eitaa logo
جوینان، نگین ایران
875 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
50 فایل
◀️ معرفی روستای جوینان ◀️ اطلاع رسانی اخبار، مراسمات، برنامه ها و... ◀️ تریبونی جهت رساندن مشکلات روستا به مسئولین ◀️ تصاویری از گذشته و ‌حالِ روستا ◀️ برگزاری مسابقات و اهداء جوائز ◀️ تبلیغات مشاغل همشهریان ◀️ و... ارتباط با مدیر کانال👇 @jevinani
مشاهده در ایتا
دانلود
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسابقه‌ی لباهنگ پدر🎙 🎞ویدئوی شماره 6️⃣: محمدجواد کردمیل(نوه آقای رضا سلمانی) همراهان عزیز جهت شرکت در مسابقه‌ی لباهنگ پدر تا فرصت دارید. 💰۵۰۰ هزار تومان هدیه برای ۵ نفر شرکت‌کننده در مسابقه🤩😍 ویدئوهای لب‌خوانی خود و فرزندانتون رو به @jevinani ارسال نمایید. @javinaniha | کانال مردمی جوینان
9.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید...🥀🥀 ❤️‍🩹 : محسن زراع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۹ پدر و مادرها همیشه با دعا و تلاش‌های بی‌وقفه‌شان، بهترین‌ها را برای فرزندانشان می‌خواهند. این دعا و زحمات آنهاست که در لحظات سخت به ما نیرو و امید می‌دهد. در این مورد خاطره‌ای را برایتان تعریف می‌کنم. در روزهای پایانی ترم دانشگاه بودم و قرار بود امتحانات از هفته بعد شروع شود. آن سال هنوز نباریده بود، اما هوا سرد شده بود. من چند روز فرصت داشتم تا بیشتر درس بخوانم و آماده شوم. شب امتحان بود و قرار بود فردا از روستا به قم بروم و ساعت ۱۱ امتحان بدهم. صبح که بلند شدم، دیدم همه جا سفیدپوش شده و حدود ۳۰ سانتیمتر برف روی زمین بود. تعجب کردم؛ روز قبلش هیچ خبری از برف نبود. در مسیر جاده ایستادم. مینی‌بوس روستا از رفتن منصرف شده بود و چند مسافر دیگر هم بی‌نتیجه به خانه‌هایشان برگشتند. من امتحان داشتم و اگر به موقع نمی‌رسیدم، در ترم بعد مشکلات بیشتری پیدا می‌شد. جاده سفیدپوش شده بود و هیچ ترددی در آن نمی‌شد. پدرم داشت با پارو برف‌ها را از پشت بام پایین می‌ریخت. بام‌ها زیاد بودند و کار طولانی و سخت بود. کمی صبر کردم و خبری از ماشین نشد. با این حال، به پیشنهاد پدر به کمک او رفتم و برف‌ها را پایین کردیم. بابا گفت: انشاءالله وسیله‌ای جور می‌شود. ناگهان از دور یک پیکان پیدا شد که به سختی برف‌ها را کنار می‌زد و صدای زنجیر چرخش، سکوت روستا را می‌شکست. سریع خودم را از پشت بام به لب جاده رساندم. دست تکان دادم و ماشین پیکان کمی سر خورد و ۲۰ متر جلوتر ایستاد. برف تا در خودرو بالا آمده بود و بخار از ماشین بیرون می‌زد. دو نفر داخل ماشین بودند. من آنها را نشناختم. جریان را به راننده گفتم که امروز امتحان دارم. او با مهربانی قبول کرد که مرا برساند. نمی دانم این ماشین از کجا آمد. حس کردم واقعا از دعای پدرم بود. جاده تا چند کیلومتر بعد از روستا پوشیده از برف بود. برف‌ها به شیشه پاشیده می شدند و ماشین به سمت راست و چپ جاده کشیده می شد. به هر زحمتی بود این مسیر را رد کردیم. کم‌کم جاده بهتر شد تا به کاشان رسیدیم. از آنجا سریع با یک ماشین خطی به قم رفتم و با سرعت به سمت دانشگاه روانه شدم. بچه‌ها سر جلسه امتحان نشسته بودند. سریع به داخل رفتم و برگه‌ها توزیع شد. خلاصه، امتحان همان روز با موفقیت تمام شد و خاطره‌ای از آن روز برفی در ذهنم نقش بست. به یاد همه پدران و مادران تلاشگر و باصفا... ✍علی رحمانی جوینانی @javinaniha | کانال مردمی جوینان
اگر کاسه‌ی خود را بیش از اندازه پر کنید؛ لبریز می‌شود. چاقوی خود را بیش از حد تیز کنید؛ کند می‌شود. در پیِ پول و راحتی باشید، دلتان هرگز آرام نمی‌گیرد. دنبال تایید دیگران باشید؛ برده آنها خواهید بود. کار خود را انجام دهید، سپس رها کنید. این تنها راه آرامش یافتن است ... 🆔@Seyedalshohadajavinan 🌺
6.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ ۚ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا 🍃🌺اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَنَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ وَ عَلَى آلِهِ وَ صَحْبِهِ وَسَلِّم🌺🍃 🌙