eitaa logo
جوینان، نگین ایران
877 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
51 فایل
◀️ معرفی روستای جوینان ◀️ اطلاع رسانی اخبار، مراسمات، برنامه ها و... ◀️ تریبونی جهت رساندن مشکلات روستا به مسئولین ◀️ تصاویری از گذشته و ‌حالِ روستا ◀️ برگزاری مسابقات و اهداء جوائز ◀️ تبلیغات مشاغل همشهریان ◀️ و... ارتباط با مدیر کانال👇 @jevinani
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹باعنایت به قدمت تاریخی کاروانسرای عباسی(گبرآباد) بعنوان اثر گران‌بهای میراث فرهنگی، اعضای شورای اسلامی شهر، بخشدار و شهردار قمصر با همکاری کارشناسان میراث فرهنگی و برگزاری جلسات متعدد اقدامات لازم را در خصوص ثبت جهانی آن بعمل آورده و در این راستا به همراه مسئولین ادارات اوقاف و میراث فرهنگی کاشان از این کاروانسرا بازدید نمودند. پس از بررسی های لازم مقرر گردید تا نسبت به مرمت، بازسازی کاروانسرا و پاکسازی اطراف آن اقدامات مقتضی صورت گرفته تا نمایندگان یونسکو پس از بازدید از آن طی ماه های آینده ثبت جهانی کاروانسرای عباسی قمصر را در دستور کار خود قرار دهند. قدر مسلم این مهم میتواند تاثیر به سزایی در حفظ این اثر ماندگار و هم چنین رشد صنعت توریسم منطقه داشته باشد. @javinaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یکی از اقدامات مجرمانه کلاهبرداران ارائه فایل‌ها و #ادعیه‌های_مذهبی برای دانلود است که گاهی برخی از آنها آلوده به بدافزارهای مخرب یا جاسوسی بوده و به محض دانلود به سیستم قربانی نفوذ می کنند. هموطنان باید نسبت به دریافت فایل‌ها از منابع نامعتبر دقت لازم را داشته باشند و در هنگام نصب این‌گونه اپلیکیشن‌ها و نرم‌افزارها از دادن مجوز دسترسی‌ های مشکوک خودداری کنند. کاربران فضای مجازی و اینترنت از بازکردن لینک‌های ناشناس یا حتی نصب نرم افزار از منابع غیرمعتبر خودداری کنند. #پلیس_فتا #کلیک_امن #خرید_امن
♨️📢 استخدام نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در سال 1400مرحله دوم 📋 نيروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ايران جهت تکمیل ظرفیت کادر درجه داری خود از بین جوانان (پسر) مومن و متعهد و علاقه‌مند به رزمندگی که دارای روحیه انقلابی، ولایتمداری، سلحشوری، از جان گذشتگی، ایثارگری، بسیجی،آمادگی ماموریت در مناطق مختلف نیروی زمینی آجا، جهت طی دوره آموزشگاه درجه داری نظامی همرزم می‌پذیرد. 🔻بخشی از شرایط 🔸مقطع تحصیلی: 🔸رشته تحصیلی: رياضی فيزیک ، علوم تجربی ، علوم انسانی و معارف ، فنی حرفه ای ، هوانوردی و كار دانش (به غیر از رشته های دامداری، باغبانی ،کشاورزی و امور زراعی و زیر شاخه های مربوطه ) 🔸سن: حداقل سن 17 سال و حداکثر 21 سال تمام 🔸معدل: حداقل معدل کل 13 و کتبی 10 به بالا 🔸جنسیت: آقا 📆 تقویم آزمون: ▫️شروع ثبت نام: مرداد/1400 ▫️مهلت ثبت نام: 1400/08/01 🟣جهت کسب اطلاعات بیشتر به دفتر استخدام ارتش واقع در کاشان میدان ولیعصر طبقه دوم بخشداری مراجعه نمایید . شماره تماس : 55580304 @javinaniha
