷
『@pelaak 』
#گذرازتبادلات
اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحْرِمُنِیَ الْحُسَیْنْ
خدایا گناهانی را که مرا
از "حسین" محروم میکند ببخش...
#شبتون_حسینی
#خاطرات_شهدا😍😍😍
محسن پایین اتوبوس بود گفتم محسن جان سرت چرا باد کرده؟؟؟🤔😳
به شوخی گفت چون ما بسیجی ها سرمون باد داره.😁
بعد از کلی شوخی و خنده توی اتوبوس🚌
و بعد از کلی خستگی رسیدیم توچال
وکلاس های مختلف واسمون گذاشتن😁
شب قرار شد ستونی پیاده روی کنیم و دامنه کوه رو بریم بالا تا کلاس ستاره شناسی برگزار بشه 😍.
یکی از بچه ها خیلی شر و شلوغ بود🤪 .
وقتی ستونی حرکت کردیم چندین بار سر و صدا کرد 😝.
یکی از مسئولین شاکی شد و از صف کشیدش بیرون و کلی سینه خیز بردش و حسابی اذیت شد و ناراحت بود که بسیج زوری نیست و ....😐😬
وقتی برگشت داخل صف بازم ایجاد سر و صدا کرد و اینبار اون مسئول محترم
با عصبانیت برگشت داد زد گفت بیا بیرون😡.
محسن سریع اومد بیرون و گفت من بودم
محسن معذرت خواهی کرد. 😌
مسئول ما نمی دونست محسن تکاوره ارتش 👨✈️و سر محسن داد زد و اون شب محسن خیلی سینه خیز رفت و تنبیه بدنی شد
ولی بازم مجبورش کردن سینه خیز بره .😞
محسن این فداکاری انجام داد فقط به خاطر اینکه اون پسربچه بیشتر از این اذیت نشه و از بسیج فاصله نگیره.😲 محسن خیلی روی اینکه کسی از سیستم بسیج فاصله نگیره تاکید داشت😍
و سر همین موضوع
خیلی سختی و حرف شنید.....☹
#شهید_محسن_قوطاسلو
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
﷽ 💢 #قرار_شبانه 💢
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
روایـت اسـت کـه :
هـر زمـان جـوانـی دعـای فـرج ِ مـهـدی (عـج) را زمـزمـه کـند.. هـمزمان امـام زمـان دسـتهـای مـبـارکـشـان را بـه سـوی آسـمـان بـلـنـد مـی کـنـند و بــرای ِ آن جـوان دعـا مـیـفـرمـایند...
چـه خـوش سـعـادتـن کـسـانـی کـه حـداقـل روزی یـک بـار دعـای ِ فـرج را زمـزمه می کـنند ..
💫🌷✨پس این توفیق را از خود دریغ مکن✨🌷💫
🔔☄بياد مولا به رسم هر شب 🔔
🌸✨بسم الله الرحمن الرحيم✨🌸
🌸اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ،✨
🌸 وَبَرِحَ الْخَفاءُ ،✨
🌸وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ،✨
🌸 وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ ✨
🌸وَضاقَتِ الاْرْضُ ، ✨
🌸وَمُنِعَتِ السَّماءُ ✨
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ،✨
🌸 وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ،✨
🌸 وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ؛✨
🌸اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ،✨
🌸اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا 🌸 طاعَتَهُمْ ،✨
🌸 وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم✨
🌸فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا✨
🌸ً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛✨
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ ✨
🌸اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، ✨
✨🌸وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛✨
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛✨
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، ✨
🌸اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، ✨
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،✨
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛✨
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ،✨
🌸بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ🌸
و برای سلامتی محبوب
🎀اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ السَّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ اَرْضَكَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا .🎀
#السلامعلیڪ_یابقیـــهالله
#اللهم_عجلـــ_لولیڪ_الفرجـ 🤲
#التماس_دعای_فرج 🤲
🌷@javidan_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پســت_پـایـــانـی
🕙سـاعـت عـاشقـے
💠دعـــــاے فـــرج💠
⚜️اکثرو الدعا بتعجيل الفرج فان ذلک فرجکم⚜️
🌷@javidan_shohada
✨💕امروز رابا سلام به 14معصوم (ع)شروع کنیم💕✨
❤️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ❤
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌸
🌹ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪَ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
💖ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ💖
🌷ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌷
🌺ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌺
💐ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍ ﻥِ ﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎته💐
💕ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ💕
✨ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ✨
🍃ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﻥِ ﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🍃
🌸ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﻥِ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌸
🌺السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان...
ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌺
✨✨✨🍃🌹التماس دعای فرج🌹🍃✨✨✨
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
⊰❀⊱اولین #ســـلام_صبــحگاهے
⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱━═━━═━ا
تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان #حضـــرتصـاحـبالــزمان
【عجل الله فرجه】
السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان
⊰❀⊱و #سـلامبرسـالارشهیـــدان
━═━━═━⊰❀⊱⊰❀⊱⊰❀⊱ا
اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ
اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْــن..
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام حسن عسکری (ع):
🔹فرزند من همان قائم بعد از من است و همان کسی است که دارای علائم پیغمبران یعنی طول عمر و غیبت طولانی خواهد بود. بر اثر طولانی بودن مدت غیبتش، دلها را قساوت می گیرد و جز افرادی که خداوند مهر ایمان بر دلشان زده و با امداد غیبی مؤید داشته، کسی در راه اعتقاد به وی ثابت نمیماند. ( کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق، ج ۲، ص ۵۲۴)
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌹 #هر_روز_با_قران🌹
👈هر روز یک صفحه از قران کریم براے سلامتے امام زمان( عجل الله )، هدیه به روح امام و شهدا و جمیع رفتگان و آمرزش گناهان و شفاے مریضان
#رعد_253
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
یا صاحب الزمان:
﷽❣ #دیدار_یار ❣﷽
خبر آمدنش را همہ جا پخش ڪنید
میرسد لحظہ میعاد بہ امّید خدا
منتقم میرسد و روز ظهورش حتماً
میشود فاطمہ دلشاد بہ امّید خدا...
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
#خاطرات_شهدا
خوب می دونستم تا چه حد به امام (ره) علاقه دارد ، به شوخی بهش گفتم ،
حسن آقا ! ، این همه مجتهد داریم شما میگید من مقلد چه کسی باشم بهتره !؟
چشم هایش از تعجب گرد شد و گفت ،
هنوز نمی دونی !؟ ، خوب معلومه ، امام خمینی بعد از پیامبر و ائمه ، تنها کسی است که توانسته این امت عظیم رو پشت سر خودش توی راه دین بیاره و واقعیت اسلام رو بفهمونه .
من آرزو دارم وقتی شهید شدم ، امام دست روی تابوتم بکشه.....
سردار
#شهیدحسن_انفرادی
📕 خط عاشقی ، ج 5
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
#طنز_جبهه😂😂
یہ جا هسٺ:•°✨°•
شہید ابراهــیم هادے•°🧡°•
پُست نگہبانےرو •°💥°•
زودتر ترڪ میڪنه•°👀°•
بعد فرمانده میگهـ •°🤨°•
۳۰۰صلوات جریمتہ•°📿°•
یڪم فڪر میڪنه و میگه؛•°😌°•
برادرا بلند صلوات•°🔊°•
همه صلوات میفرستن•°😁°•
برمیگرده و میگه بفرما از ۳۰۰تا هم بیشتر شد...😂
#داداش_ابراهیم
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 صوت شهید فخریزاده درباره اختلاس و زندگی تجملاتی برخی مسئولان
کسی شهید میشه که در زمان حیاتش شهید شده باشه
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
••🥀••
📲| #ٻہجــــانۅۺٺہبۅد |
ۿـر ۅَقـ‹🕡›ـٺْ
خۅاسٺے گُنـاه کنۍ❛
ٻہ لحظہ ۅاٻسا✋🏼°°
دسٺتُ بذار رۅ سٻنہ🌱
ۅ
سہبار بگــۅ[🗣}
#السلامعلٻڬٻااباعبدالله•♥️
ـ
ـ
حالا اگہ ٺۅنسٺے‘⚠️حرمٺۺُ
بشکـــــــــــڹۅگناه کـڹ...
