#شهیدانه🌹
🔅شهید ابومهدی المهندس🔅
♦️ ڪنارش ایستاده بودم، شنیدم ڪه میگفت:
#صلیاللهعلیڪیاصاحبالزمان
بهش گفتم: چرا الان به امامزمان سلام دادی..؟!
گفت: شاید این وزشِ باد
و نسیم سلام منو به امامزمانم برساند..
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید محمد سادات سید آبادی🔅
🍃محمد از کودکي فردي آرام، خونگرم، متين، خوش بين و خوش برخورد بود. اخلاق خوب او در نوجواني باعث شده بود که در تمامي مجالس و محافل، محور گفتگوها قرار گيرد.
🍃او روحي با عاطفه و حساس و چهره اي مهربان داشت. همين امر باعث شده بود که دوستان زيادي داشته باشد. وي استعداد فوق العاده اي در امر تحصيل داشت و حلال مشکلات خانواده، دوستان و حتي افراد نا آشنا بود. هيچگاه شخص برايش مطرح نبود، بلکه هدفش خدمت به عموم مردم بود. وي مي افزايد: محمد هيچگاه خواسته مادي بيشتر از حد احتياج و ضرورت نداشت.
🍃 او در زندگي اش کارهاي خير زيادي انجام مي داد؛ اما هيچ وقت آنها را براي کسي بازگو نمي کرد. وقتي خبر شهادت محمد در بين مردم پخش شد، هر کسي که به منزل ما مي آمد با حالتي متاثر از خدماتي که محمد براي آنها انجام داده بود، ياد مي کرد.
🍃وقتي علت ازدواج را از محمد پرسيدم گفت که به قول يکي از روحانيون هنوز ايمان ما کامل نشده است، چون نصف ايمان در ازدواج و متاهل شدن است. براي همين مي خواهم ايمانم کامل شود تا به فيض شهادت برسم.
📚 به نقل از مادر شهید
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید ابراهیم هادی🔅
♦️ زمانی ابراهیم در جمع رفقا در هیئت حاضر میشد ، شور عجیبی برپا میکرد. در سینه زنی و مداحی برای اهل بیت سنگ تمام میگذاشت.
♦️ اما عادت خاصی در هیئت داشت. توی مداحی داد نمیزد. صدای بلندگو را هم اجازه نمیداد زیاد کنند. وقتی هنوز هیئت شروع نشده بود ، سر بلندگوها را به سمت داخل محل هیئت میچرخاند تا همسایه ها اذیت نشوند. اجازه نمیداد رفقای جوان ، که شور و حال بیشتری دارند ، تا دیر وقت در هیئت عمومی عزاداری را ادامه دهند!
♦️ مراقب بود مردم به خاطر مجلس عزای اهل بیت اذیت نشوند. به این مسائل توجه خاص داشت همچنین زمانی که نور چراغ روشن نشده بود ، هیئت را ترک میکرد!
♦️ علت این کار او را بعدها فهمیدم. وقتی که شاهد بودم دوستان هیئتی بعد از هیئت مشغول شوخی و خنده میشدند و به تعبیری بیشتر اندوخته معنوی خود را از دست میدادند.
📚 برگرفته شده از کتاب سلام بر ابراهیم ۲
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
بسمربالشهدا..♡
سلام رفقای شهدایی
روزتون شهدایی و امام زمانی❤️
رفقا
همونطور که میدونید ۲۶ فروردین سالروز ولادت #آقامحمدرضا ست . . .🎈❤️
رفقا
میتونید
به رسم همیشه
دلنوشته های قشنگتون به #آقامحمدرضا رو
برامون بفرستید📝
همچنین
✧از نحوه ی آشناییتون با #آقامحمدرضا
✧از عنایت هایی که ازشون دیدید
✧از معجزه هاشون
✧از دستگیری هاشون
✧از بزرگی و ...
خلاصه منتظریم🌱
منتظر پیام هاتون هستیم که وقتی خونده میشه،
هم ان شاءالله تحولی میشه
هم باعث محکم شدن ایمانمون ...❤️🤲🏻
پس منتظرتونیم رفقای شهدایی
اجرتون با #آقامحمدرضا♡
آیدی جهت ارسال پیام هاتون:↶
📲@GOMNAM_88
🌷♡جــــاویــدان شُــهدا♡🌷
بسمربالشهدا..♡ سلام رفقای شهدایی روزتون شهدایی و امام زمانی❤️ رفقا همونطور که میدونید ۲۶ فروردی
چرا و چگونه نمی دانم !!