🌺 26 مرداد، سالروز بازگشت آزادگان سرافراز جنگ تحميلي به آغوش ملت گرامي باد 🌸 @javinaniha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃🌿🌸🍃🌾 🍃🌺🍂 🌿🍂 @javinaniha 🔸اگر روزی اسرا برگشتند از قول من به آنان بگویید خمینی به یاد شما بود و برایتان دعا می کرد.امام خمینی(ره) ✅ 26 مردادماه سالروز ورود پرستوهای مهاجر آزادگان عزیز به میهن اسلامی گرامی باد. با سلام و احترام در سالروز آغاز بازگشت آزادگان عزیز، جا داره یادی کنیم از آزادگان سرافراز جوینان: آقایان 🔹ابراهیم خدابخشی(فرزند محمد) 🔹اصغر سنجری(فرزند حسن) 🔹محمدرضا کریمی(فرزند غلام) 🔹محمد(سهراب) مسجدیان(فرزند عابدین) و همچنین 🔹مرحوم صدرالله نوری(فرزند احمد) برای آزادگان عزیز جوینانی آرزوی سلامت و بهروزی و برای مرحوم نوری آرزوی مغفرت داریم. کانال مردمی جوینان موسسه فرهنگی هیا - روستای جوینان 🌿 🌾🍂 @javinaniha 🍃🌺🍂 💐🌾🍀🌼🌷🍃
♨️زمان شناسی‼️ ✳️طرماح بن عدی از راه آشنایان کاروان امام ‌حسين علیه السلام جهت رسیدن به مقصد است. جلو کاروان راه افتادو اشعارى را با اين مطلع، خواند: يا ناقتى لاتذعرى من زجر وامضى بنا قبل طلوع الفجر.( اعيان الشيعه، ج7، ص396.) مضمون اشعار، در ستايش از خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سیدالشهداست. 💢 در ميانه‌ راه، اجازه طلبيد كه به قبيله خود سر بزند. این رفت وبرگشت روزها طول کشید. به ‌«عذيب الهجانات‌» كه رسيد، خبر شهادت امام را شنيد. اندوهگين شدو از اين كه توفيق شهادت در ركاب امام، نصيب او نشده است. بسیار گریه کرد. (حياة الامام الحسين علیه السلام، ج 3، ص 83) 👈 برخی تاریخ نویسان، وی را از کشته شدگان جریان توابین آورده اند. ✳️ مقام معظم رهبری : ☑️ «عدّه‌ی توّابین، چند برابر عدّه‌ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند.»( بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) ۲۰/۳/۷۵) ☑️ «فرق بین شهدای کربلا و توّابین همین است. شهدای کربلا هم شهید شدند، توّابین هم شهید شدند. فاصله‌ی زمانی بین آنها هم خیلی زیاد نبود؛ اما شهدای کربلا در عرش انسانیت قرار دارند، شهدای توّابین نه؛ مقامشان با آنها خیلی فرق دارد. چرا؟ چون شهدای کربلا به ندای حسین بن علی علیه‌السّلام در وقتِ خود پاسخ دادند؛ ولی توّابین به ندای آن حضرت، بعد از گذشتن وقت پاسخ دادند. فرقش این است.»( ۱۳۷۸/۰۶/۰۸بیانات در دیدار خانواده‌هاى شهیدان قائن) ☑️ «توّابین آن‌وقتی که باید می‌آمدند -که عاشورا بود- نیامدند، وقتی آمدند که کار از کار گذشته بود. یا قیام مردم مدینه با رهبری عبدالله بن حنظله. آمدند در مقابل یزید ایستادند، قیام کردند، حاکم مدینه را بیرون کردند، امّا دیر؛ آن‌وقتی که شنیدند که حسین‌بن‌علی (علیهماالسّلام) از مدینه خارج شد، آن‌وقت باید به این فکر می‌افتادند، نیفتادند؛ دیر به فکر افتادند، یک سال بعد [به فکر افتادند]؛ نتیجه هم همانی شد که تاریخ ثبت کرده است؛ قتل‌عام شدند، تارومار شدند، نابود شدند، هیچ کاری هم نتوانستند بکنند. کار را در وقت باید انجام داد.»( ۱۳۹۵/۱۰/۱۹بیانات در دیدار مردم قم) ✳️یکی از ارکان مهم بصیرت عاشورا ، زمان شناسی است. گاهی غفلت به لحاظ زمانی میتواند آسیبی را وارد کند که قابل جبران نیست. 👈در بسیاری از مقاطع حساس انقلاب و حوادث مختلفی که تا کنون اتفاق افتاده ، یکی از مهمترین عواملی که نقشه دشمن را خنثی نموده است: همین بصیرت توام با زمان شناسی درست مردم ایران بوده است. ✍ @basij_jo