ـ
ـ
• #آرهنمٻـشہنمےٺۅنٻم("
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_سوم
💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو میکردم این #خمپارهها فرشته مرگم باشند، اما نه!
من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمیدانستم این #مقاومت به عذاب حیدر ختم میشود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود.
💠 زنعمو با صدای بلند اسمم را تکرار میکرد و مرا در تاریکی نمیدید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال میکردند دوباره کابووس دیدهام و نمیدانستند اینبار در بیداری شاهد #شهادت عشقم هستم.
زنعمو شانههایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره میخواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمیخورد.
💠 #وحشت همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم.
چطور میتوانستم دم بزنم وقتی میدیدم در همین مدت عمو و زنعمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمیکشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال میخواست مراقب ما باشد.
💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بیتابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.»
شاید #داعشیها خمپارهباران کور میکردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل.
💠 گرمای هوا بهحدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل میدیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است.
البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، میدانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و میترسیدم از اینکه علیاصغر #کربلای آمرلی، یوسف باشد.
💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایهها بود، اما سوخت موتور برق خانهها هم یکی پس از دیگری تمام شد.
تنها چند روز طول کشید تا خانههای #آمرلی تبدیل به کورههایی شوند که بیرحمانه تنمان را کباب میکرد و اگر میخواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتشمان میزد.
💠 ماه #رمضان تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری #ایثار میکرد.
اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ #تشنگی و گرسنگی سر میبرید.
💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلیکوپترها در آتش شدید داعش برای شهر میآوردند.
گرمای هوا و شورهآب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم میخورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمیشد و حلیه پا به پای طفلش جان میداد.
💠 موبایلها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر #مظلومی بود که روی زمین در خون دست و پا میزد.
همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست #محاصره مقاومت میکردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود.
💠 چطور میتوانستم #آزادی شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم.
روزها زخم دلم را پشت پرده #صبر و سکوت پنهان میکردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بیخبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره #عشقم باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد.
💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوشمان به غرّش خمپارهها بود و چشممان هر لحظه منتظر نور انفجار که #اذان صبح در آسمان شهر پیچید.
دیگر داعشیها مطمئن شده بودند امشب هم خواب را حراممان کردهاند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانههایشان خزیدند.
💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خوابشان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمیبرد.
پشت پنجرههای بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بیآبی مرده بودند، نگاه میکردم و #حسرت حضور حیدر در همین خانه را میخوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش میچکید.
💠 دستش را با چفیهای بسته بود، اما خونش میرفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه میزد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم.
دلش نمیخواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمین نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟»
پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که #دلواپس حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم میبرمت درمانگاه.»
💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم میدانست در درمانگاه دارویی پیدا نمیشود و نمیخواست دل من بلرزد که چفیه #خونی زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟»
در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :«#حاج_قاسم نمیذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری #داعشیها رو دست به سر میکنه تا هلیکوپترها بتونن بیان.»
💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!»
اشکی که تا روی گونهام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«میخوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!»
💠 و از چشمان شکستهام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کردهام که با لبخندی دلربا دلداریام داد :«انشاءالله #محاصره میشکنه و حیدر برمیگرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه نالههایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است.
دلم میخواست از حال حیدر و داغ #دلتنگیاش بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمیداد.
💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانیاش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون #اسلحه بیارن!»
نفس بلندی کشید تا سینهاش سبک شود و صدای گرفتهاش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچهها #شهید شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحههایی که #آمریکا واسه کردها میفرسته دست ما بود، نفس داعش رو میگرفتیم.»
💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا میجنگیم! فقط #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسم پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت میداد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت.
محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :«#سنجار با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها میکرد، آخر افتاد دست داعش!»
💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمیخواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد.
در میان انگشتانش #نارنجکی جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمیذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!»
💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمیکردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با #آرامشی شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟»
من هنوز نمیفهمیدم چه میگوید و او اضطرابم را حس میکرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دستتون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای #داعش به شهر باز شد...»
💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به #ناموسش صورت رنگ پریدهاش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.»
با دستهایی که از تصور #تعرض داعش میلرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد.
💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا میگرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمندهاش به پای چشمان وحشتزدهام افتاد :«انشاءالله کار به اونجا نمیرسه...»
دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، بهسختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پلههای ایوان پایین رفت.
💠 او میرفت و دل من از رفتنش زیر و رو میشد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد.
عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بیحال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما #شیر دارید؟»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
| #منبر_مجازے |
.
.
به تعبیر استاد برجستہ مرحوم آیت
اللہ بهجت هر جا ڪم آوردی، حوصلہ
نداشتے،گرفتہ بودے، پول نداشتے،
باطریت تموم شد، تسبیح را بردار
و صد مرتبہ بگو:
[ استغفراللہ ربے و اتوب الیہ ]
آروم میشوے. استغفار فقط براے توبہ
و آمرزش از گناهان نیست...
.
.
#مرحوم_استاد_بهجت
#شهید_محمدحسین_محمدخانے
🌹یازهرا🌹
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
#خاطرات_شهدا✨
رئیس انبار برای سرکشی
به قسمت انبار رفته بود.
حاجی رو نمیشناخت،
رو کرده بود به حاجی و گفته بود
با وایستادن و نگاه کردن کاری از پیش نمیبری
حاجی هم دست به کار شده بود
و حسابی کمک کرده بود.
.
بعد از ظهر رئیس انبار از بقیه سربازا
پرسیده بود که این سربازِ کدوم دسته است
تا با فرماندش صحبت کنه و به انبار منتقلش کنه
حسابی از این سربازِ خوشش اومده بود
.
و اون سربازِ خوب حاج حسین خرازی
فرمانده لشگر امام حسین ' علیه السلام ' بود!
.
تو خود حجاب خودی از میان برخیز ...
.
اگر کاربرای خداست
گفتنش برای چه؟
.
شبیه شهدا رفتار کنیم ...
.
شادی روح رفیق و همراه شهیدمون
صلوات + وعجل فرجهم
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
◾️#شهیدانه
شایَد شهـــــادَت
آرزوۍ هَمِه باشَد
امّا یَقیناً
جُز مخُلِصِین
ڪَسی بِدان نَخواهَد رِسید . .
ڪاش بِجای زبان با عَمَلَم،
طَلب شَهادَت مۍ ڪَردمَ🕊
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
#طنز_جبهه😂🤣
🍃🌸چفیه🌸🍃
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ، داد میزد : آهــــای...چفیه ام, سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...هــــمـــه رو بردن !!!😂
دارو ندارمو بردن😄😁😁😁
شادی روحشون که دار و ندارشون همون چفیه بود صلوات🌹.
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
🌿🌷@javidan_shohada🌷🌿
💎🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺💎
خیلـےوقتہبندبندِدلمنواسہ
جرعہجرعہزیارٺِحرمتتنگشدھ:🌿:)¡`•
🕊=)↯
-دنیایـ متن،بیو،پروفـ،استورے :]
-متنهایشࢪایحہاےدلپذیردارد🧡😌
-مَنبَعاستور؎هاےدلۍシ
+نقلونباتازقلمشمیچڪد🖋:]
〖💛 https://eitaa.com/joinchat/3527409722C3e7c453340 💛〗
✾͜͡♥️^-*!
و قاف؛
حرفِاول؏ـشقاست!
آنجاڪہنامتوآغازمیشود💛'
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ↺=)
یہڪانالباحالوهواےشہدا✌️🏻🌿
اینجاعطرپاڪشہدادرجریاناست✨.•
بیاودرمحفلگرممونشࢪڪتڪن!
❥^^🌸↯
〖وَچقدࢪارزشدارداسیرِچھرهےپاڪ
ِتوشدندرمیانِاساࢪاتدنیایــے🌿.•¡〗
-دعوتشدهۍسردارے:)
ڪلیڪرِنجہفرمایید..↻
「🌙💛' https://eitaa.com/joinchat/3527409722C3e7c453340 🌙💛'」
#پیشنہادویژھ☁️🌿