اما میدونم که از اول انتخاب شده از طرف خودت بودم…
کتاب های زیادی درباره شهدا خوندم …
اما کتاب تو انگار کلماتش سحر آمیز بود و قلب من را مبهوت سحر خودش کرد و قلب من اسیر تو و کتاب توشد❤️
از وقتی که شناختمت انگار دریچه جدیدی از دنیا برای من باز شد…
من با تو بود که توانستم زاویه نگاهم را نسبت به همه چیز عوض کنم …
من در این دنیا غرق شده بودم و اصلا حواسم نبود و تو بودی که من را از مادیات دنیا رها کردی و با آنچه که روبه رویم هست آشنا کردی…
راستی چگونه توانستی خودت را اینقدر راحت در قلب من جا کنی ؟؟ چگونه؟؟
قصه آشنایی ماهم جالب هست! مگر نه؟
وقتی وارد کتاب فروشی شدم دیرم شده بود و عجله داشتم دنبال کتاب های مورد نظرم بودم تا اینکه با کتاب (یک روز بعد از حیرانی) روبه رو شدم…
به اسم کتاب توجه نکردم و چون عکس روی جلد را دیدم فکر کردم کتاب شهید دیگری است !!
اما وقتی در خانه فهمیدم کتاب متعلق به توست کمی ناراحت شدم و نخواستم کتاب را بخوانم…
اما آن کتاب من را مثل آهن ربا به خود جذب کرد و وقتی به خودم آمدم دیدم که در میان کلمات کتاب گمشده ام و در دنیای دیگری فرو رفته ام…
به هر حال مهم این است که من بالاخره رفیق شهید خود را پیدا کردم …
یعنی شهید محمدرضا دهقان امیری🌺
داداش گلم تولدت مبارک 🍁
✧♡✧
#دلنوشته💌
#ارسالیازمحبانشهید🌿
🌷♡جــــاویــدان شُــهدا♡🌷
بسمربالشهدا..♡ سلام رفقای شهدایی روزتون شهدایی و امام زمانی❤️ رفقا همونطور که میدونید ۲۶ فروردی
🌺🍃🌺🍃🌺وقتی باکوله باری خالی ازحب دنیا فقط با یک چفیه و یک قرآن راهی شدی به حالت غبطه خوردم تودنیاراپشت سرگذاشته بودی ...
مانندپروانه برگردنورپرپرمیزدی که هرچه زودتربه دیارعشق برسی
ازهرچه بودگذشتی وسبکبال
به میهمانی ملکوتیان پیوستی
ملکوتیانی که گردحسین علیه السلام می گردند همان حسینی که برای دفاع ازحریم حرمش، سینه سپرکردی تا تیغ شوی ودرنگاه حرامی ها یی فروروی که قصد حریم آل الله راداشتند
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
برادرم همچنان نگاهت باماحرف هادارد ومن باذره ذره وجودم درمعراج نگاهت به آسمان خواهم رسید....
🍃🌺🍃🌺🍃🌺
محتاج دعای خیرت هستیم🤲
◇♡◇
#دلنوشته💌
#ارسالیازمحبانشهید🌱
رفقای شهدایی🌱
#آقامحمدرضا
به دو تا چیز وابسته بود:
①موتورش
②موهاش
وقتی داشت میرفت سوریه موتورشو بخشید
موهاشم کوتاه کرد؛
بدون وابستگی از این دنیا رفت . . .🕊
#به_سبک_شهدا🌹
حاجی ❤️🖤
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد
کااش میشد که تو با معجزه ای برگردی
#حاج_قاسم
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید حاج احمد کاظمی🔅
♦️مثل آب زلال باش...
زلال که باشی
دریای دلت انقدر صاف میشود
که پاکی دلت بر همگان اشکار میگردد
و همه برای داشتنت خود را در تو غرق خواهند کرد...
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید مصطفی صدر زاده🔅
♦️میگفت اخم توی محیطے که پر از نامحرمه خیلے هم خوبه ✨
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#کلام_شهدا💌
🔅شهید محمد ابراهیم همت🔅
♦️ پیـــــام مـــــن فـــــقط ایـــــن استـــــ:
در زمـــــان غیبتــــــــــ اطاعتـــــ محـــــض از #ولایتــــــــــ_فقیـــــہ داشتـــــہ بـــــاشید.
#شهید_ابراهیم_همت🌷
#سلام_ودرود_برشهیدان
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#شهیدانه🌹
♦️ دست در دست شهدا بگذار و ببین چطور زندگیت تغییر میکند و به خدا نزدیک می شوی، رفیق شهید پیدا کن
همه ی راه ها
که با پا پیموده
نمیشوند!
دستت را به رفیق شھیدت بده و معجزه ببین...