#قاب_خاطرات 📸 لحظه‌ی ورود آزاده‌ی عزیز آقای #محمدرضا_کریمی_جوینانی به میهن اسلامی @javinaniha
یک روز صبح در حالی که مشغول تزریق آمپول بود، رئیس بیمارستان آمد و از او پرسید: چه کار می کنی؟ گفت: آمپول می زنم گفت: پس سرنگ هایت کو؟ یک سرنگ را به او نشان داد. گفت: با یک سرنگ به همه تزریق می کنی؟ که این امر موجب ترس وی و رعایت اصول بهداشتی شد. 🔸در بیمارستان کیفیت غذا بهتر بود. عادلانه تقسیم می شد. در آسایشگاه نان را زیر پتو پنهان می کردیم و بعد از مدتی متوجه کمبود نان می شدند و به شدت دنبال نان گم شده می گشتند و چون پیدا نمی کردند مجدداً نان می آوردند. 🔸بعد از 15 روز به کمپ رومادیه منتقل و جهت ورود از تونل مرگ عبور کردیم که آنجا با سخنانشان نیز ما را آزار می دادند. 🔸تغذیه در کمپ: صبحانه: نصف لیوان آب عدسی ناهار: 5 قاشق برنج بدون خورشت شام: آب گوجه، آب پیاز 24 ساعت 1.5 عدد نان ساندویچی داده می شد. گاهی شب ها دسر می دادند و بعد کتک می زدند. یک روز که در مورد غذا اعتراض کردم یک مرغ درسته در بشقابم گذاشت و گفت خوبه؟ در اردوگاه پانسمان یک روز در میان عوض می شد. 🔸هر آسایشگاه ارشدی داشت، بعضی ارشد ها رعایت حال اسرا را می کردند و بعضی نه. ارشد آسایشگاه خیلی ما را اذیت می کرد و ته مانده ی غذا را به بچه ها می داد، یک روز وقتی در صف دستشویی بودم با 8 ضربه شلاق ارشد مواجه شدم. 🔸آقای رحمتی یکی از اسرا از من خواست که دعا کنم تا از دست این ارشد نجات پیدا کنیم. یک روز آقای رحمتی اعمال ارشد را به عراقی ها گزارش داد که موجب کتک خوردنش شد و تمامی اسرا به همراهی از او لباسشان را درآوردند و از عراقی ها خواستند به آنها هم کتک بزنند، دیدن این صحنه باعث شد که بهروز ارشدمان یک هفته زیر کتک بسر ببرد. 🔸یک ماه در اردوگاه اقامت داشتیم سپس مرا جهت انتقال به کمپ 9 صدا زدند حدود 100 شماره تلفن از اسرا را حفظ کردم. 🔸وقتی به اردوگاه رسیدیم عراقی ها با تونل مرگ منتظر پذیرایی از ما بودند. راننده به من گفت پتوها را بردار و برو من نیز چنین کردم و پشت پتوها پنهان شدم و به این طریق از خوردن کتک نجات پیدا کردم. وقتی داخل آسایشگاه شدیم مجدداً با کابل پذیرایی شدیم. 🔸4 سال و 3 ماه در این اردوگاه بودم و با اسرای قدیمی آشنا و دوست شدم. جهت شکنجه دادن روحی اسرا چند وقتی اسرا را جابجا می کردند و پس از جابجایی مانند این بود که روزهای اول اسارت تکرار می شود. 🔸ماهیانه 1.5 بسته سیگار به اسرا می دادند. به خاطر اینکه دیگران نکشند آن ها را دود می کردم. شکر و شکلات را به جای سیگار می دادند که به جای سیگار می گرفتیم. 🔸شیرخشک را جمع می کردیم و در مناسبت ها شیر چایی درست می کردیم و بین بچه ها پخش می کردیم. 🔸آموزش عربی هم در مدت اسارت قبل از آموزش زبان انگلیسی فرا گرفتم. 🔸زمان عید به قول عراقی ها حلویات می دادند، یک نخ سیگار سومر که عطر خوبی داشت به ما دادند. حلویات: یک عدد شکلات به سختی سنگ 🔸بعد از آتش بس: هر روز شکنجه می شدیم. بعد از آتش بس که فرمانده اردوگاه عوض شد کابل ها جمع شد ولی وضعیت بد غذا همچنان ادامه داشت. 🔸هنگام آمدن صلیب سرخ اعتراض کردیم که بعد از آن کتک های بسیاری خوردم. 🔸چند آسایشگاه با هم هماهنگ شده و الله اکبر گفتیم و اعتصاب کردیم. روزها را روزه می گرفتیم و شب بیرون نمی رفتیم. 🔸 با اعلام شماره 8 کتک زدن شروع می شد و افراد ویژه توسط 5 نفر کتک می خوردند. وقتی به آسایشگاه آمدند با باتوم و سیم آهنی وارد شدند. ویژه ها را جدا کردند و من مواظب شکمم بودم که ضربه نخورد. یکی از عراقی ها خواست مرا کتک ویژه بزنند، وقتی به من اشاره شد زیر بدن دوستان پنهان شدم صدای باتوم و شلاق را شنیدم ولی هیچ دردی احساس نکردم. بعد از نیم ساعت زدن ها قطع شد، وقتی نگاه کردم دیدم تمام آسایشگاه پر از خون بود و من زیر یک بالشت ابری قرار گرفته بودم. به کمک بچه ها رفتم. 🔸حدود 40 روز سهمیه نان را کم کردند و مابقی سهمیه را انبار کرده و به ما اشاره کردند که سهمیه شما را به گاوها خواهیم داد. 🔸در اردوگاه یک عراقی به نام جاسم بود. می گفت هر وقت گفتم یک نفر بیاید 10 نفر بیایید، هر وقت گفتم 10 نفر بیایید، همه با هم بیایید. یک روز اعلام کرد 10 نفر بیایید همه آمدند و من که مجروح بودم نمی توانستم بروم خندیدم و نتوانستم بروم. مرا برای کتک بردند، ابتدا کشیده ای توی صورتم زدند و با کابل بدون روکش کف پاهایم را نوازش کردند وقتی کابل از دستش خارج می شد مرا به محل کابل می برد تا بیشتر کتک بزند که با گفتن یا علی ابتدا با پوتین دهانم را پوشاند و سپس دست از زدن برداشت. ادامه👇
🔸مسئول کفش اسرا بودم، یک دفعه فرمانده آمد کفش ها نامرتب بود، مرا صدا کرد و با کابل به کف پاهایم زد. 🔸بعضی از اسرا جهت گرفتن یک نخ سیگار فعالیت های اسرای دیگر را لو می دادند. 🔸بعضی از جاسوس ها توسط عراقی ها کتک می خوردند و به آنها می گفتند شما به هموطنان خود رحم نمی کنید! چطور به ما رحم خواهید کرد! 🔸چند نفر از اسرا خبرچینی می کردند که اسرای دیگر آنها را طرد می کردند، یکی از اسرا که ارتشی بود جاسوسی می کرد که به علت بالا بودن سنش او را بخشیدند. 🔸شبی که در اردوگاه شورش کردیم، این اسیر ارتشی (بنام عمو حسن) گفت که با ما کاری ندارند که بعد از کنکاش مشخص شد ایشان جاسوس آسایشگاه است. 🔸عمو حسن ابتدا نماز را نادرست می خواند که بعد از این ماجرا نماز خواندنش درست شد. 🔸یکی از اسرا به علت خوش خدمتی لباس عراقی می پوشید و به عنوان فرمانده اردوگاه مشغول به اذیت اسرا بود و آزادانه به ایران می آمد و خانواده اش را می دید. 🔸یک روز که جهت رفتن دستشویی بیرون رفتم از دیوار صدای ایرانی را شنیدم که راپرت اسرا را می داد بعد از شناسایی او، به اسرای آن آسایشگاه اطلاع دادم. 