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#شهیدانه🌹
گاهے یـڪ نگاه آنقدر مهربان است🍃
که چشــم هــرگز رهایش نمی کند🍃
گاهے یڪ رفاقــت آنقــدر
مــــــــاندگار است که
زمــــــــــان حریفش نمی شود
و گاهے یڪ نفــر آنقدر عزیز است
ڪه قلـب رهایش نمی کند...
#رفیق_شهیدم
#شهید_ابراهیم_هادی
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#شهیدانه🌹
♦️ هربار که نِگاهتان مےکنم
جملهای آشنا به ذهنم خطور مےکند:
در اين سرزمين، چيزیهست
كه ارزش زندگے کردن دارد..!
#اللهم_الرزقنا_شهادت🌹
🌹امشب ، آرزومون شهادت باشه...
_._._._._._._._
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
🎙| #حاجحسینیڪتا
درهمایشخــانوادھࢪضــو:
یڪنمازظهردرخدمتآقابودیـم...🌼
نمازڪھتمومشدآقامےخواستندبروند...
بهمنگُفتند:کارے ندارید؟🌿
گفتم:آقایھناهاࢪباشماآرزوست👀🌸
آقاگفتند:ببخشیدمنناهارمروبا
حاجخانممیـخورم...♥️✨🔗
♦️ امشب ، آرزومون شهادت باشه...
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#شهیدانه🌹
🔅شهید محمد علی رجائی🔅
♦️ گفتند :قیافهاش به ریاست جمهوری نمیخورد ،،
♦️ خندید و گفت: بله به ریاست جمهوری شاید نخورد ولی به نوکری مردم که
میخورد ،،،
ما به این جور رئیس جمهورها نیاز داریم ،،،
🌹امشب ، آرزومون شهادت باشه...
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#به_سبک_شهدا🌹
🔅شهید حاج ابراهیم🔅
♦️ خوب که به چشمانش نگاه کنی میبینی
خیلی حرف دارد...
حرف هایی از جنس خدا
از جنس مردانگی
از جنس شهادت
خوبتر که نگاه کنی شرمنده می شوی؛ از اینکه همیشه نگاهش به تو بوده و تو از آن غافل بودهای...🥀
نگاه شهدا به ماست؛
پس گناه نکنیم...💔
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید حسن تهرانی مقدم🔅
✅ دائم الوضو بود!
♦️ موقع اذان خیلی ها می رفتند وضو بگیرند ولی حسن اذان و اقامه رو می گفت و نمازش رو شروع می کرد، میگفت ": زمین جای جمع کردن ثوابه ...حیف نیست زمین خدا نیست که ادم بدون وضو روش راه بره!؟..
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada
#برگی_از_خاطرات_شهدا🌹
🔅شهید مجید پازوکی🔅
♦️ حاج آقا «نفر» با آن که روحانی بود اما در واقع تیربارچی گردان هم محسوب میشد. آن روز در حین پاتک، حاج آقا دچار موج انفجار میشود و پازوکی او را به دوش میگیرد و از زیر آتش شدید تا اورژانس میبرد.
🍃همین که به اورژانس میرسند، پازوکی یکباره میگوید: من باید برگردم خط و خاک محلی را که شهرابی شهید شده بردارم. حاج آقا میگوید: من ابتدا فکر میکردم باز دارد شوخی میکند.
♦️اما بعد که دیدم خیلی جدی است سعی کردم او را از این کار منصرف کنم، اما فایدهای نداشت. هر چه گفتم آتش شدید است این کار صلاح نیست، بیفایده بود.
♦️بعد از آن دیگر نه حاج آقا از پازوکی خبر داشت، نه ما و نه هیچ کس دیگر؛ پازوکی در محلی بین اورژانس و خط مقدم به شهادت رسیده بود و نحوه شهادتش برای همهمان مبهم بود.
♦️بعد از مرخصی، همراه تعدادی از دوستان به خانه شهید پازوکی رفتیم. چند تایی از همسایهها و اقوام و آشنایان هم بودند و در مورد شهید صحبت میکردند.
♦️مادر پازوکی تعریف میکرد که پسرش چون تک فرزند بوده او را برای سربازی قبول نمیکردند. پازوکی هم به سپاه رفته و با اصرار تقاضا کرده است که پاسدار افتخاری بشود.
مادرش میگفت: روزی که به او لباس سپاه داده بودند آن را پوشیده بود و دور حیاط میدوید و میزد و میرقصید از خوشحالی.
♦️در آن مجلس هر کس خاطرهای یا نکتهای از شهید مطرح میکرد. تا این که خانوادهاش از نحوه شهادتش او پرسیدند.
ما اظهار بیاطلاعی کردیم. پیش از این نیز هیچ کس نتوانسته بود برای این سئوال جوابی پیدا کند.
🥀🥀🥀
◾️@javidan_shohada