🔸اسرا دور یکی از جاسوس ها جمع و با آجر به سر او می زدند که عراقی ها به داد او رسیدند. با دیدن این صحنه جاسوس های دیگر دست به عذرخواهی زدند و کارهای اسرا را انجام می دادند. 🔸بعد از آتش بس اعلام کردند که مجروحین آزاد می شوند. ما را به فرودگاه بردند و بعد اعلام کردند چون ایران اسرای عراقی را نیاورده ما را برگرداندند و من که روحیه ی خرابی داشتم تصمیم گرفتم آموزش انگلیسی را فرا بگیرم. 🔸آزادی از اسارت: اولین نامی که جهت آزادی اعلام شد نام من بود، باور نکردم گفتم شاید همانند قبل باشد. 🔸مرا به بیمارستان اولیه آوردند و بعد از خوردن شام و استراحت، روز بعد به فرودگاه منتقل و مجدداً اعلام کردند چون ایرانی ها اسیر نیاورده اند ما را به بیمارستان برگرداندند. روز بعد مجدداً به فرودگاه رفتیم و مأمور صلیب سرخ از ما سوال کرد می خواهید بروید ایران یا نه؟ 🔸در این زمان هواپیمای ایرانی به زمین نشست که با دیدن خلبانان ایرانی احساس کردم در ایران هستم و با گرفتن هدیه از عراقی ها سوار هواپیما شدیم و در فرودگاه مهرآباد فرود آمدیم که با رسیدن به ایران مطمئن به آزادی خود شدیم که بعد از سه روز قرنطینه به کاشان بازگشتم. 🔸یکی از پرسنل اطلاعات تهران که مرا می شناخت از من خواست هر کاری داشتم به او مراجعه کنم، روز بعد با اصرار از من خواست نام جاسوسان اسرا که در اردوگاه بودند صرفاً جهت شناسایی اعلام کنم. 🔸دو سال بعد از آتش بس در تاریخ 31 مرداد 69 آزاد و به آغوش وطن برگشتم. موقع ورود به کاشان با استقبال گرم مردم مواجه شدم و مردم تا شهر آب شیرین حضور داشتند و به طرف هلال احمر حرکت کرده و سپس به قهرود رفتم. 🔸وقتی به کاشان برگشتم با اصرار پدر نامزدم ازدواج و زندگی را با چک 20 هزار تومانی که به عنوان هدیه گرفته بودم و چک 10 هزار تومانی کار در کارخانه قهرود شروع کردم. 🔸28 اسفند 69 به ستاد دانشگاه جهت استخدام مراجعه و در درمانگاه قهرود مشغول به کار شدم و به پیشنهاد آقای صادقی بعد از ظهر اضافه کاری می کردم و از این طریق امورات را گذراندم و در مجتمع رزمندگان دوره راهنمایی را گذراندم و در دوره دبیرستان در حال تحصیل بودم که آقا هاشم برادرم (فرمانده اسکله فاو بود و یکی از غواصان که در عملیات فاو حماسه آفرید) در اثر موج گرفتگی دچار مشکل شده بود، ترک تحصیل کرده و جهت مداوای او تلاش کردم. (آقای هاشم سنجری، زمان انجام مأموریت در عملیات فاو تنها نفر برگشته از مأموریت بود. دشمنان ناباورانه او را نگاه می کردند. وی به علت مشکلات روحی دوره های متعددی در بیمارستان های کاشان و اصفهان بستری شدند.) 🔸فعالیت های شغلی: کارخانه پوشاک قهرود 5 ماه درمانگاه قهرود 2 سال(متصدی امور عمومی) درمانگاه حسن آباد 6 ماه اورژانس سرم درمانی 4 سال(متصدی مدارک پزشکی) اورژانس گلابچی 4 سال بیمارستان اخوان 4 الی 5 سال(انبار خواربار) و در سال 1390 بازنشسته شدم. 🔸زمان اسارت چون از اسارت من کسی خبر نداشت به عنوان شهید اعلام کرده بودند و عکس های مرا جهت تشییع جنازه به بنیاد شهید دادند. ادامه👇